انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نقطه ثقلی در تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی خواهد بود و تحولات مهمی در حال حاضر و آینده، رئیس جمهور بعدی را به یک مهره بسیار تاثیرگذار تبدیل خواهد ساخت.

مشارکت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی برای حاکمیت از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و اینگونه نیست که برخی القاء می‌کنند که در صورت کاهش مشارکت نظام می‌تواند گزینه‌های مدنظر خود را وارد دستگاه‌های مقننه و اجرایی کند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در آستانه انتخابات از کسانی که نظام را هم قبول ندارند، دعوت به رای‌دهی می‌کنند و این نشان از بلوغ نظامی است که می‌تواند خود را با هر گزینه‌ای در ساختار قدرت وفق داده و تسهیل‌گر امور شود. 
اما ماجرای اصلاح‌طلبان و زعمای آن متفاوت است. مشارکت در انتخابات را گرو نگه می‌دارند و سعی می‌کنند به بهایی به حاکمیت بفروشند.
فحوای کلام دو نامه موسوی خوئینی‌، مرد خاکستری اصلاحات همین است. در نامه نخست با وقاحت رهبر معظم انقلاب را مسئول وضعیت کنونی معرفی می‌کند و همه تقصیرها را در وضعیت اقتصادی و معیشتی متوجه نظام می‌کند. 
او در نامه دوم انتخابات 1400 ریاست‌جمهوری را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که در صورت رد صلاحیت اصلاح‌طلبان، نظام باید خود با مردم روبه رو شود و این مردم هستند که تکلیف را مشخص خواهند کرد.
خوئینی از اصلاح‌طلبان می‌خواهد که با تمام قوا در انتخابات مشارکت کنند و این قوه را فتح کنند. او ولی در لفافه از تحریم خاموش انتخابات نیز سخن می‌گوید. مرد خاکستری اصلاح‌طلبان رد صلاحیت نامزدهای اصلاح‌طلب را نقطه پایانی مشارکت در انتخابات می‌داند و به نوعی همچون بسیاری از فتنه‌گران اصلاح‌طلب تهدید به عدم مشارکت و تشویق به آن می‌کند. 
اصلاح‌طلبان عدم مشارکت مردم در انتخابات مجلس ۹۸ را همچون دستاورد برای خود در نظر گرفته‌اند و این عدم حضور را ناشی از رد صلاحیت‌ها و نظارت استصوابی و در نتیجه قهر مردم با انتخابات معرفی می‌کنند. 
حال این نسخه را برای انتخابات ۱۴۰۰ می خواهند  به کار ببندند. با گروگان‌گیری انتخابات و مشارکت مشروط در آن قصد دارند تا نامزدهای مسئله‌دار را معرفی کنند و هزینه‌های رد صلاحیت را بالا ببرند.

اما آنها به سادگی قصد عقب‌نشینی از فرصت انتخابات ریاست‌جمهوری را ندارند. اهمیت این انتخابات برای بسیاری از تحلیل‌گران مشخص است. در چند ماه باقی مانده به انتخابات این طیف و زعمای آن‌ها نهایت تلاش را خواهند کرد تا حاکمیت را متقاعد به عادی‌سازی و تسهیل حضور گزینه‌های مسئله‌دار و از حامیان و مدافعان فتنه کنند.
این طیف به خوبی می‌داند برای دوره پساروحانی نیاز به یک گزینه پر سر و صدا دارد و گزینه‌های معمولی دیگر توان جذب بدنه اجتماعی این طیف را ندارد.

افرادی چون عارف و جهانگیری از گزینه‌های سوخته هستند و هیچ اقبالی به سمت آنها نمی‌تواند جذب شود از این رو این طیف نیاز به گزینه‌ای رادیکال و عملگرا دارد تا بتواند بدنه را راضی به مشارکت کند. 
نیک‌روشن است که چنین گزینه‌ای رد صلاحیت خواهد شد و آنها مکانیسم عدم مشارکت را فعال خواهند کرد. مکانیسمی که با هدف ایجاد آشوب و فتنه در ۱۴۰۰ هدف گذاری شده است.  اصلاح‌طلبان تندرو و رادیکال این موقعیت را برای گروکشی مناسب دیده و در حال تقلا برای رسیدن به جایگاه ریاست جمهوری با حربه‌های سیاسی هستند. بدون شک هر آشوبی در آینده شکل گیرد، آتش‌افروزان آن اصلاح‌طلبان تندرو خواهند بود تا در میانه آن راه را برای نیل به قدرت سیاسی باز کنند.
فرصت‌سازی از دردها، رنج‌ها و چالش‌های اقتصادی و معیشتی از سوی مسببان اصلی آن، یک خیانت سیاسی است که این طیف در آن تجربه و تبحر دارد و ثابت کرده هیچ ارزش و نمودهای اخلاقی نیز برای برد در بازی‌های سیاسی قائل نیست. 

از این رو می‌بایست با هوشیاری به شفاف‌سازی و روشنگری در عرصه سیاسی و افکار عمومی درباره فتنه‌ها و سناریوهای خطرناک پرداخت.
مردم باید توجیه شوند، آنچه در سال‌های اخیر روی داده حاصل انتخاب غلط بود و یک انتخاب اصلح و درست می‌تواند اوضاع را به سمت سامان سوق دهد.

 

مصطفی هدایی