پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سیاوش رسام- جعفر شیرعلی نیا اخیرا مطلبی را در کانال شخصی خود منتشر کرده و بنا به درخواست دوستانش قصد دارد تا به اتهامی پاسخ دهد که اساسا ان را بی ارزش خوانده است؛ "ماجرای سفر روحانی به پاریس و ملاقات با مقامات اسرائیلی!"

او در بند اول توضیحات خود روزنامه اسرائیلی و سخنران ایرانی (حسن عباسی) که بعدها این مطلب را ترجمه و منتشر کرد را دارای یک موضع فرض می گیرید و تلویحا هر دو را متهم به "زدن روحانی" با انگیزه های سیاسی می کند. و در موارد بعدی ایراداتی از متن را مورد بررسی قرار می دهد که به غیر از قسمتی از بند دوم آن مابقی ارزش بررسی ندارد. در این نوشتار به بهانه انتشار این مطلب و با استفاده از اسناد منتشر شده درباره ماجرای ایران – کنترا تلاش می کنم تا مخاطب را با گوشه ای از واقعیت های این رسوایی آشنا کنم.

بنا بر دستور ریگان در 30 جولای 1986، آمریکا، از طریق اسرائیل 12 پالت از قطعات موشک های هاوک را به ایران فرستاد. در آن زمان قربانیفر به عنوان واسطه اصلی مذاکرات و معاملات به دنبال جلب نظر آمریکا برای افزایش کمک های نظامی خود به ایران در ازای آزادی گروگان ها بود.

می توان گفت روند مذاکرات پیش می رفت و قرار بود تا در ازای این محموله دو نفر از گروگان ها آزاد شوند؛ قربانیفر بعد از هماهنگی با نخست وزیر موسوی، با اولیور نورث و امیرام نیر تماس می گیرد و می گوید به زودی دو نفر از گروگان ها آزاد خواهند شد. طبق توافق قبلی قرار بود این دو با هم آزاد شوند.

اما عصر همان روز، جورج کیو با رابط خود در دفتر نخست وزیری تماس می گیرد و خواستار آزادی یکی از گروگان ها می شود. موسوی با قربانیفر تماس می گیرد و با عصبانیت جرئیات این تماس را برای او شرح می دهد، از او می پرسد که مگر تو تنها واسطه این مذاکرات نیستی؟ موسوی از اینکه کیو بر خلاف توافق قبلی و گفته های قربانیفر، تنها آزادی یک گروگان را مطرح کرده بود متعجب و خشمگین شده و به قربانیفر می گوید؛ تو کاسه داغ تر از آش شده ای؟

اما چرا و چگونه این تغییر رویکرد در طرف آمریکایی پدید آمد؟ پیش از پاسخ به این سوال میبایست مختصری درباره گذشته و سابقه قربانیفر گفته شود تا مشخص شود او به نمایندگی از کدام جریان سیاسی در ایران در این مذاکرات حضور داشته است. در یکی از اسناد منتشر شده در آستانه افشا سفر مکفارلین به تهران؛ به رابطه نزدیکِ پانزده ساله قربانیفر با منتظری اشاره می شود و گفته می شود که قربانیفر جزئیات تمام مذاکرات و معاملات را از همان ابتدا با ایشان در میان گذاشته است.

همچنین بعد از اینکه قربانیفر به گرانفروشی آمریکایی ها اعتراض می کند و به ماجرای انتقال پول به شورشیان نیکاراگوئه اشاره می کند و این بهانه ای برای ضربه زدن و حذف او از جریان مذاکرات می شود؛ خود اعتراف می کند که افرادی از سوی آمریکا فکر می کردند که با نزدیک شدن به آیت الله هاشمی رفسنجانی و نزدیکان او "امکان سرنگونی امام خمینی (ره) و براندازی جمهوری اسلامی" فراهم می شود.

به همین خاطر در اواسط ماه آگوست سال 1986 ریچارد سکورد با علی هاشمی (برادرزاده هاشمی) در اروپا ملاقات می کند و با کمک سیا برای ادامه مذاکرات او را به واشنگتن می آورند. به همین خاطر است که آزادی دو گروگان بعد از ارسال محموله قطعات می توانست زمان را از آن ها بگیرد و آن ها برای رسیدن به هدف خود نیاز به زمان بیشتر داشتند؛ پس جرج کیو با دفتر نخست وزیری تماس می گیرد و خواستار آزادی تنها یکی از گروگان ها می شود و از طرف دیگر آمریکایی های تلاش می کنند تا به هر نحوی شده قربانیفر را از روند مذاکرات و معاملات حذف کنند. اما در ماه آگوست و بر خلاف آنچه شیرعلی نیا می گوید، قربانیفر هنوز واسطه اصلی است.

آنچه آمریکایی ها از آن به عنوان "بحران جانشینی ایران" یاد می کنند و در تلاش هستند تا خود را برای بعد از فوت امام خمینی (ره) آماده کنند، برای دو جریان در داخل کشور به فرصتی برای از سرگیری روابط با آمریکا به عنوان یک امتیاز مثبت تبدیل می شود و این دو جریان به بهانه تامین سلاح تلاش می کنند تا این فرصت را از چنگ هم در بیاورند. جریان منتظری و جریان هاشمی. شروع ماجرای ایران کنترا با جریان منتظری بود و بعد جریان هاشمی سعی کرد تا با حذف جریان منتظری خود عامل ادامه روند مذاکرات و معاملات و البته از سرگیری روابط با آمریکا شود. جریان منتظری هم زمانی که متوجه این ماجرا شد با افشای آن سعی کرد انتقام حذف خود را از جریان هاشمی بگیرد.

شیرعلی نیا در مطلب خود قصد دارد که روحانی را زمان مذاکرات، نزدیک به آیت الله خامنه ای نشان دهد و تصور می کند که مخاطب از جایگاه سیاسی او بی خبر است و اگر کسی بر مطالب و مباحث منتشر شده درباره ماجرای مکفارلین مسلط نباشد فکر می کند که ایشان اصلا در جریان مذاکرات نبوده اند. گرچه هنوز هم مشخص نیست که ایشان در مذاکرات تهران "حضور" داشته اند یا نه، اما بنا بر خاطرات منتشر شده آیت الله هاشمی رفسنجانی، روحانی به عنوان رئیس وقت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس دوم کاملا در جریان سفر مکفارلین به تهران و مذاکرات بوده است. گرچه من نیز اعتبار چندانی برای مقاله منتشر شده در روزنامه اسراییلی آحارونوت قائل نیستم و اساسا "حضور یا عدم حضور روحانی" در مذاکرات تهران را مسئله نمی دانم، اما این به معنی در نظر نگرفتن مواضع سیاسی روحانی در آن سال ها نیست. گرچه ایشان خود هیچگاه پاسخی روشن به این ادعا ندادند.

حال سوال من این است، آیا این امکان برای شیرعلی نیا وجود ندارد که به جای بررسی بازتاب سفر روحانی در روزنامه ها، اصل ماجرا را از خود ایشان جویا شود؟ و یا حداقل این امکان وجود نداشت که با توجه به دسترسی خوب ایشان به منابع، به جای پرداختن به این مسئله بی ارزش، نقش و موضع روحانی در جریان مذاکرات با نمایندگان آمریکا را بررسی می کردند؟ و سوال آخر، شیرعلی نیا دقیقا بر چه اساسی و بنا بر چه مستندی می گوید؛ روحانی از همان ابتدا به قربانیفر بدبین بود؟