پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمد مهدی بندرچی(کارشناس ارشد مطالعات منطقه ای- به سادگی گفته می شود ایران ممکن است پیشنهادات مختلفی را در خصوص تعلیق چندساله  فعالیتهای هسته ای بپذیرد. تعلیقی که قاعدتاً تحت نظر آمریکایی ها متولد خواهد شد. این جمله به سادگی بیان می شود بدون آنکه به لوازم و توابع راهبردی آن التفات گردد. علی رغم جنبه های تحلیلی گوناگون، به این سؤال می پردازیم که تعلیق پیشنهادی چه اثری در تقابل قدرت ایران و اسرائیل پدید خواهد آورد؟

علی اکبر صالحی پس از دور اخیر مذاکرات گفته است: «ما دوره اعتمادسازی را زمان X اعلام کردیم و یک زمان مشخصی تعریف نشده است». او در ادامه به نکته مهم تری اشاره می کند: «پیشنهادات مختلفی اعم از ۱۰ سال و بیشتر از ۱۰ سال مطرح بوده و درباره زمان اعتمادسازی تصمیمی گرفته نشده که مورد قبول طرفین باشد». اگر به اساس تمرکز منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر برگردیم اهمیت این سخن بیشتر نمایان می شود.

 اول، ایران به طور خواسته یا ناخواسته نفوذ خویش را در منطقه ی مدیترانه ی شرقی و خلیج فارس متمرکز نموده است. مدیترانه ی شرقی شامل مناطقی چون سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی می شود. 

دوم آنچه که غربی ها بهار عربی می خوانند برای ایران، هم موجب ایجاد فرصت شده و هم چالشهایی پدید آورده است. از سال 2008 ایران به دنبال راهبردی هماهنگ برای توسعه قدرت نرم در حوزه ی نفوذ خود بوده است. آمریکایی ها معتقدند ایران در مناطق مختلف از ابزارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی بهره برده تا به این مقصود نائل گردد. 
پدید آمدن جنگ سنی ـ شیعه در منطقه برای رقیبان مسلمان نشین ایران فرصتی مهیا نمود تا قدرت مانور جمهوری اسلامی را محدود نمایند. تحلیلگران غربی ضعیف شدن موقعیت سوریه را نه تنها باعث کندشدن فرآیند تعقیب منافع ایران در مدیترانه شرقی نمی دانند بلکه معتقدند این منافع، حفظ شده و پیشرفت نیز خواهد داشت. گسترش پدیده داعش باعث حضور مستقیم ایران در عراق شد و اقلیم کردستان که تحت نفوذ اطلاعاتی اسرائیل بود امروز به مدیریت نیرویی درآمده که جبهه گیری اصلی آن علیه اسرائیل تعریف شده است. 
حضور ایران توانسته است بقای عراق را تأمین نماید و احتمالاً در آینده ی قابل مشاهده، نیروهایی که ایران تعلیم داده و تقویت می نماید راهبری امنیت و قدرت عراق را در دست خواهند داشت. 

سوم، کشورهای عمده ای که مقابل اسرائیل تجربه ی نبرد میدانی و اطلاعاتی داشتند پس از واقعه ی بیداری اسلامی ضعیف شده و عملاً ارتشی که بتواند رقیب صهیونیستها باشد در میان هیچ کشور عربی وجود ندارد. این چالش البته موقعیتی برای ایران ایجاد کرده و باعث شده تنها قدرت نظامی منطقه با توان موازنه ی استراتژیک در مقابل اسرائیل باشد. البته اسرائیل ویژگی منحصر به فردی دارد که اگر هر نیرویی بتواند به وزن موازنه ی قدرت با او دست یابد، در نفس موازنه به موقعیت هژمونی یا برتری منطقه ای هم دست یافته است. 

نخستین پرسش اینجاست که اصولاً چرا و به چه ضرورتی و به هدف کدام منفعت باید به جایگاه قدرت منطقه ای دست یافت؟

در اندیشه های استراتژیک از آنروی که نیات واحدهای سیاسی  به هیچ وجه مشخص نیست تنها یک راه وجود دارد تا کشوری بتواند در  قبال رفتار دیگران به اطمینان دست یابد. بقاء بعنوان هدف اصلی واحدهای سیاسی، زمانی حاصل می شود که استقلال دچار فرسایش نشده باشد. برای تضمین استقلال حاکمیت بعنوان پیش  فرض بقاء، راهی جز رسیدن به هژمونی وجود ندارد. رسیدن به هژمونی دارای دو وجه سلبی و ایجابی است. یک کشور می خواهد به موقعیت برتری دست یابد و نمی خواهد دیگران نیز به این منزلت نائل شوند. هیچ کس نمی خواهد فرآیند رشد قدرت دیگران به نحو موفق طی گردد. برخی معتقدند هژمونی می تواند به معنای حذف همه دشمنان باشد و برخی معتقدند هژمونی معنای انقیاد دشمنان را تضمین می کند. این نوع اخیر از هژمونی همان استراتژی ایالات متحده است که برای ایجاد انقیاد، از قدرت سخت جهت مهار توسعه نیروهای متوازن کننده و از قدرت نرم برای مشروعیت بخشی به هژمونی خود بهره برداری می کند. 

سه مدل هژمونی سیستمی یا بین المللی، قاره ای و منطقه ای قابل تصور هستند اما تنها مدل منطقه ای قابلیت رخ دادن واقعی دارد. دولتها به دنبال سه ویژگی هستند تا لایق جایگاه استیلای منطقه ای گردند:

1. استحکام نظامی با قابلیتهایی بیش از سایر بازیگران منطقه ای

2. دست یابی به سهمی حداکثر از ثروت جهانی

3. برتری هسته ای به نحوی که بتواند رقبای کشور با توانمندی هسته ای را هدف بگیرد و به آن توانایی برسد که تخریب اطمینان مند متقابل (Mutually assured destruction MAD) خوانده می شود. 

حتی نگاه به رفتار کشورهایی که وارد رقابت بزرگ استراتژیک نشده اند از این ضرورت حکایت می کند. 

قزاقستان که خود از پرچمداران منطقه ی آسیای مرکزی عاری از سلاح هسته ای بوده است، نسبت به مواضع دوگانه غرب در خصوص توانمندی هسته ای ایران انتقاد کرده و گفته بود چرا در حالیکه پاکستان و اسرائیل تسلیحات هسته ای دارند، ایران باید از هرگونه فرآیند هسته ای بی بهره باشد؟ قزاقستان که رابطه ای متوازن بین خود با آمریکا و روسیه برقرار ساخته است، اتحادی راهبردی با ایران ندارد و اصولاً در حوزه ی رقابتهای ایران و آمریکا هم واقع نشده است. انتقاد قزاقستان در حقیقت نوایی است که در رثای از دست دادن توانمندی های هسته ای خود سر می دهد و ناشی از وقوفی است که بر لزوم مکانیزم موازنه قدرت در منطقه دارد. 

اگر توانایی هسته ای ایران برای دوره ای ده ساله ـ که زمان قابل توجهی از نظر استراتژیک است ـ به سیاهچال تعلیق برود، فرصت کافی برای اسرائیل فراهم می شود که به عنوان قدرت هسته ای منطقه گام های خود را در مسیر دستیابی به جایگاه هژمونیک محکم نماید زیرا اسرائیل تنها کشوری است که در حوزه ی نفوذ ایران دارای قابلیتهای رسیدن به هژمونی منطقه ای می باشد. اصولاً ضعیف سازی ایران در همه ابعاد به عنوان یک خاصیت مهار کننده ی کلی اجرا می شود. 

بنا به اندیشه فرید زکریا به عنوان یکی از واقعگرایان تهاجمی، تاریخ نشان داده دولتها وقتی به شکلی فزاینده ثروتمند می شوند به ایجاد ارتشهای بزرگ روی می آورند و خود را درگیر مسایل خارج از مرزهایشان می کنند و به دنبال افزایش نفوذ بین المللی خود می روند. پس می شود نتیجه گرفت قدرت جویان جهانی می کوشند تا دولتی همچون ایران «تصور نکند» به توانمندی نسبی بیشتری رسیده است زیرا در این نگاه «ادراکی» که زکریا عنوان می سازد، هرقدر قدرت دولت و قدرت ملی افزایش پیدا کند به سیاستهای خارجی توسعه طلبانه تری منجر می شود. 

در ساختار آنارشیک نظام بین الملل که به دلیل فقدان اقتدار مرکزی، تنها مکانیزم موازنه قدرت عامل حفظ موجود است، تعلیق ده ساله فعالیتهای هسته ای ایران آن هم تحت چتر امنیتی ـ جاسوسی آمریکا به  تغییر فرم موازنه قدرت در منطقه به سود اسرائیل تمام خواهد شد و در حقیقت این بار آمریکایی ها برای ارتقاء استیلای اسرائیل زمان می خرند. با وقوف به این نکته، حکمت سخن نابغه ی استراتژیک ایران بیشتر هویدا می گردد که فرمود: «می گویند امنیت اسرائیل باید حفظ شود. بدانید چه توافق بشود و چه توافق نشود، اسرائیل روز به روز نا امن تر خواهد شد».