اعتراضات در فرانسه بر سر کشته شدن نوجوان  ۱۷ ساله توسط پلیس ادامه دارد.به موازات خشونت سیستماتیک و نهادینه شده ای که شاهد تبلور چندین باره آن در فرانسه هستیم،عملیات فریب رسانه های وابسته به کاخ الیزه و نهادهای امنیتی این کشور نیز ادامه دارد.پارلمان اروپا و کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز دیگر نه بیانیه ای می دهند و نه از معترضین فرانسوی به عنوان آزادیخواه یاد می کنند!
آنچه امروز به مثابه پدیده ای عینی در معرض نگاه و قضاوت ما قرار گرفته،همان اروپای بدون روتوش نام دارد!همان قاره سبزی که در آن بوروکراسی دولتی و پارلمانی معطوف بر تثبیت و توجیه خشونت تعریف و تصدیق می شود.
واقعا در اروپا چه می گذرد؟آیا در اینجا ساختار محیط بر ارزش‌ها و بایسته های حقوق بشری می باشد یا محاط در آن؟! همواره در تشریح دوگانه ساختار-بازیگر در غرب با تعارضاتی مواجه هستیم که اصلی ترین وظیفه جریانات آشکار و‌پنهان قدرت تمرکززدایی از آنهاست.این تمرکززدایی مبتنی بر نوعی تصویرسازی کاذب و مجازی محقق شده که دارای سه مولفه ثابت است:  نخست خلق تصویری زیبا اما دروغین توسط منظومه تبلیغاتی غرب که در آن مصادیق جایگاهی نداشته و صرفا واژگانی مانند حقوق بشر و آزادی بیان قدرت مانور پیدا می کنند.
دوم ،تثبیت این نگاه انتزاعی از طریق بوروکراسی دولتی غرب در ذهن افکار عمومی.به این معنا که اساسا افکار عمومی دنیا تصور نکنند در ماورای این تصویر انتزاعی  ارائه شده واقعیات عینی تلخ دیگری وجود دارد!
مولفه سوم ،صیانت غرب از نهادهای رسمی  قدرت با استناد به تکنیک اغراق یا انکار واقعیات می باشد به گونه ای که مسلم ترین جنایات به مثابه حوادث طبیعی و در مقابل،اعتراضات عمومی به مثابه تحرکات آنارشیستی و پوپولیستی جلوه داده می شود.
فقط کافیست میان این سه مولفه تفکیکی هوشمندانه قائل شویم تا اروپای بدون روتوش را بهتر درک کنیم!در این صورت با پدیده ای زننده و آزادی گریز(نه تنها آزادی ستیز) مواجه خواهیم شد که هر عقل سلیم و فطرت پاکی از آن اعلام برائت خواهد جست…