پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- اميرحسين يزدان پناه- اين که اوباما نشست خبري مي گذارد و اعتراف مي کند که ايران مشکل منطقه نيست و اين متحدان او هستند که بايد عليه افراط گرايي قدم بردارند به چه دليل است؟ چرا آمريکا که به گفته وزيرخارجه کشورمان مدت ها از داعش در سوريه حمايت کرده حالا عَلَم مبارزه با اين تروريست ها را به دست گرفته است؟ چرا ناتو بلافاصله پس از نشست اخيرش درباره مبارزه بين المللي با داعش وزيرخارجه دانمارک را به ايران اعزام مي کند تا پيام ويژه همکاري با ايران را با خود همراه بياورد؟ پاسخ به اين سوال ها البته مجالي مفصل طلب مي کند اما به اجمال ابتدا دراين باره 3 رويداد را مرور مي کنيم:

1 - تحولات منطقه طي 3 سال گذشته آن طوري پيش نرفته که آمريکايي ها و اروپايي ها انتظارش را مي کشيدند. در زمستان سخت 2011 وقتي همه فکر مي کردند بشار اسد چند روز ديگر يا کشته خواهد شد يا سقوط مي کند، اين ايران بود که با شفاف کردن راهبردهايش در حمايت از سوريه به عنوان بخش مهمي از محور مقاومت، مقابل يک توطئه جديد در منطقه ايستاد و هرچه روزها گذشت و تحولات ميداني جدي تر شد اين قدرت سياسي و استراتژي امنيتي و نظامي ايران بود که کم کم رنگ پيروزي گرفت.

2 - با جدي تر شدن پيروزي هاي ميداني ارتش سوريه، تروريست هايي که روزي با حمايت مستقيم آمريکايي ها و اروپايي ها مناطقي از سوريه را تصرف کرده بودند وارد عراق شدند. اين اتفاق عملا داشت به سقوط يک دولت متحد ايران در منطقه مي انجاميد اما بازهم اين کمک هاي مختلف ايران بود که اجازه نداد تحولات از آن چه هست فاجعه بارتر شود. علاوه بر آن که نقش جدي ايران در حفظ امنيت اربيل در کردستان عراق براي همه آشکار شد، در شکست حصر آمرلي نيز ابعاد ديگري از قدرت ايران رخ نمود تا بيش از پيش صحت راهبردهاي ايران در منطقه مشخص شود.

3 - در ميانه اين تحولات، بحران غزه ممکن بود آسيب جدي به محور مقاومت بزند اما حتي 51 روز حملات سنگين و مرگبار صهيونيست ها به غزه نتوانست باعث عقب نشيني استراتژي مقاومت شود و از اين پيروزي مهم به بعد شاهد تحولات ديگري بوديم:

الف- عربستان به عنوان کشوري که در سال هاي اخير با اتخاذ تاکتيک هاي افراط گرايانه مقابل ايران بازي مي کرد، عملا غلط بودن سياست هايش را درک کرده و حالا با پالس هايي که به ايران مي دهد مي خواهد ازاين چالش خارج شود.

ب - حالا اروپايي ها يک به يک نگران بازگشت تروريست ها به خانه هاي شان هستند. تروريست هايي که روزي از بزرگترين شهرهاي اين قاره عازم سوريه شده بودند. به همين دليل سران اروپايي به دنبال بيرون کشيدن گليم خود و دست انداختن به ستوني قابل اعتماد هستند که آن ها را از باتلاقي ديگر نجات دهد. اين را هم کامرون نخست وزير انگليس و هم اولاند رئيس جمهور فرانسه رسما برزبان آوردند و با همان زبان رسمي تاکيد کردند که به دنبال کمک گرفتن از ايران هستند. البته خود اتحاديه اروپا اين را زودتر درک کرده بود و از همين رو در گزارش راهبردي خود راجع به ايران که اوايل فروردين ماه سال جاري منتشر کرد، تاکيد کرد که بايد مستقل از متحدان خود، چون آمريکا، از قدرت ايران در منطقه به عنوان عنصر اصلي براي حل بحران هاي منطقه استفاده کند.

ج - اعتراف اخير اوباما درباره ريشه مشکلات منطقه نشان داد که حالا نوبت آمريکايي هاست که از قافله اروپايي ها عقب نمانند. چرا که اگر در دهه گذشته آن ها از قدرت و نفوذ ايران استفاده مي کردند اما مانند مذاکرات 2 جانبه افغانستان يا عراق با ايران، هم حرفي از مذاکره با ايران به ميان نمي آوردند و هم به تعهداتي که به ايران داده بودند عمل نمي کردند و عملا ايران را عامل اصلي بحران معرفي مي کردند، حالا اگر نگوييم رويه اي جديد انتخاب کرده اند (که البته بايد مراقب اين نکته بود) لااقل اين است که همان اقدامات را دارند مقابل دوربين ها انجام مي دهند. چرا که ناچارند براي عبور از بحران و کاهش تهديد تروريست ها در پايتخت هاي شان به عامل اثرگذار اصلي منطقه يعني ايران رجوع کنند. به همين دليل اوباما ناچار است دست به اعتراف بزند، هرچند بايد مراقب اين رويکرد در ادامه اين تحولات بود و آن را هوشمندانه رصد کرد چرا که اوباما عملا با تکرار سياست هاي اختلاف افکن ميان شيعه وسني کشورهاي منطقه را به دو دسته تقسيم و تلاش کرد تا عامل اصلي اين اتفاقات را اختلافات مذهبي معرفي کند.

براين اساس اکنون يک سوال مهم اين است که اگر قرار باشد ايران با ائتلاف شکل گرفته براي مقابله با داعش همکاري کند، چه ملاحظاتي را بايد در نظر بگيرد؟

نکته اول اين که بايد مراقب راهبرد غرب در مقابل داعش بود. اگر قرار است ائتلاف شکل گرفته، تروريست ها را همان طور که وزيرخارجه دانمارک گفته از عراق بيرون کند، يا آن ها را تضعيف کند، بايد به اين انديشيد که اين تروريست ها به کجا خواهند رفت؟ يکي از محتمل ترين گزينه هاي پاسخ به اين سوال، سوريه است. البته قطعا لبنان نيز در اين معادله قرار خواهد داشت. براين اساس اين نگراني جدي وجود دارد که اگر تروريست ها بار ديگر با تجربه بيشتر و مجهزتر وارد سوريه شوند، تحولات ميداني نبرد به کدام سو خواهد رفت؟ اگر هم به سمت لبنان سرازير شوند باز هم به دليل نقش ويژه لبنان در معادلات مقاومت منطقه اين هشدار را بايد جدي تر در نظر گرفت. چه اين که اصولا روش هاي گذشته آمريکا در منطقه نشان داده که مثلا تروريست هايي مانند القاعده هرگز نابود نشدند و هنوز در عراق و افغانستان و ليبي و ... حضور دارند. به خصوص اين که تجربه ضعيف ناتو در ليبي و تحولات تاسف بار اين کشور عملا نشان داد که نمي توان به اين ارگان اعتماد کرد. به عبارتي آيا آمريکا قصد از بين بردن کامل داعش را دارد يا مي خواهد از اين اهرم فشار براي برآوردن اهداف سياسي خود در عراق و منطقه استفاده کند ، چيزي که تا حدودي آن را در ترکيب بندي دولت جديد عراق مشاهده مي کنيم .

نکته دوم اين که بايد به اين سوال پاسخ داد که نتيجه همکاري با اين ائتلاف چه خواهد بود؟ اگر قرار است در نهايت داعش در منطقه اي مستقر شود و به تدريج قدرت خود را اضافه کند، قطعا اين اتفاق خطري براي منافع ملي ما در منطقه خواهد بود. آقاي ظريف درباره رويکرد آمريکايي ها در قبال داعش جمله کليدي دارد: «آمريکايي ها تا امروز در اين بحث جدي نبودند و به خاطر معيارهاي دوگانه‌اي که داشتند، مدت‌ها از داعش در سوريه به اشکال مختلف حمايت کردند و الان نمي‌توانند تصميم بگيرند...» به همين دليل تاوقتي معلوم نيست آن ها در پس اين استانداردهاي دوگانه واقعا چه درسر دارند و چه سناريويي ترسيم کرده اند، ملاحظات براي همکاري با آمريکا در مقابله با داعش بسيار جدي است.

آمريکايي ها که 15 هزار مايل دورتر از ما هستند ممکن است نگران يک انفجار انتحاري جزئي در يک شهر کوچک آمريکا باشند اما جنايات داعش نشان داده که آن ها در تحولات ميداني براي سرزمين هاي دم دست به گونه اي ديگر عمل مي کنند. حکايت آمريکايي ها و اروپايي ها حکايت بومرنگ اندازي است که لبه هاي بومرنگ خود را خوب تراشيده و حالا که بومرنگش دارد باز مي گردد به دنبال جايي مي گردد که سرش از لبه هاي تيز آن در امان باشد.