جمله‌ معروف رهبر انقلاب اسلامی که فرمودند: «ما فصل مُشبعی را حرکت کرده‌ایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کرده‌ایم، به قلّه‌ها نزدیک شده‌ایم…» دو سالی است که در فضای عمومی ایران تکرار می‌شود؛ گاه با امید، گاه با طعنه. برخی با اشاره به سختی‌های معیشتی، ناترازی‌های زیرساختی مانند آب و برق، یا حتی مخاطرات جنگ، این جمله را نقد می‌کنند و می‌پرسند: این قله کی قرار است برسد؟ آیا وضع فعلی همان قله است؟ قله جایی است که در آن آب و برقت قطع می‌شود و صحبت از جنگ هم در میان است؟
آن‌چه در این میان نادیده گرفته می‌شود، درک درست استعاره‌ «قله» در کلام رهبری است. قله برای یک کوهنورد، نه پایان مسیر است، نه لزوماً نقطه‌ اوج مطلوب؛ قله جایی است که پس از آن، جهت حرکت تغییر می‌کند. تا پیش از آن، فشار مسیر بر بدن و جان کوهنورد است؛ اما وقتی به قله می‌رسد، توان عبور از دشواری‌ها را یافته، چشم‌انداز مسیر روشن‌تر می‌شود، و مسیر از سربالایی به سراشیبی بدل می‌گردد.
در تفسیر سیاسی و تمدنی این استعاره، «قله» جایی است که یک ملت توان عبور از موانع ساختاری را به دست آورده و دیگر متوقف در تله‌ دشمن نمی‌شود. 
به عبارت دیگر، رسیدن به قله به معنای تمام شدن مشکل نیست، بلکه به معنای آن است که ملت به درجه‌ای از بلوغ، خودباوری، زیرساخت، و اقتدار رسیده که می‌تواند با سرعت و کارآمدی بیشتری از پس چالش‌ها برآید. قله یعنی لحظه‌ غلبه بر فرسایش تاریخی و ورود به فاز شتاب. اتفاقاً سخت‌ترین لحظات مسیر، همان نزدیکی‌های قله است؛ جایی که خستگی به اوج رسیده، اکسیژن کمتر است، امکانات کمتر است، انرژی کمتر است، معمولا هوا سردتر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر است و البته دل کندن از برگشت هم سخت‌تر.
مردم ایران امروز درگیر دشواری‌هایی چون بحران آب، چالش انرژی، و حتی تهدیدهای جدی امنیتی‌اند. این‌ها واقعی‌اند و نباید انکار شوند. اما آیا همین تاب‌آوری و عبور از بحران‌ها، در حالی‌که تحت فشار اقتصادی، تحریم‌های هوشمند، و جنگ شناختی بوده‌ایم، نشانه‌ای از نزدیک شدن به قله نیست؟
کشوری که در سال‌های نه‌چندان دور، برای تأمین ساده‌ترین نیازهای خود وابسته بود، امروز نه‌تنها در حوزه‌های پیچیده‌ای مثل دفاع، انرژی اتمی، فناوری‌های پیشرفته و منطقه‌ حرف‌هایی برای گفتن دارد، بلکه به الگویی برای بسیاری از ملت‌ها بدل شده است. نباید اینکه کشوری همچون ونزوئلا از آن سر دنیا مجری ما را تقدیر می‌کند دستکم گرفت؛ این‌ها نمونه‌هایی از الهام‌بخشی است. 
کشورهای موفق امروز جهان نیز هریک قله‌های خود را داشته‌اند: چین در دهه  ۷۰ میلادی (یعنی تنها ۵۰ سال پیش)، با فقر شدید، صنعتی‌نشدن، و بحران‌های داخلی روبه رو بود. اما با عبور از «دوران سختی» و اصلاحات اقتصادی دنگ شیائوپینگ، به نقطه‌ای رسید که دیگر در دام تحریم‌ها، انزوا یا فشارهای خارجی متوقف نشد. امروز چین به‌عنوان دومین اقتصاد جهان، توانسته حتی در مواجهه با فشارهای ایالات متحده، ابتکار عمل را در دست بگیرد.
ویتنام بعد از دهه‌ها جنگ و تخریب شدید در برابر آمریکا، کشوری ویران‌شده بود. اما پس از عبور از آن جنگ و رسیدن به «قله  بقا»، با اصلاحات «Doi Moi» (تغییر بنیادین اقتصادی) توانست به کشوری صادرکننده، با نرخ رشد بالا و سرمایه‌گذاری خارجی قوی تبدیل شود.
کره جنوبی یکی از فقیرترین کشورهای جهان در دهه  ۵۰ میلادی بود. اما پس از تحمل سال‌ها سختی و تهدید، به مرحله‌ای از توانمندی رسید که توانست با تکیه بر آموزش، فناوری و نظم ملی، جهش اقتصادی بزرگی را رقم بزند. امروز غول‌های فناوری مثل سامسونگ و هیوندای در عرصه صنعت و جریان‌های پیشتاز فرهنگی همچون کی‌پاپ و کی‌دراما در عرصه فرهنگ و دیپلماسی عمومی، نماینده  این جهش هستند.
روسیه در دهه ۹۰ میلادی یکی از تلخ‌ترین دوران‌های تاریخ خود را تجربه کرد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱، کشوری را به جای گذاشت که با بحران‌های عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کرد. تولید ناخالص داخلی روسیه بین ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ تقریباً نصف شد، تورم به صدها درصد رسید و میلیون‌ها نفر زیر خط فقر قرار گرفتند. بسیاری از تحلیل‌گران غربی پیش‌بینی می‌کردند که روسیه هرگز نتواند به جایگاه قدرت بزرگ جهانی بازگردد. اما روسیه در همین شرایط سخت، بذرهای بازگشت خود را کاشت. پوتین که در سال ۲۰۰۰ قدرت را به دست گرفت، استراتژی بلندمدتی را برای بازسازی قدرت ملی روسیه آغاز کرد. او ابتدا بر تمرکز قدرت در داخل، کنترل منابع انرژی، و بازسازی نیروهای مسلح تمرکز کرد. در عین حال، روسیه به تدریج از وابستگی کامل به غرب فاصله گرفت و شروع به ایجاد محورهای جدید قدرت کرد. نقطه عطف روسیه – یا همان «قله» – احتمالاً جنگ گرجستان در ۲۰۰۸ بود؛ لحظه‌ای که روسیه نشان داد دیگر تحت فشار گسترش ناتو یا دیکته‌های غرب تسلیم نمی‌شود. از آن زمان، روسیه با اقدامات قاطع در سوریه، الحاق کریمه، و سرانجام جنگ یا آنچه خودش آن را «عملیات نظامی» می‌خواند در اوکراین، نشان داد که توانسته قدرت بازدارندگی خود را بازیابد. امروز روسیه علی‌رغم تحریم‌های گسترده، نه‌تنها فرونپاشیده، بلکه به یکی از قطب‌های اصلی نظام چندقطبی جهان تبدیل شده است.
ترکیه مدرن نیز که از خاکستر امپراتوری عثمانی برخاست، دهه‌ها با بحران هویت و ضعف ساختاری دست و پنجه نرم می‌کرد. کشوری که زمانی بر سه قاره حکومت می‌کرد، در قرن بیستم به «بیمار اروپا» معروف شده بود. ترکیه تا اوایل دهه ۲۰۰۰، با نرخ تورم بالا، کودتاهای نظامی مکرر، ناپایداری سیاسی، و اقتصادی وابسته به کمک‌های خارجی مواجه بود. بسیاری تصور می‌کردند ترکیه محکوم است تا همیشه در حاشیه اروپا باقی بماند. نقطه تحول ترکیه با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ۲۰۰۲ آغاز شد. اردوغان استراتژی توسعه اقتصادی همراه با احیای هویت تاریخی ترکیه را در پیش گرفت. در دهه اول قدرت او، ترکیه رشد اقتصادی چشمگیری داشت و زیرساخت‌های خود را بازسازی کرد. اما مهم‌تر از آن، ترکیه شروع به بازتعریف جایگاه خود در منطقه کرد. «قله» ترکیه احتمالاً در اوایل دهه ۲۰۱۰ رخ داد؛ زمانی که این کشور توانست همزمان در سوریه، لیبی، قفقاز و مدیترانه شرقی نقش فعال ایفا کند. کودتای نافرجام ۲۰۱۶ نیز با اینکه ردپای جمهوری اسلامی ایران در نافرجام بودنش مشهود است، اما به هر رو نشان داد که ترکیه توانسته یک ثبات داخلی نسبی هم کسب کند. امروز ترکیه با تولید پهپادهای پیشرفته، ایفای نقش میانجی در جنگ اوکراین و نفوذ در آسیای مرکزی و آفریقا، خود را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای مطرح کرده است.
اگر بخواهیم استعاره  «قله» را بر تاریخ صدر اسلام هم منطبق کنیم، می‌توان گفت صلح حدیبیه نقطه‌ای بود که اسلام به قله  خود رسید؛ یعنی جایی که پس از سال‌ها فشار مشرکان، جنگ‌های فرسایشی، و تهدید نابودی، سرانجام موازنه  قدرت تغییر کرد. در ظاهر، حدیبیه توافقی بود با امتیازاتی به قریش، اما در باطن، به تعبیر قرآن «فتح مبین» بود، چرا که از آن پس، دشمنی قریش به‌طور جدی کاهش یافت، اسلام به رسمیت شناخته شد، و پیامبر توانست بدون مانع، گام‌های بزرگی در گسترش دعوت بردارد؛ از فتح خیبر تا ارسال نامه به پادشاهان جهان همچون روم و ایران. از این نقطه به بعد، حرکت اسلام شتاب بیشتری گرفت و مسیر از شیب تند سربالایی، به سراشیبی فتح و گسترش تمدن بدل شد. به تعبیری، حدیبیه قله‌ای بود که اسلام از آن عبور کرد تا به فتح مکه و شکل‌گیری یک تمدن جهانی نزدیک شود؛ قله‌ای که نه پایان مشکلات، بلکه آغاز تسلط بر آن‌ها بود.
رسیدن به قله، همان‌گونه که رهبر انقلاب گفتند، پایان راه نیست؛ آغاز «حرکت سریع‌تر» است. روز ناامیدی نیست، روز شوق است. روزی است که دیگر خائن داخلی و دشمن خارجی بر سر راه پیشرفت ما توان سنگ‌اندازی ندارند. قله همان نقطه مطلوب چشم‌انداز «ما باید قوی شویم» است؛ فرمانی که رهبر ایرانیان در نمازجمعه پس از شهادت سردار دل‌ها بر زبان آورد. همان نقطه‌ای که در آن ملت توان عبور از جنگ ترکیبی را پیدا کرده و به نقطه  بازدارندگی می‌رسد؛ جایی که دیگر دشمن نه با فشار اقتصادی، نه با رسانه و عملیات روانی، نه با فعال‌سازی عناصر یا هسته‌های خائن داخلی و نه با تهدید نظامی، نمی‌تواند ملت را از حرکت بازدارد. تنها کسانی که تجربه  کوهنوردی ندارند، تصور می‌کنند قله یعنی آسایش! در حالی‌که اهل صعود می‌دانند قله یعنی مقاومت تا لحظه  آخر و آغاز مسیری که از آن مقصد دیگر پیداست و سیر، شورانگیز و لذت‌آفرین.