به گزارش پارس به نقل از تسنیم، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی نوشته است: بدتر از گناه، توجیه گناه و دلیل تراشی برای آن است. می توان گفت توجیه گناه یک نوع کلاه برداری دینی است.

خداوند در قرآن می فرماید: « بل الانسان علی نفسه بصیره و لو ألقی معاذیره؛ بلکه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر برای خود، عذرهایی بتراشد. » (قیامت: ۱۴ و ۱۵)
یعنی محکمه وجدان، گنهکار را به دورویی و نیرنگ، محکوم می کند.
توجیه گناه، گناه را عادی و جامعه را به انجام آن تشویق می کند و زشت را زیبا جلوه می دهد، توجیه گناه همان عذر بدتر از گناه است.


هیچ گناهی به سنگینی « توجیه گناه» نیست، زیرا گنهکار معترف، غالباً در فکر توبه است، ولی توجیه گر در فکر سرپوش نهادن بر گناه است که نه تنها در صراط توبه نیست، بلکه او را در گناه جری تر می کند.
توجیه گناه یک بیماری و یک بلای عمومی است که به صورت های مختلف جلوه کرده و خواص و عوام را از صراط مستقیم، منحرف می کند و خطر بزرگ آن، این است که راه های اصلاح را به روی گنهکار می بندد و گاه واقعیت ها را در نظر او مسخ و دگرگون می سازد.


مثلاً ترس خود را با توجیه احتیاط و ضعف نفس خود را با توجیه حیا و حرص خود را به عنوان لزوم تأمین زندگی و تن پروری و کوتاهی های خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می کند و به راستی چه مصیبت و دردی رنج آورتر از اینکه انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روی خود ببندد؟ !
توجیه گناه در حقیقت سرپوش گذاشتن روی گناه است، تا گناه را به راحتی و بدون مانعی انجام دهد مانند اینکه برای رسیدن به هدف شوم خود به شخصی رشوه می دهد و نام آن را هدیه می گذارد.
امام باقر (ع) فرمود: روزی پیامبر اکرم (ص) در بازار مدینه عبور می کرد، شخصی را دید که میوه یا خرما می فروشد، به او فرمود: به به، چه میوه های خوب و عالی. در همین لحظه خداوند به آن حضرت وحی کرد: « زیرش را ببین. » پیامبر (ص) دست در درون آن گذارد و مقداری از آن را بیرون آورد که بسیار پست بود، به صاحب آن کالا فرمود: « ما اراک الا و قد جمعت خیانه و غشاً ل لمسلمین؛ نمی بینم تو را جز اینکه، خیانت و فریب برای مسلمانان جمع کرده ای. »


برخورد امام صادق (ع) با یک توجیه گر


امام صادق (ع) درباره « هدایت و صراط مستقیم» سخن می گفت، تا اینکه فرمود: کسی که از هوس های نفسانی پیروی کند و خودرأی باشد، همچون آن شخص است که شنیدم افراد تهی مغز و نادان به او احترام شایانی می کنند و از فضایل او می گویند، آنقدر از فضایل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم، تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیک ببینم و کارهایش را بسنجم و به درجات عالی مقام معنوی او آگاه شوم. به دنبال او رفتم، از دور دیدم جمعیت بسیاری از عوام جاهل و خشک مغز به او مجذوب و خیره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم که کسی مرا نشناسد، نزدیک او رفتم و کاملاً رفتار مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم، دیدم آن شخص همواره با نیرنگ های خود آن عوام را می فریبد.


تا اینکه او از مردم جدا شد و مردم هم پراکنده شدند و دنبال کار خود رفتند. ولی من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص فریبکار حرکت کردم و او را تحت نظر گرفتم، دیدم به یک نانوایی رسید، نانوا را غافل کرد و دو عدد نان برداشت، با خود گفتم شاید آن دو نان را خریداری کرد.
سپس از آنجا گذشت و به انار فروشی رسید و او را سرگرم حرف های خود کرد وقتی که او غافل شد، دو عدد انار دزدید.


من از این کار او تعجب کردم، در عین حال گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد، ولی با خود گفتم: منظورش از این کار چیست؟ او از آنجا رفت و من به دنبالش، به طوری که نفهمد رفتم. دیدم او به بیماری رسید دو نان و دو انار را نزد او گذاشت و از آنجا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم تا اینکه دیدم او در بیابان به یک آلونک وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم: ای بنده خدا! آوازه تو را شنیدم مردم از تو تعریف می کردند، مشتاق دیدارت شدم امروز تو را یافتم و تحت نظر گرفتم، ولی کارهایی از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد، سوالی دارم، جوابش را بده، بلکه قلبم آرام گیرد. گفت: سوال تو چیست؟
گفتم: دیدم به نانوایی رفتی و دو نان برداشتی و سپس به انار فروشی رفتی و دو عدد انار دزدیدی! ! به من گفت: پیش از هر چیز بگو بدانم تو کیستی؟
گفتم: یکی از فرزندان آدم (ع) و از امت رسول خدا (ص) هستم. گفت: توضیح بده که تو کیستی؟ و از کدام خاندان هستی؟


گفتم: مردی از خاندان نبوت هستم؟ گفت: در کجا سکونت داری. گفتم: در مدینه.
گفت: شاید تو همان جعفربن محمد باشی؟ گفتم: آری.
معترضانه به من گفت: حسب و نسب و بستگی تو به خاندان نبوت، هیچ سودی به حال تو نخواهد داشت، چرا که علم به معارف جد و پدرت را ترک کرده ای و آنچه را که لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه می باشی.
گفتم: آن چیست (که به آن جاهل هستم و بی احترامی کرده ام؟ )
گفت: آن، قرآن کتاب خداست. گفتم: به کجای قرآن ناآگاهم؟ !
گفت: توجه به این آیه نداری که خداوند می فرماید: « من جاء بالحسنه فله عشر امثال ها، و من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها؛ هر کس کار نیکی بیاورد ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید. » (انعام: ۱۶۲)
من دو عدد نان و دو عدد انار دزدی کردم مطابق این آیه جمعاً چهار گناه انجام دادم و وقتی آن نان و انارها را به فقیر صدقه دادم، برای هر صدقه ده پاداش به من می رسد، بنابراین چهل پاداش به من رسید، چهار گناه را از چهل کم می کنم، ۳۶ ثواب برای من خواهد ماند!


امام صادق (ع) می فرماید: وقتی که این سخن را از او شنیدم، گفتم: « ثکلتک امک انت الجاهل بکتاب الله، اما سمعت انه عزوجل یقول: انما یتقبل الله من المتقین (مائده: ۳۱) ؛ مادرت به عزایت بنشیند، این تو هستی که به دستورات قرآن جاهل هستی، آیا نشنیده ای که خداوند در قرآن می فرماید: بی گمان خداوند، عمل افراد پرهیزکار را می پذیرد. »


آن طور که تو توجیه می کنی درست نیست، بلکه حقیقت این است که تو دو نان و دو انار دزدیدی، جمعاً چهار گناه کردی و آنها را بدون اجازه صاحبش صدقه دادی. چهار گناه دیگر کردی و در مجموع مرتکب هشت گناه شدی بی آنکه چهل پاداش به تو برسد و طلبکار ۳۶ پاداش از خدا باشی!
امام صادق (ع) می فرماید: وقتی این سخن را به او گفتم او هاج و واج و سردرگم شد و مرا می نگریست، سپس از او جدا شدم.


آنگاه امام صادق (ع) فرمود: « بمثل هذا التاویل القبیح المستکره یَضِلونَ و یُضِلون… ؛ به مانند این گونه توجیه های زشت و ناپسند، مردم را گمراه می کنند و خود گمراه می شوند. »
سپس مثال دیگری از این نوع توجیهات آورد، در مورد غلط اندازی معاویه درباره قتل عمار یاسر که گفت: علی (ع) او را کشته نه من، زیرا علی (ع) او را به میدان فرستاده است، ولی حضرت علی (ع) جوابش را داد که اگر این سخن معاویه درست باشد، باید بگوییم پیامبر (ص) حمزه را کشت، زیرا رسول خدا حمزه را به میدان جنگ فرستاد. (معانی الاخبار صدوق: ۳۵-۳۳)


از این جریان عجیب، چند مطلب به دست می آید:


یک- گاهی توجیهات به قدری خطرناک است که حتی انسان را به وادی تفسیر به رأی و دستبرد به کتاب خدا، می کشاند، به گونه ای که قرآن در دست توجیه گر جاهل و بی فرهنگ، همچون موم یا خمیری می شود که به دلخواه خود، هرگونه خواست، آن را درمی آورد و امام صادق (ع) با بیان خود، هشدار داد و اعلام خطر کرد که مبادا افراد کج فهم به این وادی وارد شوند.


دو- از عنوان افشاگری نباید سوء استفاده شود، ولی جریان فوق یکی از مواردی است که افشاگری لازم است و امام صادق (ع) آن مرد کج اندیش و منحرف را افشا کرد و انحرافات او را برملا ساخت تا مردم فریب او را نخورند. حتی در پایان این توصیه را کرد و فرمود: « طوبی للذین هم کما قال رسول الله یحمل هذا العلم من کل خلف عدوله و ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛ خوشا به حال آن کسانی که در راستای سخن رسول خدا (ص) قدم بر می دارند که حضرت در شأن آنها فرمود: علم دین را از افراد عادل و مطمئن از گذشتگان، در بر می گیرند و به وسیله آن علم امور تحریف شده گزافه گویان و نسبت های ناروای باطل گرایان و بافته های خود درآورده نادانان را از خود (وجامعه) دور می سازند. »


این روش امام صادق (ع) و بیان رسول خدا (ص) حاکی از آن است که باید در مورد منحرفان و بدعت گذاران افشاگری کرد، به عبارت روشن تر آنها که در جامعه، دارای موقعیتی هستند که هدایت و ضلالت شان در جامعه اثر می گذارد، اگر به گمراهی رفتند، باید با افشاگری به مبارزه فرهنگی با آنها پرداخت.
به عنوان مثال کسی که شراب می خورد و پشت فرمان اتوبوس می نشیند، باید او را افشا کرد، زیرا مسافران در خطر هستند و او با جان مسافران بازی می کند و کار او در رابطه با جامعه است ولی اگر کسی مخفیانه در خانه خود شراب خورد، به نام افشاگری جایز نیست که آبروی او را بریزیم.