یک چیز را می خواهم خیلی واضح و شفاف بگویم که امروز برای همه ی ما واضح باشد و سوء تفاهمی پیش نیاید. من هر از گاهی خاطراتم را برایتان می گویم، نه برای اینکه دلتنگ هند یا پدر و مادرم یا هر چیز دیگری باشم، می نویسم که بگویم در هر شرایطی که فکرش را بکنید، می شود امید داشت و خوشحال بود. می شود با تمام مشکلات زندگی، خودت را بسازی و همان کسی بشوی که خودت می گویی میخواهی باشی. من از کره ی مریخ نیامده ام، من هم مثل شما انسانم و از زندگی ام می نویسم که ببینید می شود. همیشه آرزویم این بود که بنیاد داشته باشم، اولین بنیادم که در هند ثبت شد، همه دیدید که در آخر چه اتفاقی افتاد. به خاطر اینکه به یک سری افرادی که نیازی نداشتند، پول ندادم. دیگر نتوانستم ادامه بدهم. به ایران آمدم و بهترین اتفاق زندگی ام ثبت بنیاد در ایران شد. می خواهم این را اعلام کنم که این بنیاد، خیریه نیست، جایی نیست که شما از آن درخواست پول کنید. بنیاد یاران عشق، نه خیریه ی یاران عشق. این بنیاد، جایی است که ما یکدیگر را به سمتی در زندگی ببریم که همه مان به این باور برسیم که می شود، هر چیزی که بخواهیم می شود. هزاران درخت می خواهیم بکاریم، اگر تلاش کنیم، می شود و می کاریم. صدها خانه می خواهیم بسازیم، می شود و می سازیم. صدها شغل می خواهیم ایجاد کنیم که همه ی ما روی پای خودمان بایستیم، می شود. با هم و حتی تنها، می شود. فرقش را می بینید؟ اگر عاشق تان نبودم، می گفتم هر کسی هر مشکلی دارد، به من پیغام بدهد، من هم همان لحظه یک میلیون تومان به حساب او منتقل می کردم. ولی این کار درستی نیست. باید خودمان یاد بگیریم که بایستیم و تلاش کنیم و بجنگیم و بیفتیم و دوباره بلند شویم، به این شکل رشد می کنیم. به خاطر خودمان است. مگر نه کار من هم به آن شکل راحت می شد. در خانه می نشستم و فقط صبح تا شب پول انتقال می دادم و پیتزا سفارش می دادم.