به گزارش پارس نیوز، 

ارتش در جنگ کارآمد نبود /  / سپاه در آغاز جنگ فقط 8000 نیرو داشت / خسارت 800میلیون دلاری بازرگان به ایران

. دومین نشست بررسی تحلیلی تاریخ دفاع مقدس با عنوان «داس و شمشیر» در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد.

در این نشست، محمد علی صمدی از پژوهشگران و نویسندگان دفاع مقدس به ارائه مطالبی تاریخی و تحلیلی از وضعیت ارتش ایران در فاصله سالهای 1357 تا 1359 و همچنین تحرکات نظامی عراق، قبل از آغاز رسمی جنگ علیه ایران پرداخت.

محمدعلی صمدی در آغاز با اشاره به آرزوی صدام جهت تبدیل شدن به یک «جمال عبدالناصر» برای جهان عرب گفت: جمال عبدالناصر، دومین رییس جمهور مصر پس از محمد نجیب بود که از ۱۹۵۶ تا هنگام مرگ، چهارده سال قدرت را در دست داشت. او ملی گرایی افراطی عربی را زنده کرد و به همین خاطر محبوبیت زیادی در جهان عرب پیدا نمود. عبدالناصر اولین زمامدار مستقل در جهان عرب بود که بر اساس خواست شخصی اش تصمیم می گرفت و هنوز سندی وجود ندارد که نشان دهد تصمیمات او بر اساس خواسته استعمارگران بوده است. صدام حتی در عکس هایش هم تلاش می کرد تا ژست هایی شبیه عبدالناصر داشته باشد!

محتوای اولین جلسه را اینجا بخوانید:

صدامِ باهوش از آسمان نیامده بود!

این پژوهشگر تاریخ جنگ در ادامه ضمن توضیحی درباره بیانش در جلسه قبل که گفته بود: «صدام، فردی نبود که از آسمان آمده و دیوانه باشد. او اتفاقا هوش بالایی داشت.» تصریح کرد: محاسبات صدام در قبل و حین جنگ تحمیلی، دقیق بود و او فقط قدرت انقلاب اسلامی را محاسبه نکرده بود که چوبش را هم خورد.

نویسنده کتاب داس و شمشیر در ادامه با اشاره به وضعیت نظامی ایران در سالهای پیروزی انقلاب تا آغاز رسمی جنگ گفت: ارتش جمهوری اسلامی در جنگ به هیچ وجه کارآمد نبود و گاهی به عنوان یک وزنه به پای ماشین جنگی بسته می شد و اجازه حرکت نمی داد! ارتش، همیشه یک سال از انقلاب عقب بود. بعد از کودتای 28 مرداد، مردم به ارتش اعتماد نداشتند. البته ارتش در سال های پایانی نظام شاهنشاهی هم اقتدار لازم را نداشت. در همان دوران جلسه ای با حضور سران ارتش تشکیل شد تا برای حفظ شاهنشاهی تصمیمات بگیرند. صوت باقی مانده از این جلسه نشان می دهد که این ارتش چقدر با واقعیت ها فاصله داشته است. یکی از تصمیمات این جلسه، همان فاجعه خونین 17 شهریور را رقم زد که یکی از پایه های رژیم سلطنتی را از بین برد. در زمان بختیار هم سران ارتش جلسه ای داشتند  که اصلا نتیجه ای نداشت. ارتش، تا روز 21 بهمن در برابر انقلاب، ایستادگی کرد. افسران انقلابی ارتش، 24 بهمن وارد ستاد ارتش شدند. شهید قرنی و (سرلشگر) صالحی (فرمانده سابق ارتش) از اولین کسانی بودند که به ستاد ارتش رفتند و تصاویر امام را جایگزین تصاویر پهلوی کردند.

صمدی افزود: این افسران انقلابی حتی برای نگهبانی از ستاد ارتش هم نیرو نداشتند و برای همین با معتمدین بازار تماس گرفتند تا حدود 200 نفر از جوانان زورمند برای حراست از ستاد ارتش، راهی آنجا شوند. در همین حال و هوا و 24 بهمن 57 بود که پادگان مهاباد که لشگر 28 سنندج در آن حضور داشت، محاصره شد. حزب دموکرات کردستان این محاصره را انجام داد تا به سلاح های سنگین دسترسی پیدا کند. بعد از 6 روز با همکاری هایی که از داخل پادگان انجام شد، محاصره نتیجه داد و پادگان سقوط کرد. در همین ماجرا 18 تانک و 36 توپ دورزن به دست دموکرات ها افتاد. این در حالی بود که ما در برخی عملیتات هایمان در طول جنگ، این مقدار سلاح سنگین برای پشتیبانی آتش نداشتیم!

این نویسنده دفاع مقدس تصریح کرد: ارتش شاهنشاهی از ترس نیفتادن سلاح های سنگین مثل تانک به دست انقلابیون، بسیاری از آن ها را از حالت آماده باش خارج کرده بود و افسران انقلابی هم از ترس این که با این سلاح ها به کشتار مردم نپردازند، بسیاری از آن ها را از مدار فعالیت خارج کرده بودند. مجاهدین هم در آن روزها بر عکس انقلابیون اصیل، سلاح هایشان را به طور هدفمند انتخاب می کردند و با توجه به آموزش هایی که دیده بودند، می دانستند که چگونه از آن ها در جهت اهدافشان استفاده کنند. کُرد های دموکرات هم سلاح های سبک داشتند اما برای به دست آوردن سلاح های سنگین به پادگان مهاباد حمله کردند. وقتی که پادگان مهاباد سقوط کرد، حواس هیچ کسی به آنجا نبود چرا که همه حواس ها به حفاظت از انقلاب در پایتخت معطوف شده بود.

صمدی افزود: در همان ابتدای انقلاب، ارزیابی ها نشان داد که کمیته های انقلاب، توانایی برخورد با تحرکات ضدانقلاب را ندارد. ارتش هم که تعطیل بود. نیروهای انقلاب هم معتقد بودند که ارتش باید منحل شود و ترسشان از کودتای ارتش علیه انقلاب بود. نظر مردم نسبت به ارتشی ها منفی بود و مثلا سرلشگر لطیفی را که از ساختمان شهربانی بیرون می آمد، گرفتند و زیر دست و پا له کردند!

نویسنده تاریخ دفاع مقدس در ادامه با اشاره به یک اتفاق عجیب در یکی از پادگان های ارتش گفت: در مراسم صبحگاه یکی از پادگان ها، یک سرباز صفر با فریاد به فرمانده پادگان گفت که ما تو را به فرماندهی قبول نداریم. آن فرمانده هم همانجا اعلام کرد که فرماندهی را رها می کند. راهش را کشید و رفت. این تنها گوشه ای از وضعیت بغرنج ارتش در آن روزها است. این روند حتی در سال های بعد هم جریان داشت به طوری که یکی از ارتشی ها زیرآب شهید صیاد شیرازی را در سال 1365 پیش آقای هاشمی رفسنجانی زد. این وضعیت ارتش تا آخر جنگ هم ادامه داشت.

نویسنده کتاب او یک ملت بود در ادامه با تشریح وضعیت دولت موقت در آن سال ها گفت: آقای بازرگان اگر چه انسان معتقد، مسلمان و پاکدستی بود، اما تمام معاهدات تسلیحاتی شاهنشاهی با کشورهای دیگر را بر هم زد که موجب خسارت مالی زیادی در همان ابتدای انقلاب شد. مقدار زیادی اسلحه خریداری شده بود که هنوز به ایران نیامده بود که دست ایران از این تسلیحات هم کوتاه ماند. یکی از این فقره ضررهای مالی 800 میلیون دلار بود. این وضعیت تا سال 1368 ادامه داشت. کم کردن مدت سربازی نیز یکی دیگر از ضربه هایی بود که دولت موقت به ارتش زد.

صمدی با اشاره به علل مطرح شده برای انحلال ارتش گفت: برخی از ترس کودتا، بحث انحلال ارتش را مطرح می کردند و برخی دیگر هم، گروه های مسلحی بودند که در صورت قدرت گرفتن ارتش، مجبور می شدند سلاح هایشان را تحویل بدهند، برای همین به دنبال انحلال ارتش بودند. سلاح هایی که در اختیار مردم بود در آن سال ها به نحوی بود که مثلا درباره اجرای حکم اعدام نصیری، ناجی و رحیمی در پشت بام مدرسه علوی می گویند؛ قبل از این که مسئولان این اعدام، تیری شلیک کنند، از پشت بام های اطراف، تیرهایی شلیک شد و آن ها کشته شدند! میزان تلفات افراد با سلاح هایی که به خانه برده بودند هم زیاد بود.

این پژوهشگر تاریخ جنگ تحمیلی در ادامه یا اشاره به انجام عملیات های محدود عراق علیه ایران، 19 ماه قبل از آغاز رسمی جنگ، ادامه داد: در این عملیات ها حدود 550 نفر شهید شدند و این نشان می داد که عراق برنامه های مدونی برای آغاز جنگ دارد.

صمدی تصریح کرد: در این حال و هوا، سپاه از بطن مردم شکل گرفت و مثلا جناب قاسم سلیمانی که تا آن روزها مامور اداره برق بود، به سپاه پیوست و در عرض کمتر از 3 سال، فرمانده لشگری شد که بین 5 تا 10هزار نیرو زیر دستش بودند. فرماندهان دیگر سپاه هم از متن مردم آمدند و رشد کردند.

نویسنده کتاب داس و شمشیر در ادامه با اشاره به باقیماندن حس بدبینی به ارتشی ها تا سال های پایانی جنگ گفت: مثلا شهید رضا چراغی که در یکی از عملیات ها، از ارتشی ها پشتیبانی آتش خواسته بود و این امر محقق نشده بود، به سنگر فرماندهی آمد و در حضور فرماندهان ارشد سپاه، سیلی محکمی به صورت فرمانده ارتشی حاضر در آنجا نواخت. آن افسر ارشد ارتش هم صورتش را گرفت و هیچ چیز نگفت. همین فضا بود که در آن سال ها مکرر صحبت از خیانت ارتش می شد. مثلا در موضوع هویزه و شهید علم الهدی هم اگر چه من معتقدم خیانتی صورت نگرفته اما عدم هماهنگی سیستم جنگی ارتش با نیروهای مردمی باعث شده بود که الحاق صورت نگیرد و دانشجویان پیرو خط امام در محاصره بعثی ها قرار بگیرند و شهید شوند. اما مردم هنوز هم از آن حادثه به خیانت ارتش یاد می کنند!

صمدی سخنانش را با بررسی وضعیت خوزستان در سال های منتهی به آغاز جنگ پی گرفت و گفت: اردیبهشت سال 58، خوزستان هم شلوغ شد. خلق عرب پشت سر شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی که شنوایی و بینایی اش هم با مشکل روبرو بود صف بستند و چهارشنبه سیاه خرمشهر در خرداد ۵۸ با درگیری میان نیروهای سپاه، کماندوهای نیروی دریای و کانون فرهنگی - نظامی خرمشهر (به فرماندهی محمد جهان‌آرا) از یک طرف و نیروهای سازمان سیاسی خلق عرب مسلمان ایران، جبهه التحریر (شعبه حزب بعث در خوزستان) و گروه مجاهدین عرب مسلمان (به فرماندهی شاکر شکوری) از سوی دیگر رخ داد. برای این غائله ها هم نیروهایی از تهران اعزام می شدند تا اوضاع را آرام کنند. در کردستان هم 27 اسفند 57 در حمله گروهک های ضد انقلاب به کمیته انقلاب سنندج و محاصره آن، شاطر محمد به همراه سایر همرزمانش به دفاع از ساختمان کمیته انقلاب پرداختند. شاطر محمد پس از چند ساعت درگیری به دلیل شدت جراحات وارده، به بیمارستان سنندج منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت. عوامل ضد انقلاب که از انتقال شاطر محمد به بیمارستان مطلع شده بودند به طرف بیمارستان هجوم بردند و به زور اسلحه وارد اتاق عمل شدند و در همان محل یک خشاب گلوله را در بدن او خالی کردند. از طرف دیگر پسر شاطر محمد به نام حشمت الله رحمانپور در مقابل کمیته انقلاب سنندج، مورد حمله ضد انقلاب قرار گرفت و با ضربات ساتور و قمه به طرز فجیعی شهید شد. همین بود که در مرداد سال 1358، دولت موقت چشمش را باز کرد و دید که کردستان از دست رفته است. سال 57 بود که قاسملو از چک و اسلواکی به ایران برگشت و تشکل حزب دموکرات کردستان را دوباره احیا کرد. حزب کوموله هم آن روزها فعالیت می کرد که در مقایسه با حزب دموکرات، قدرت چندانی نداشت. این احزاب ضد انقلاب، بعد از سقوط پادگان مهاباد، اعلامیه ای 8 ماده ای صادر کردند که خودمختاری آن ها و سایر قومیت های ایرانی به رسمیت شناخته شود!

 

صمدی به وضعیت سپاه در آن سال ها نیز اشاره کرد و گفت: زمانی که وارد جنگ شدیم، سپاه پاسداران به زحمت، 8000 نیرو در کل کشور داشت. بیشتر نیروهای سپاه هم در تهران، همدان و اصفهان بودند که باید برای ماموریت های مهم به نقاط مختلف کشور اعزام می شدند. اصغر وصالی یکی از این پاسداران بود که در همه جا حضور داشت. ابتدا به مریوان رفته و آنجا را آرام کرده بود. سپس به پاوه رفت که حضورش را در فیلم سینمایی «چ» می بینیم.

 

شهید قرنی هم در همان ایام دستور داد که با هواپیما تعداد اندکی از مراکز فرماندهی ضد انقلاب، بمباران شود که همین موجب عزلش از سوی بازرگان شد. البته شهید قرنی آنقدر مَرد بود که در گفتگوی مطبوعاتی اش گفت خودش استعفا داده تا این عزل به ضرر انقلاب اسلامی تمام نشود. چند وقت بعد هم یکی از جوانان فرقانی از دیوار خانه اش بالا رفت و او را در حیاط منزلش به ضرب گلوله شهید کرد. کردستان که با فرمان امام درباره پاوه با کمترین هزینه آزاد شده بود، با مذاکره عوامل دولت موقت، دوباره تحویل گروهک ها شد و تا به حال که 40 سال ار انقلاب می گذرد، هنوز که هنوز است، وضعیت این خطه به طور کامل سامان نگرفته است. در آن ماجراها اعتماد مردم کُرد به نظام اسلامی مخدوش شد و فکر کردند که باز هم انقلابیون، صحنه را به نفع احزاب جدایی طلب، خالی خواهند کرد.

سومین جلسه نشست بررسی تحلیلی تاریخ دفاع مقدس، دوشنبه هفته آینده 10 دی ماه در حوزه هنری واقع در خیابان سمیه تهران برگزار خواهد شد.