امام برای شهید چمران جملات تکان‌دهنده‌ای دارد که تکرارشان از وزنشان نکاسته و فهمشان را آسان نگردانیده. «چمران شرف را بیمه کرد.» این جمله شبیه یک معماست. شرف را اگر گذشتن از خود، از مصلحت و آسایش خود در راستای وظیفه تعریف کنیم، شهید چمران در قله آن سیمرغ‌وار  خانه کرد. شرف و پایبند بودن به وظیفه یعنی بارها و بارها مردن. یعنی دکترای فیزیک و زندگی آمریکایی و خانواده را فراموش کردن و زندگی جدیدی را در لبنان شروع کردن. زندگی‌ای که هیچ نشانی از زندگی قبلی ندارد. آسایش آن زندگی را ندارد، جایگاه دانشگاهی و اجتماعی آن را ندارد و دیگر خبری از آن زن و بچه هم نیست. حالا بچه‌های یتیم شیعه لبنانی هستند. حالا شیعیانِ تهیدست هستند و جنگ با فالانژها و اسرائیل. شهید چمران دلبسته لبنان و امام موسی صدر و شیعیان آنجا بود؛ آنجا امل را تأسیس کرده و به آن محیط تعلق خاطر داشت؛ آنجا عاشق شده بود و دوباره ازدواج کرده بود. اما در ابتدای انقلاب امام به او می‌گوید بمان و چمران می‌ماند. شرف یعنی بارها پوست‌انداختن و جور وظیفه را بر خود روا دانستن. دکتر مصطفی یک نقاشی دارد به نام شمع. وسط یک صفحه تاریک که گویی با دود پوشیده شده، شمعی روشن است اما به حالتی خاص.

این شمع گویی با نورش دارد با تاریکی می‌جنگد و به حریم آن تعرض می‌کند. صرفا شمعی نیست که اطراف خود را روشن کرده باشد؛ گویی شمع با تاریکی سر جنگ دارد. روشنایی‌اش شبیه روشنایی یک انفجار است. شمع توسط تاریکی محاصره شده و با آنکه با تمام توان می‌سوزد نتوانسته تاریکی را نابود کند. خود شهید اما این نقاشی را تفسیر می‌کند با این مضمون که شمع اگر هم نتوانست تاریکی را نابود کند، دستکم فرق نور با تاریکی را می‌نمایاند و نشان می‌دهد نوری هم هست. این شاید همان بیمه کردن شرف است که امام فرمود. بیمه کردن تفاوتی که روشنایی با تاریکی دارد. شمع شاید نتواند تاریکی را از بین ببرد اما این حقیقت بزرگ را اثبات می‌کند تاریکی باطل است و از جنس عدم. 
یک شمع کوچک باعث می‌شود حیثیت تاریکی بریزد؛ حال هرچه غلیظ‌تر و هر چه گسترده‌تر، بی‌آبروتر. امام خمینی با حجت قرار دادن چمران او را تبدیل به شمعی کرد که همواره بر طاقچه انقلاب اسلامی روشن است. او چمران را در برابر مسئول مصلحت‌اندیش علم کرد و او را به عنوان انسان تراز مکتب معرفی. چمران با وجودش برای مسئولی که شرط معیت تخصص و تعهد در کنار هم را رعایت نمی‌کند مایه بی‌آبرویی است. شهیدان اهل بیت انقلابند و کسی چون چمران، سلمان آنان که او نیز چون سلمان حیران حق و حقیقت بود و آنان رسوا می‌کنند نااهلانی را که انقلاب را فدای مصالح ارزان خویش کردند.