به گزارش پارس نیوز، 

 سحر طوسی که در مسیر پیاده روی اربعین در حال تهیه گزارش و عکس است در مطلبی نوشت:

اتفاقی دیدمش...

از یه خونه توی یه کوچه باریک با سینی هندونه اومد بیرون و رفت وسط راه زائرین که هندونه پخش کنه!‌

اجازه گرفتم که ازش عکس بگیرم.

‌عکس رو که بهش نشون دادم، گفت:

پیر شدم. زشت شدم. دنیا پیرم کرد.

و داستانش رو تعریف کرد:

‌اسم خودش نعیمه بود، ولی صداش میکردن « ام نور»

مادرهای عراقی رو معمولا به اسم فرزند بزرگ صدا می کنن. برای همین پرسیدم پسر نداری؟

ساکت شد و بعدش گفت:

‌زمان جنگ ایران و عراق، حزب بعث همسرش رو به زندان می ندازه و تهدید می کنه که دوتا پسرش در جنگ شرکت کنن!

دوتا پسر هم فرار می کنن و میرن ایران و در مقابل عراق می جنگن و هردو شهید میشن.

حزب بعث هم به جبران این کار، هر دوتا پای همسرش رو قطع می کنه و برش می گردونه خونه!

برای همین نعیمه رو به اسم دختر بزرگش صداش میکردن.

از اون زمان به بعد، کار می کرد و خرج زندگی درمی آورد. لباس می خرید و میاورد خونه و به همسایه‌ها می فروخت!

حرفی نداشتم بزنم، ازش که خدافظی کردم گفت: تلّ زینبیه که وایسادی از طرفم بگو «زینب سلام، زندگی خودم و بچه‌هام فدای صبرت...»