در بحبوحه عملیات آزادسازی کویت از چنگ ارتش عراق که ده ها هزار نفر از سربازان این کشور کشته و اسیر شدند، صدام در یک پیام رادیویی با اذعان به شکست گفت: قسطنطنیه هم پس از سه بار جنگ به تصرف مسلمانان درآمد.

اکنون اردوغان جا پای صدام گذشته و مسجد ایاصوفیه را نماد فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح می خواند. در نگاه عظمت طلبانه او با تغییر کاربری ایاصوفیه، استانبول دوباره فتح و به پایتخت ملت اسلام تبدیل شده است. استانبول اسلامی، رقیب و هماورد تهران و ریاض و قاهره است و با این تغییر مرکز جهان اسلام و "سلطان" هم رهبر مسلمانان عالم شده است. 

اردوغان به لیبی لشکر کشید، شمال سوریه را اشغال کرد، در اقلیم کردستان ترکتازی می کند، ارمنستان را تهدید کرد، در ایاصوفیا نماز جمعه خواند و ... اگر نام اردوغان را از این جملات حذف و به جایش مثلا صدام، قذافی، بن سلمان و بن زاید و نتانیاهو و ... را بگذارید، توفیری نمی کند. 

مکان را اما نباید تغییر داد: خاورمیانه! جغرافیایی سوق الجیشی در میانه اروپا و آسیا و آفریقا با تاریخی غنی و محشون از ظهور و سقوط دولت ها و امپراطوری ها و تمدن ها و برآمدن ادیان و منازعات فرقه ای و مذهبی و ستیزه جویی های قومی. بدین اعتبار خاورمیانه جغرافیایی یگانه است. آفریقا نیست که استعمارگران تازه بخواهند خط و الفبا یادشان دهند. تمدن های باستانی و منزوی "دنیای جدید" هم نیست که دریانوردان اروپایی ناگهان کشفشان کنند. آسیای شرقی دور از جهان هم نیست که در دوران نجوم بطلیموسی و کشتی های بادبانی، تمثیل معمای "شرق" اعجاب انگیز و اسرار آمیز، برای غربیان بیدار شده از خواب قرون وسطی باشد. خاورمیانه همانگونه که غربیان آن را نام گذاری کرده اند، یک شرق نزدیک است، بسیار نزدیک! چسپیده به غرب و معارض و رقیب تمدنی و دینی آن در طول سده های دور و دراز هزاره دوم. مسلمانانی که خود را متمدن تر از غربی ها می دانستند، دستکم دو بار از جنوب و شرق اروپا، در سودای تصاحب مغرب زمین افتادند. یک بار اسپانیا توسط عرب های مسلمان ضمیمه جهان اسلام شد و بار دیگر ترک ها پس از آن که از جانب شرق، اروپا را درنوردیدند پشت دروازهای وین در مرکز قاره سبز متوقف شدند.

در قرون متاخر با غلبه فکری و فرهنگی و سیاسی غرب، اروپا در موقعیت فرادست و خاورمیانه عربی و اسلامی در وضعیت فرودست قرار گرفت. این فرودستی و حس تحقیرشدگی ناشی از آن خود موجد احیای گرایش های عظمت طلبانه و نوستاژیک است. فرد خاورمیانه ای که خود را در مرکز جهان می بیند و آمالش‌ را در گذشته از دست رفته می جوید، همیشه مستعد پذیرش باورهای آرمانی و یوتوپیاهای خیالی است، مشروط به آنکه زمینه اش از قبیل پول نفت و رونق  اقتصادی و ... فراهم باشد. 

همان گونه که گفته شد این موقعیت متعارض و تضادها و ناخرسندی های آن، خالق یک ذهنیت شیزوفرنیک و موقعیتی ویژه به لحاظ روان شناختی است. 

انسان آفریقایی که مقهور استعمار و تخته بند قهر جغرافیا و طبیعت و بازماندن از تاریخ است، به تقدیر محتوم خود تن داده و کمتر سودای رهبری جهان و عظمت طلبی به سرش می زند.

مردمان شرق آسیا با چشمی پر از  عبرت از گذشته و چشمی چشم به راه احیای عظمت های کهن از دست رفته، در عرصه اقتصاد و تولید و تجارت به هماوردی با غرب برخواسته و در حال کاستن از فاصله ها هستند. کشور بزرگی مانند چین پس از چهل سال رشد مداوم اقتصادی و تبدیل شدن به یک قدرت جهانی، هنوز با تردید و احتیاط به تبدیل توان مالی خود به قدرت سیاسی و نظامی می نگرد. اما در خاورمیانه جاه طلبی سکه رایج و پند دادن به جهان و داعیه مدیریت آن، سکه رایج روزگار است.

انسان غربی هم نیازی نمی بیند برای اثبات برتری و فرادستی خود هر روز به فتوحات عهد باستان و سده های میانی و قرون متاخرتر اشاره و استناد کند. چون آخرین پیروزی ها و تصرفات خود را می تواند در آخرین شماره روزنامه های صبح و عصر به صورت آنلاین بخواند. درباره اختراعات و اکتشافات و پیشرفت های فناوری هم داستان از همین قرار است. فرصتی و یا اساسا دغدغه ای برای نمایش و تفاخر وجود ندارد. 

داستان خاورمیانه اما داستان مرد روستایی فیلم اسرار گنج دره جنی ابراهیم گلستان است. مرد ساده دل روستایی ناگهان به گنجی سرشار دست می یابد و از طریق فروش تدریجی آن صاحب مال و مکنت در شهر می شود. سپس به سرش می زند که به روستای زادگاه بازگشته و در آنجا هم با عیال جدید کاخی بنا نهد و فخر و جلوه به روستائیان بینوا بفروشد. کاخ ساخته می شود، اما بنیان آن بر خاک و با موج انفجار ناشی از حفاری در دره گنج با خاک یکسان می شود. هم دره جنی که سرچشمه ثروت و مکنت او بود، در دل خاک مدفون می شود، هم خانه از پای بست ویران بر سرش آوار می شود. گلستان در ابتدای دهه پنجاه پیه برخورد ساواک را به جان خرید و با استهزاء عظمت طلبی پهلوی دوم که از رهگذر افزایش سه برابری بهای نفت، مست باده غرور شده بود، نشان داد که فخرفروشی وی به دموکراسی های غربی و نصیحت جهان، از جنس ساده دلی های مرد نگون بخت روستایی است. نسخه بدلی تجدد و نوسازی شاه که در زرورق پیشرفت و مدرنیسم پیچیده شده بود، زیر تیغ نقد فیلمی قرار گرفت که به شیوه ای پیغمبرانه، بی سرانجامی آن را نه گوشزد، بلکه پیشگویی می کرد. این داستان در دهه های بعد به صورت مکرر در خاورمیانه تکرار شد.

عراق کشوری که تا شصت سال قبل از اشغال کویت اساسا روی نقشه جغرافیا موجود نبود، با اتکا به سرمایه بادآورده نفت و کسب برخی وجوه سخت افزاری مدرنیته نظیر دستگاه اطلاعاتی و ارتش، به صرافت درگیری با تمام جهان افتاد و شد آنچه نباید می شد.

قذافی که در راس کشوری بدون ملت و فاقد پیشینه تاریخی و استواری فرهنگی و معنوی قرار گرفته بود، دهه ها با سودای رهبری جهان سوم، در بیراهه ها طی طریق کرد.

اردوغان جدیدترین نسخه بی ظرفیتی و شتابزدگی و عظمت طلبی دیکتاتورانه در خاورمیانه است که معجزه سیاسی و اقتصادی اوایل قرن ترکیه را قربانی بوالهوسی های سیاسی، کیش شخصیت و دغدغه "خروج آبرومندانه از تاریخ" و بر جای گذاشتن نامی بزرگ از خود کرد.

همین دغدغه داشتن رسالت تاریخی و به انجام رساندن پروژه های بزرگ، یکی از مجراهای لغزش و انحراف در خاورمیانه و نزدیک شدن به پرتگاه است.

مثلی کردی می گوید، مرد اگر پولدار شد، یا آدم می کشد یا تجدید فراش می کند. ظاهرا این پند حدیث امروز خاورمیانه شده است!