محمدرضا روحانی، در سال 1325 در تهران به دنیا آمد و فرزند بزرگ خانواده بود. پدر او از تاجران یزدی بود که پس از سکونت در تهران، به فرش فروشی در بازار تهران مشغول شده بود. از سر علاقه و شناخت از شغل فرش فروشی، محمدرضا هم از شاگردی در این کار شروع کرد. اشتیاق به کار در حوزه فرش و البته پشتکار، او را در زمینه توسعه فعالیت های تجاری و کارآفرینی یاری کرد. گام بعدی این تاجر فرش نیز صادرات این محصول نفیس و زبانزد ایرانی به دیگر نقاط جهان بود.

 حاج محمدرضا همیشه به فرش ایرانی افتخار می کرد و خود می گفت که عمری برای روشن نگه داشتن چراغ کسب و کار فرش این سرزمین تلاش کرده است. او که خود در ابتدای کار حرفه ای شاگرد فرش فروش بود، تاکید داشت که برای بافتن فرش ایرانی حداقل 3 نفر مشغول به کار می شوند و نه تنها این امر به حل مشکل بیکاری جوانان در کشور کمک می کند، بلکه هر فرش نام ایران را در دنیا ماندگارتر خواهد کرد.

 همچون وطن که خانه و زادگاه برادران و خواهران معنوی او بود، حاج محمدرضا علاقه بسیاری به خانواده خود داشت. او همواره توجه خاصی به برادران کوچکتر و حمایت از آنها داشت و خانواده را زیر پر و بال خود گرفت تا بهترین ها برای هر یک از اعضای آن رقم بخورد. از میان صفات اخلاقی وی آنچه بیش از بقیه مورد نظر اطرافیان قرار داشت، قناعت این فعال تجاری و صنعتی کشور بود.

 حاج محمدرضا روحانی علاوه بر حرفه خودش، به فکر اقدامات دیگری هم بود. او از بازاریانی بود که برای احیای بافت تاریخی و هویت منطقه بازار تلاش کرد تا این منطقه جایگاه خود را نه تنها در تاریخ بلکه در هویت امروز تهران بیابد و آن را حفظ کند. احیای گاراژ و زمینی در منطقه‌ی چهار راه سیروس بازار و تبدیل آن به اولین مرکز تجاری پیشرفته‌ی فرش ماشینی ایران به نام سرای ابریشم در سال 1392، از اقدامات مهم و اثرگذار ایشان بود که با کمک و مدیریت فرزندان وی انجام شد تا در کنار احیای بافت منطقه و مدرن‌سازی آن بر اساس هویت تاریخی، به رشد و بالندگی صنعت فرش ماشینی کشور نیز کمک کند.

 در کنار رسیدگی به وضعیت خانواده و اهتمام به بهبود شرایط بازار، این تاجر خوشنام فرش در طی عمر خود شاگردان زیادی را در مسیر رشد تجارت کمک کرد. اکثر شاگردان وی، امروز از تجار مهم و معتبر تهران و بازار تهران هستند. حاج محمدرضا در همه بخش های کار و زندگی شخصی خود «گره گشایی» را به عنوان یک اصل در نظر داشت. این شعار خلاقانه از فردی که روز و شب خود را با همنشینی گره فرش ها سپری می کرد، برخاسته از یک اعتقاد قلبی بود.

 او همیشه اعتقاد داشت که باید گرهی از کار مردم باز کند و بدون گره گشایی از دیگران، زندگی هدفی ندارد. حاج محمدرضا گوشه ای از این اعتقاد خود را با کارهای خیر و یادگارهای ارزشمند برای هموطنان ثابت کرد. او که از خیرین نامی منطقه بازار بود، برای جهیزیه دختران نیازمند آنچه را می توانست با اهدای فرش انجام می داد و اینگونه نام و یاد او جدا از یک تاجر معتبر، به عنوان یک خیّر در خانه های بسیاری از مردم و به ویژه جوانان زنده مانده است.