پارس به نقل از شبکه ایران: احمدی نژاد و گفتمانی را که پرچمدارش بود، باید « تز» انقلاب اسلامی در آوردگاه ۸۴ نامید. این تز از سوی ۶۳ درصد مردم که عمدتاً مستضعف و مذهبی بودند پذیرفته شد. متحجرین اما آدرس را اشتباهی آمده بودند. در مقابل، روشنفکران و طبقات مرفه در قامت « آنتی تز» گفتمان انقلاب اسلامی منازعه ای ۶-۵ ساله را با محمود احمدی نژاد تجربه کردند. ۳۷درصدی که عمدتاً به لحاظ اقتصادی مرفه و از نظر سبک زندگی غربگرا نامیده می شدند. غربگراها نیز بر دو قسم اند، سکولارها و وطن دوستان. سکولارها اقلیتی محض و وطن دوستان اکثریتی غالب و باوفا. وطن دوستان نیز همچون متحجرین در انتخاب گزینه شان- موسوی- اشتباه کردند.
هرچند اشتباه این دو قشر جبری تاریخی و غیرقابل اجتناب بود. در ادامه دو قطبی « حزب الله- سکولار» شکل گرفت و سطح منازعه در سال ۸۸ به اوج خود رسید.
نویسنده آنگاه با منطق و ادبیات منسوخ مارکسیستی ادامه می دهد: اسفندیار « سنتز» دیالکتیک احمدی نژاد با روشنفکران و طبقات مرفه است. مولود برخورد دو جریان اجتماعی و تصادم دو تفکر. صدای متفاوت او از سال ۸۶ شنیده شد. از همان زمان متفاوت از احمدی نژاد سخن می گفت. هنرمندان و روشنفکران با تعجب از اسفندیار می پرسیدند « تو به این خوبی چگونه با این احمدی نژاد همکار شده ای؟ ! » کیهان و انصار حزب الله نیز با صدای بلند سر محمود فریاد می کشیدند که « رئیس جمهور حزب اللهی را چه به این منحرف؟ ! »
شبکه ایران در ادامه مغالطه خود به تحریف قرآن پرداخته و ادامه می دهد: در منطق قرآن باید به جای « مهندسی معقول و منطقی» به استقبال تحولات اجتماعی رفت. احمدی نژاد می داند که هرگز در برابر تحولات اجتماعی نباید مقاومت کرد و کافی است به جای نخبگان به مثابه کاتالیزور، به مردم به مثابه موتور محرکه تحولات اعتماد کرد. پس محمود با صبر و بردباری و البته شجاعتی ستودنی اجازه تولد یک پدیده سیاسی جدید از درون دولتش را صادر کرد و تا ریال آخر هزینه های گزاف آن را پرداخت. در این میان جریانات بنیادگرای سیاسی با افزودن بر شدت حملات و اتهاماتشان تنها به تسریع یک سزارین تاریخی کمک کردند و اسفندیار رحیم مشایی را از پهلوی انقلاب اسلامی بیرون کشیدند، اگر زحمات گروه های سیاسی متحجر نبود، قطعاً ظهور پدیده اسفندیار بیش از یک دهه دیگر زمان می برد، چه رسد به آنکه او در انتخابات ۹۲ اعلام کاندیداتوری کند (! )
نویسنده تصریح می کند: اسفندیار چیست؟ اسفندیار، هم احمدی نژاد است و هم نیست. او از معدود سیاسیونی است که در این روزها درباره احمدی نژاد با احترام سخن می گوید و در عین حال بزرگترین اپوزیسیون احمدی نژاد است؛ سهل و ممتنع.
وی سپس مدعی می شود: آیا اساساً دو قطبی « حزب اللهی- سکولار» صورت بندی صحیحی است؟ چرا ۶۳ درصد در برابر ۳۷ درصد آری و ۹۹ درصد در برابر ۱درصد، نه؟ برای تحقق این مهم مؤمنین باید در بستر یک « سوپر دو قطبی» به اتحاد با وطن پرستان برسند. پس از تجربه حاکمیت۳ خرده گفتمان سازندگی، آزادی و عدالت، هنگامه ظهور یک سوپر گفتمان رسیده است (! )
درباره این مغالطه شایان ذکر است که استقبال های چند صد تا حداکثر چند هزار نفره از سفرهای استانی چند ماه اخیر احمدی نژاد و مشایی در مراکز استان ها (اصفهان، رشت، تبریز، ارومیه و… ) نشان می دهد که آنتی تز (! ) اسفندیار مشایی دارای کمترین اقبالی نیست و مردم با انواع سلایق این رویکردهای شترمرغی را مطلقاً نمی پسندید.
علت هم روشن در فهم فطری و عقلانی مردم به جمع نقیضین محال است. بدین ترتیب جمع حاکمیت ایمان دینی با سکولاریسم و جدایی دین از سیاست یا ادعای عدالت و خدمتگزاری مردم با فساد ۳ هزار میلیارد تومانی و ریخت و پاش بیت المال و نیز جمع میان غربگرایی و وطن دوستی- به عنوان جمع نقیضین- محال است.
اما در اینکه عملکرد خائنانه مشایی بزرگترین ضربات را به احمدی نژاد زد و در واقع بزرگترین دشمن حیثیت وی در کنار دست خودش پر و بال یافت، شکی نیست. منطقاً نمی شد رویکرد حزب اللهی و حاکمیت دینی داشت و رویه های غیردینی یا ضد دینی را ترویج کرد و به عبارتی هم با علی (ع) بود و هم با معاویه.
مشایی که شبکه ایران به حلقه انحرافی نسبت می دهد، اذعان به رویکردهای اومانیستی و ماسونیستی این حلقه است چه اینکه حلقه های فراماسونری نیز همین شعارهای جهان وطنی و جهان شمولی و انسان محوری را لقلقله زبان کرده و در عمل براساس مرام اباحی، غارت و چپاول حقوق انسان ها را پیش ببرند. البته شبکه ایران در این باره فراموش می کند یادآور شود که مشایی سوءتفاهمی بزرگ است و صرفاً به اعتبار قرار گرفتن در کنار رئیس جمهور و دستبرد به حیثیت و اعتبار ملی وی توانست از فرصت بیت المال و رسانه های متعلق به آن، خود را به رخ بکشد.