پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مهدی جمشیدی(عضوهیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)- جریان‌های «تکنوکرات- سرمایه‌سالار» و «لیبرال- دموکرات» در طول حاکمیت دولت‌های نهم و دهم و در مقطع پس از آن، هیچ سخن ناگفته‌ای را در مقام نقد  محمود احمدی‌نژاد باقی نگذاشتند؛ آنها تمام توان خود را صرف به چالش کشیدن وی کردند و در برابر او، جبهه‌ای متحد و یکپارچه تشکیل دادند، به طوری که «نه به احمدی‌نژاد»، ستون خیمه ائتلاف‌ها و اجماع‌های آنها را تشکیل می‌داد. بدون شک اغلب این نقدها و ابطال‌ها، سرچشمه‌های سکولاریستی داشت و غیرمنصفانه و غرض‌ورزانه بود؛ یعنی یا از اندیشه‌های غیر انقلابی برخاسته بود یا از سر لجاجت و تعصبات سیاسی اظهار می‌شد. کار کارستان احمدی‌نژاد و بیت‌الغزل فعالیت‌های او نیز این بود که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «جهت‌گیری‌های سکولاریستی» را از دولت زدود و گفتمان امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی را احیاء کرد. این در حالی بود که دو دولت قبلی، هر یک به گونه‌ای، از خط اصیل انقلاب فاصله گرفتند و هویت آن را به چالش کشیدند. با این نگاه اسلامی و انقلابی، دولت به حقایق اسلامی و ارزش‌های انقلابی بازگشت و شعارها و ایده‌ها و مفاهیم مکتبی و دین‌مدارانه،جان دوباره گرفتند. آنچه موجب غضب و وحشت جریان‌های تکنوکرات - سرمایه‌سالار و لیبرال - دموکرات شد، همین خط و امتداد بود که موجودیت سیاسی آنها را نیز با خطر زوال و نابودی روبه‌رو کرد.

اما منتقدان احمدی‌نژاد در دو جریان یاد شده منحصر نیستند، بلکه «جریان اصیل اسلامی و انقلابی» نیز که خود بدنه اجتماعی و مدیریتی دولت را تشکیل می‌داد، پس از چندی با آشکار شدن برخی «کج‌اندیشی‌ها» و «کج‌روی‌ها»، زبان به انتقاد و مخالفت گشود و پاره‌ای از سیاست‌ها و موضع‌گیری‌های احمدی‌نژاد را برنتابید؛اما برخلاف‌های نقدهای جریان‌های تکنوکرات - سرمایه‌سالار و لیبرال- دموکرات، این نقدها نه از بستر اندیشه‌های سکولاریستی روییده بود و نه ناشی از حسادت و کینه‌های شخصی و گروهی بود. جریان اسلامی و انقلابی‌، به طور خاص در دولت دهم، دریافت که احمدی‌نژاد دچار «دگرگونی‌های فکری و ایدئولوژیک» شده و سخنانی را بیان می‌کند که با مواضع اولیه‌اش سازگاری ندارد، بلکه متضاد با آنهاست؛ به تدریج از حجم اشاره به مفاهیم و نظریات امام خمینی(ره) در ادبیات احمدی‌نژاد کاسته شد؛ جهت‌گیری «اسلامی» او رنگ باخت و شعارهای مبهم و کلی و عامی چون «محبت» و «عشق» و «مهرورزی» و «پاکی» و «بهار» و ... جایگزین شد؛ تأکید بر «انسان کامل» بر جای تبعیت از «ولی فقیه» تکیه زد؛ «ملیت ایرانی» و «مکتب ایرانی» و «ایران پیش از اسلام»، برجسته شد و «اسلام» و «فرهنگ اسلامی» به حاشیه رفت؛ حساسیت‌های ارزشی در حوزه فرهنگی ناچیز و نوعی «اباحه‌گری» و «تساهل» و «تسامح» مستقر شد؛ همه امور به ظهور امام مهدی(عج) گره خورد و در میان تمام آموزه‌ها و معارف اسلام، «مهدویت» به نقطه کانونی و محوری و بی‌بدیل تبدیل شد و ... . تغییر ادبیات احمدی‌نژاد، بسیار محسوس و آشکار بود و نشان می‌داد که شخصیت فکری و ایدئولوژیک او دچار دگرگونی‌های بنیادی و اساسی شده است. این تغییر ناخوشایند، از سوی جریان اصیل اسلامی و انقلابی، درک و دریافت شد و در نهایت، میان این دو «جدایی» و «شکاف» افکند. جریان اسلامی و انقلابی که نگاه «عمل‌گرایانه» به عالم سیاست ندارد و «حقیقت» را فدای «قدرت» و «منفعت» نمی‌کند، به «توجیه» و «انکار» نپرداخت، بلکه پس از خاموش شدن شعله‌های فتنه اجتماعی سال 1388 و فراهم شدن زمینه مساعد، به نقادی راهبرد فکری و معرفتی احمدی‌نژاد پرداخت و از محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نابه‌جا و ارزش‌سوز، پرهیز کرد. منازعه نیروهای انقلابی با دولت‌های سازندگی و اصلاحات نیز چنین ماهیتی داشت؛ نیروهای انقلابی به درستی دریافته بودند که حاصل سیاست‌های این دولت‌ها، «استحاله شدن انقلاب» و «تهی شدن جامعه و نظام اسلامی از ارزش‌های اصولی و بنیادی‌اش» است. همین واقعیت به گونه‌ای دیگر، درباره احمدی‌نژاد تکرار شد؛ او در مسیری که باید آن را می‌پیمود، «استقامت» و «ثبات قدم» نداشت و پس از چندی از گفته‌ها و اندیشه‌های اولیه‌اش رو گرداند.

در واقع، اگر می‌خواهیم در تحلیل خود دچار «تناقض» و «دوپارگی» در تحلیل نشویم باید احمدی‌نژاد را به «احمدی‌نژاد یک» و «احمدی‌نژاد دو» تقسیم کنیم و «شخصیت فکری» او را نه ثابت و یکنواخت، بلکه متغیر بدانیم؛ به طوری که احمدی‌نژاد در طول دوران ریاست جمهوری‌اش، به تدریج از «فضای فکریِ اسلامی و انقلابی با برداشت امام خمینی(ره)»، به «فضای فکری شبه‌معنوی و انسان‌گرایانه» وارد شد. واقعیت این است که در گذر زمان رخنه‌هایی بزرگ و بنیان‌برافکن در ایدئولوژی احمدی‌نژاد پدید آمد که او را بسیار متحوّل کرد و همین تحوّل نیز فاصله او را با دولت‌های سازندگی و اصلاحات کاهش داد و تا حدی میان آنها مشابهت ایجاد کرد. سقوط ایدئولوژیکی احمدی‌نژاد، حلقه مفقوده اغلب تحلیل‌ها و تفسیرها درباره اوست و همین نقص و حفره، هضم و فهم آنچه را رخ داده است دشوار می‌کند.

در مواجهه با سقوط ایدئولوژیک احمدی‌نژاد، ممکن است دو برداشت و تلقی غلط شکل بگیرد؛ نخست این که سقوط ایدئولوژیک یک شخص، به معنی سقوط ایدئولوژی تفسیر شود و نتیجه گرفته شود که آن ایدئولوژی باید کنار نهاده شود؛ و دیگر این که به بهانه دفاع از ایدئولوژی یا وجود پاره‌ای محاسن و فضایل در آن شخص، سقوط و دگردیسی او انکار شود. بنابراین، نیروهای انقلابی به هیچ رو این واقعیت را رد نمی‌کنند که احمدی‌نژاد از اندیشه‌های انقلابی اولیه‌اش عبور کرد و ایدئولوژی امام خمینی(ره) را کنار نهاد، اما این تغییر و چرخش، ضعف و تزلزل هویتی او را نشان می‌دهد، نه اتقان و استحکام ایدئولوژی انقلابی را. ایدئولوژی انقلابی با سقوط هیچ شخص یا گروهی، ابطال نمی‌شود، چون حقانیتش درونی و قائم به خود است، نه بیرونی و وابسته به مدعیان و هوادارانش. کسانی که برای ملامت و تخطئه‌انقلابی‌گری، همواره به احمدی‌نژاد اشاره می‌کنند و او را دستاویز تسویه‌حساب خود با تفکر و اندیشه انقلابی قرار می‌دهند، طریق مغالطه و خدعه در پیش گرفته‌اند.