خورشید بسوزان تن من را شاید//یک لحظه شبیه عمه زینب باشم

سپر بودم برای دختر تو

چهل منزل کتک خوردم برادر

بـــه جرم این که بودم خواهر تو

حسینم واحسین گفت و شنودم

یارت نامه‌ام جسم کبودم

چـه در زندان، چه در ویرانۀ شام

دعــا می‌خواندم و یاد تو بودم

برای هر بلا آماده بودم

چــو کـوهی روی پا استاده بودم

کنار نیزه ات جـان داده بودم

هر لحظه دعا بهر فرج دارم من

این لطف ز. ثامن الحجج دارم من

با پای پیاده میروم کرببلا

در هر قدمی ثواب حج دارم من

ما زائر اربعین و عاشوراییم

از نسل غدیر و حضرت زهراییم

با پای پیاده عازم کرببلا

سرباز سپاه زینب کبراییم

از خستگی و درد لبالب باشم

حاشا به شکوه در بر رب باشم

خورشید بسوزان تن من را شاید

یک لحظه شبیه عمه زینب باشم

در غمت من سرور می‌بینم

من فرج را نه دور می‌بینم

از نجف تا به کربلا را من

جاده‌ای تا ظهور می‌بینم

ساکن شهر کربلا تو حسین

راه زیبای تا خدا تو حسین

مطمئنم که عاقبت روزی‌

می‌کشی اربعین مرا تو حسین

تا جهان را نوشت و بر پا کرد

کربلا را بهشت دنیا کرد

عشق ملیونی حسینی را

اربعین می‌شود تماشا کرد

من که شاگرد دینی ات باشم

عاشق هم نشینی ات باشم

می‌دهی تو اجازه ام آقا

زائر اربعینی ات باشم

انتهای پیام/