یکم: به‌نظر می‌رسد سخنان اخیر آقای سیدمحمد خاتمی که از طریق فضای مجازی پخش شد واکنشی انفعالی به یک صدای پربسامد درون جبهه اصلاحات است که می‌گویند آقای خاتمی نه قبلاً رهبر اصلاحات بوده و نه الآن قادر به ایفای چنین نقشی است. این گروه پروژه «بازسازی اصلاحات» را بدون نقش محوری خاتمی پیگیری می‌کند. غلامحسین کرباسچی تابستان سال گذشته (مرداد 98) تلویحاً تأکید کرد که آقای خاتمی آدم محترمی است ولی صلاحیت و قابلیت محوریت برای جناح اصلاح‌طلبان را ندارد!

سخنان آقای کرباسچی در روزهای اول واکنش‌های مثبت و منفی از جناح اصلاحات برانگیخت اما زمان هرچه  گذشت کفۀ معتقدان به چنین ایده‌ای از مدافعان آقای خاتمی پیشی گرفت و فربه‌تر شد. این موضوع به‌ویژه در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 بسیار پررنگ‌تر شد. عملکرد بسیار عجیب و غریب شورای سیاستگذاری اصلاح‌طلبان که برای خود نقش محوری در تصمیمات انتخاباتی این جناح قائل بود، موجب شد تعداد بسیار قلیلی همچنان هوادار او باقی بمانند. این شورا نه‌تنها نتوانست اصلاح‌طلبان را به یک ایده و یا فهرست واحد در انتخابات برساند، بلکه عملکردش چیزی جز آشفتگی و به‌هم‌ریختگی و بی‌تصمیمی را نشان نمی‌داد، به همین دلیل بسیاری از اصلاح‌طلبان شکست اصلاحات در انتخابات و همچنین بازی بسیار منفی این جناح را محصول عملکرد این شورا می‌دانند، به‌نوعی که آقای کرباسچی در مناظره‌ای با آقای تاج‌زاده که در ویژه‌نامه نوروزی روزنامه سازندگی منتشر شد، عملکرد اصلاح‌طلبان در انتخابات اسفند 98 را موجب خوشنودی ترامپ و نتانیاهو می‌خواند.

اما گفته می‌شد شورای سیاستگذاری اصلاح‌طلبان، با چنین وضع به‌هم‌ریخته و اوضاع پریشانی، یک مدافع جدی دارد و آن جناب سیدمحمد خاتمی است، به همین دلیل حزب کارگزاران که از مدافعان جدی شرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات بود معتقد است همین‌که آقای خاتمی شخصاً در انتخابات شرکت می‌کند و رأی می‌دهد اما از فهرست اصلاح‌طلبان حمایت نمی‌کند و یا به شورای‌عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان برای شرکت مصمم‌تر در انتخابات توصیه‌ای نمی‌کند، نشان می‌دهد او دارای شخصیت سیاسی توانمند و احتمالاً به‌قدر کفایت خردمند (این تعبیر از نویسنده است) نیست که بتواند نقش محوری در اصلاحات داشته باشد.

به هر صورت، انتقادات به آقای خاتمی روز به روز بیشتر شد و طی هفته‌ها و روزهای اخیر موضوع بازسازی اصلاحات بدون حضور محوری او در جناح اصلاح‌طلبان شدیدتر و مؤثرتر و همه‌گیرتر شد، بر همین مبنا به‌نظر می‌رسد خاتمی تصمیم‌ گرفت با ایراد یک سخنرانی و ارائه مطالبی درباره اوضاع کشور و راه‌های بهبود امور،‌ نشان دهد که هنوز تمام نشده است!

دوم: علی‌رغم هدف‌گذاری احتمالی برای سخنرانی آقای خاتمی که در بند اول این متن آمد، نتیجه این سخنان ظاهراً کاملاً خلاف آن‌چیزی از آب درآمد که تصور می‌کرد. محتوای سخنرانی ایشان نمایشی از حضور در «برهوت سیاست» است. صرف‌نظر از ساخت ضعیف سخنان ایشان که‌ در تپق‌های بیش از اندازه، جمله‌بندی‌های ضعیف و بعضاً بی‌سروته و ادبیات متوسط به پایین نمایان بود، مضمون کلام آقای خاتمی هم بیش از هرچیز نشان می‌داد که نه‌تنها دارای ایدۀ متناسب و برجسته‌ای برای بهبود امور نیست، بلکه حتی متعجبانه از بسیاری از اخبار معمولی کشور هم مطلع نیست.

مثلاً آقای خاتمی در میانه سخنانش ضمن ارائه توصیه‌های متوسط و معمولی به رئیس‌جمهور درباره موضوع اقتصاد مردم، می‌گوید "نمی‌دانم یک میلیونی که قرار بود به مردم واریز شود انجام شد یا خیر!"

از دلالت‌های دیگر ضعف سخن یا دست‌کم سخنرانی آقای خاتمی اشاره او به موضوع زندانی‌ها است، بدون اینکه مشخص کند مقصودش چه نوع و چه جنس زندانی است، ضمن تشکر از برخی اقدامات آقای رئیسی از او می‌خواهد همۀ زندانی‌ها را (بدون هیچ قیدی) آزاد کند!

شنیدن چنین جملاتی از ایشان آن‌هم در سخنرانی‌ای که ظاهراً قرار است نشان دهد هنوز نقش برجسته و ممتازی میان اصلاح‌طلبان دارد، مشخص می‌کند که اوضاع برای آقای خاتمی تا چه‌اندازه نامناسب است!

واکنش‌هایی که در بدنه اجتماعی و سازمان سیاسی اصلاح‌طلبان به پیام ویدئویی آقای خاتمی صورت گرفت هم مؤیدی بر همین ادعاست، بدنه‌ای که بی‌اعتنا و بی‌توجه به موضوع از کنار آن گذشت و بعضاً به طنز گرفت، اما از آن مهمتر چهره‌ای مانند آقای عباس عبدی میان فعالان اصلاح‌طلب صراحتاً اعلام کرد که همین سخنرانی آقای خاتمی نشان داد نمی‌تواند رهبر جبهه اصلاحات باشد!

لذا جناب خاتمی که تلاش کرده بود در پیام ویدئویی خود را بازسازی و یا حداقل در ذهنیت‌ها نسبت به ناتوانی خود تشکیک کند، به آنها مهر تأیید زد. موضع‌گیری فردی مانند آقای عبدی از آن جهت اهمیت دارد که او نه‌تنها همچون غلامحسین کرباسچی از پیش از سال 88 منتقد جدی خاتمی نیست، بلکه در گفتگوهای ماه های اخیر خود هم مکرراً تأکید می‌کند که تنها دولت و رئیس‌جمهوری که او و دیگر اصلاح‌طلبان حاضرند مسئولیتش را بپذیرند دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی است! لذا کشاندن آقای عبدی به چنین موضع صریحی، احتمالاً کار ساده‌ای برای آقای خاتمی نبوده است!

سوم: اما چرا آقای خاتمی به اینجا رسید؟ علت،‌ یا دست‌کم بخشی از علل اصلی پیشتر ذیل گزارشی در تسنیم آورده شده است (لینک). رادیکالیسم اصلاح‌طلبان در سال 88 و عدم موضع‌گیری آقای خاتمی علیه آن فتنه عظیم و کودتای نرم، وضعیتی را برای او رقم زد که پیش‌بینی چنین عاقبتی برای آن چندان دشوار هم نمی‌نمود. از آنجا که پیشتر درباره جزئیات این تحلیل گفته شده، به صرف درج لینک آن بسنده می‌کنیم، با این حال آقای عبدی هم چه پیشتر و چه دیروز در سخنان خود اشاره کرده است که یکی از عوامل چنین وضعیتی، چه برای کلّیت اصلاح‌طلبان و چه برای آقای خاتمی، ماجرای 88 است که هنوز نتوانسته‌اند آن را بسامان کنند.

چهارم: خاتمی چه باید بکند؟ در وهله اول، در اینکه مهمترین پیامِ پیام ویدیویی آقای خاتمی عدم توانمندی ایشان به رهبری جناح اصلاحات است، چندان تردیدی نیست. اما مسئله به‌نظر می‌رسد لایه‌های جدی‌تر هم دارد. مسئله آقای خاتمی این است که غیر از موضوع محوریت جناح سیاسی اصلاح‌طلبان،‌ با چالش بزرگتر و مقدم‌تری هم روبه‌روست. اساساً آقای خاتمی به‌واسطه عملکردش در سال 88، با چالش «فعال سیاسی بودن» در ایران روبه‌روست. و همین موضوع موجب می‌شود که آرزوی محوریت، اساساً سالبه به انتفای موضوع باشد.

آقای خاتمی علی‌رغم صراحت در برخی جلسات که وجود تقلب در سال 88 را تکذیب و آقای موسوی را خطاکار معرفی می‌کرد، اما در آشکار هیچ‌گاه حاضر به پیگیری چنین موضعی نشد. فردی مانند آقای عبدی معتقد است که اساساً ورود خاتمی به انتخابات 88 هم اشتباه و از همان ابتدای دورنمای خسارت آن آشکار بود، اما دست‌کم خاتمی می‌توانست پس از انتخابات و به‌هنگامۀ بروز آن فتنه و در حالی که می‌دانست تقلبی در کار نبوده و آقای موسوی خطای عظیمی را منکر شده، راه نجات و برون‌رفتی برای خود بگشاید.

پیشتر در تسنیم نوشتیم که علت عدم مرزبندی گروهی از اصلاح‌طلبان با اپوزیسیون و همچنین رادیکال‌ها، روحیه «فرصت‌طلبی» آنان است که بنادارند از هیچ چیز در نیل به قدرت چشم‌پوشی نکنند، حال آنکه این روحیه نه‌تنها عصای دست نمی‌شود بلکه بلای جان هم می‌شود. درباره آقای خاتمی هم به‌نظر می‌رسد چنین موضوعی تا حد زیادی صدق کند و از آن مهمتر ضعف شخصیت او در مرزبندی با رادیکال‌ها و رادیکالیسم است.

آقای خاتمی سال 88 در خلوت معتقد بود تقلب نشده و موسوی مقصر است اما در جلوت از آن قدرت شخصیت و درایت برخوردار نبود که بتواند موضع خود را علنی سازد. در سال 90 علی‌رغم اعتقاد به ضرورت حضور در انتخابات، با ادعای تحریم اصلاح‌طلبان مقابله نکرد اما از آن سو مخفیانه در حوزه دماوند رأی داد! سال 96 با بازی عدم مشارکت اصلاح‌طلبان مقابله و یا به‌خلاف آن موضع‌گیری جدی و اقدام عملی سیاسی نکرد، اما خود در روز انتخابات شرکت کرد و رأی داد.

آقای خاتمی در سخنرانی‌ها و از جمله در پیام اخیر علیه خشونت موضع‌گیری و همه را به پرهیز از خشونت دعوت می‌کند، اما نه با خشونت‌طلبان رادیکال در جریان اصلاحات مرزبندی می‌کند و نه خشونت‌های عظیم مانند کودتای نرم سال 88 را محکوم می‌کند.

به‌هرحال نهایتاً به‌نظر می‌رسد آقای خاتمی پیش از آنکه با چالش محوریت در اصلاح‌طلبان مواجه باشد، با چالش بزرگتری به‌نام تبدیل شدن به یک فعال سیاسی در ساخت رسمی سیاسی ایران روبه‌روست، چالشی که یا فرصت‌طلبی مجالی برای برون‌رفت از آن به او نداده و یا ناتوانی شخصیتی و درایت سیاسی ایشان برای مرزبندی با رادیکالیسم و رادیکال‌ها کفایت نداشته است. آنچه خاتمی امروز باید برای آن تدبیری بیندیشد، این چالش مضاعف دوم است. احتمالاً تصور آقای خاتمی بر این است که طرح موضوعی مثل آشتی ملی در همین چارچوب است و به او کمک می‌کند! حال آنکه اساساً چنین طرحی نشان‌دهنده بدفهمی مسئله است! طرح آشتی ملی از سوی فردی مانند آقای خاتمی مانند ماجرایی است که جارح و مقصری به‌جای جبران مافات و جلب نظر مجروح، او را به آشتی دعوت کند و سپس گلایه‌مند هم باشد که چرا به او اعتنایی نمی‌شود.

این نحو حل مسئله به‌اندازه‌ای نامفید است که خود اصلاح‌طلبان هم طی یکی دو روز اخیر نسبت به آن واکنش نشان‌ داده به آقای خاتمی مواردی را متذکر شدند که عملکردش با حتی چنین ایده‌ای هم نمی‌سازد!