شاید یکی از مشکلات جمهوری اسلامی این باشد که "افق"هایش آنگونه که باید روشن و دقیق نیست. البته افق های "انقلاب اسلامی" مشخص است اما وقتی در حوزه اجرایی و دولتی وارد می شویم می بینیم که این افق ها مخدوش شده است. چه بسا حتی با تغییر دولت ها این افق ها نیز دستخوش تغییرات می شوند.

برای این کار چاره ای نداریم جز آنکه در ابتدا "مؤلفه های هویتی"مان را به صورت دقیق مشخص کنیم. تا زمانی که این مؤلفه ها به درستی مشخص نشوند، هرگونه "تحول" و "افق گذاری" مخدوش خواهد بود. از دل شناخت درست به "مؤلفه های هویتی" است که "نظام مسأله های بومی" در می آید. وگرنه مسأله های ما هم مخدوش خواهند بود. این "مسأله"ها البته وارداتی هم نیستند، اشتباه بزرگ طیف روشنفکری در ایران این است که همواره می خواست "مسأله"هایی را از غرب وارد ایران کند. به همین دلیل هم هست که روشنفکری هیچ وقت در ایران پا نگرفته است.

باید به مسائل اصلی پرداخت نه حاشیه ای. مثلا "مسأله" ما دعوای "سنت و مدرنیته" نیست. قبلا هم نوشته بودم که اساسا هیچکدام از رهبران انقلاب اسلامی، آنگونه که طرفداران فردیدی و هایدگری به موضوع "مدرنیته" نگاه می کنند، نگاه نکرده اند. وقوع "انقلاب اسلامی" که هم پدیده ای سنتی است و هم مدرن، این دوگانه برساخت را بی اعتبار ساخت. اول باید "افق"ها و "مسأله"هایمان را به صورت درست مشخص کنیم، آن وقت خیلی راحت می توان فهمید به چه میزان به "سنت" نیاز داریم و به چه میزان به "مدرنیته". کدام مسأله ها را سنت می تواند حل کند و کجاها را مدرنیته.

 بنابراین ما در ابتدا باید دقیقا مشخص کنیم در "دنیای معاصر" کجا هستیم؟ چه می خواهیم؟ و به کجا می خواهیم برسیم؟ "افق"ها در عین حالی که باید "آرمانگرا" باشند، باید "واقع گرایانه" ترسیم شوند. افق های دوردست و دروغین را باید کنار گذاشت حتی اگر رنگ و بوی مذهبی داشته باشند. مثلا "افق انتظار" اگر "منفعلانه" باشد و "دروغین"، می تواند به شدت مخرب باشد. برای همین هم امام با خشکه مقدس های انجمن حجتیه ای به شدت مخالفت می کرد.

از سویی دیگر، افق ها را نباید هم "کوچک" گرفت. مثلا افق جمهوری اسلامی، دستیبابی به انرژی هسته ای نیست. هسته ای تنها یک "ابزار" است نه افق. اگر موضوع هسته ای را به عنوان افق در نظر بگیریم، یقین بدانید شکست خواهیم خورد. کسی که افق ها را کوچک می گیرد، "برنامه ریزی" و "طرح"ها را هم کوچک و کوتاه مدت می بیند.

افق انقلاب اسلامی ساخت "تمدن نوین اسلامی" است. انقلاب اسلامی مقدمه ای بود برای دستیابی و ساخت تمدن نوین اسلامی. اساسا "انقلاب اسلامی" پدیده ای "آینده گرا" است و به همین دلیل هم هست که نظام سلطه با آن مخالفت می کند. اگر انقلاب اسلامی مانند جریان های سلفی و تکفیری، ارتجاعی بود و "گذشته گرا" ، نه تنها با آن مخالفت نمی کردند بلکه از آن حمایت هم می کردند و در رسانه ها هم تبلیغش می کردند. به همین دلیل هم هست که می بینید جریان هایی مثل "وهابیت" و "داعش" مورد حمایت غرب قرار می گیرد.

همه "ترند گذاری"هایی که رهبر انقلاب اسلامی در طول دوران این 25 سال انجام داده اند، برای رسیدن به افق ساخت تمدن نوین اسلامی بوده است. سند چشم انداز 20 ساله، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، سبک زندگی ایرانی- اسلامی، سند مهندسی فرهنگی، نقشه جامع علمی کشور، سیاست های اقتصاد مقاومتی و دانش بنیان، ساماندهی نظام علم و فناوری و... همه و همه مقدمه ای است برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی.

پی نوشت:
بخشی از این حرف ها را فکر کنم "رضا امیرخانی" هم به زبانی دیگر در کتاب "نفحات نفت" نوشته بود.