به گزارش پارس نیوز، 

 

شهید لشکر انصاری

به سال 1346 شمسی،  «عسکر انصاری» کشاورزی مستضعف از اهای روستای «ونک» (از توابع شهرستان «سمیرم») صاحب اولین فرزند خود شد و او را «لشکر» نام گذاشت. تقدیر چنین بود که این پسر، تنها 18 سال در میان خاکیان میهمان باشد و نامش در فهرست سربازانِ شهید «حضرت روح الله» ثبت شود اما شهادت و تدفین او حکایتی جالب توجه دارد که آن را به روایت «احمدرضا طاووسی» از فرماندهان «تیپ حضرت قمر بنی هاشم(علیه السلام)» می خوانید:

«لشکر انصاری» جوان بسیجی 18 ساله‌ای از روستای «ونک» بود (این روستا یکی از مناطق رزمنده‌خیز و شهیدپرور در دوران دفاع مقدس می‌باشد، که امار شهدا و ایثارگران آن منطقه در استان اصفهان قابل توجه است). این رزمنده‌ی بسیجی، در دوران دفاع مقدس بارها به جبهه‌های اعزام گردیده و حتی در آخرین باری جبهه اعزام شد، جانباز شد و با عصا راه می‌رفت.

ایشان در «عملیات والفجر 8»  در خط پدافندی «فاو» نیز بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد و پس از انتقال به پشت جبهه، به تهران اعزام گردید، ولی پس از چند روز بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.

با توجه به این که او از سپاه «شهرضا» اعزام شده بود، برادر «محمد سمنانی» (مسئول تعاون سپاه «شهرضا») تا مدتی پیگیر وضعیت مجروحیت ایشان می‌شود. ناگهان به گونه‌ای باورنکردنی و به یکباره، خبر می‌رسد که پیکر مطهر این شهید بسیجی مفقود شده و دیگر هیچ خبر یا اطلاعی از ایشان بدست نمی آید.

مفقود شدن جنازه شهدا در بعضی از عملیات‌ها، به خصوص عملیات آفندی و تهاجمی، امری طبیعی بود. چرا که ممکن بود به علت عقب‌نشینی در منطقه‌ای، جنازه بعضی از شهدا در این مناطق باقی بماند که به عنوان مفقودالاثر محسوب می‌شدند. اما تا آن زمان سابقه نداشت پیکر شهدائی که در خطوط پدافندی به شهادت می رسیدند مفقود گردد، آن‌هم در یکی از بیمارستان‌های پایتخت، به همین جهت، مفقودشدن جنازه شهید «انصاری»، به عنوان اتفاقی عجیب و نادر، ذهن همه را به خود مشغول کرده بود.

مدتی پس از این قضیه، از ستاد معراج شهدا با برادر «محمد سمنانی» تماس می‌گیرند و خبر می‌دهند که شهیدی با نام «مسلم ایزدی» اعزامی از «شهرضا»، در سردخانه ستاد معراج شهدای «اصفهان» وجود دارد... لذا از ایشان می‌خواهند تا جهت شناسایی و تحویل گرفتن جنازه شهید، به سرعت اقدام نمایند.

« ستاد معراج شهدای اصفهان» در «پادگان غدیر» مستقر بود. در این پادگان اجساد مطهر شهدا را در چند دستگاه کانتینر سردخانه‌ای نگهداری می‌کردند تا پس از انجام مراحل قانونی و جهت تشییع، تحویل خانواده ها داده شوند.

از آن‌جایی که در آمار نیروهای بسیجی اعزامی از «شهرضا»، رزمنده‌ای با مشخصه «مسلم ایزدی» ثبت نشده بود، تا مدتی برادر «سمنانی» در صدد جستجوی خانواده این شهید  برمی‌آید؛ اما به نتیجه ای نمی‌رسد، به همین جهت، به اتفاق برادر «عبدالرسول تیموریان»، به «ستاد معراج شهدای اصفهان» می‌روند تا از نزدیک این شهید ناشناس را شناسایی کنند. آن‌ها با مشاهده جنازه شهید مورد نظر و با توجه به تغییرات چهره شهید که مدتی از شهادتش می‌گذشت، و مهم‌تر از همه، به علت نام و فامیل ناشناخته شهید، به مسئولین «ستاد معراج» اعلام می‌کنند که این جنازه متعلق به نیروهای شهرضایی نیست. با این حال، جهت احتیاط و تحقیق بیشتر، تعدادی عکس از جنازه شهید می‌گیرند تا به دیگران نشان داده و یا به سایر شهرستان‌های استان «اصفهان» ارسال کرده و بتوانند او را شناسایی کنند. پس از مدتی، در کمال تعجب و در هنگام چاپ فیلم متوجه می‌شوند که تمام نگاتیوهایی که قبلا با آن دوربین گرفته شده بود سالم هستند؛ اما فِریم‌های متعلق به جنازه این شهید سیاه شده است.

بدین ترتیب تا مدتی جنازه شهید در سردخانه‌ی «ستاد معراج شهدای اصفهان» به صورت ناشناس باقی می‌ماند و برادر «سمنانی» که، از بعضی شهرستان‌های دیگر استان در این خصوص استعلام کرده بود؛ نتیجه‌ای نمی‌گیرد. از طرف دیگر، خانواده شهید «لشکر انصاری» نیز با تمام پیگیری‌هایی که کرده بودند، موفق به یافتن فرزند خود نمی‌شوند. در این شرایط و در حالی که حدود یکی _دو هفته از مفقود شدن وی گذشته بود، یک شب برادر «سمنانی» در عالم  رؤیا، صدایی را می‌شنود که به ایشان می‌گوید: «جنازه شهید گمنامی که در «ستاد معراج اصفهان» می‌باشد، متعلق به یکی از شهرهای اطراف اصفهان است. لذا با توجه به این که برادر «سمنانی» تا مدت‌ها در شهرهای مختلف استان در جستجوی خانواده این شهید ناشناس بوده و نتیجه‌ای نگرفته است، پس از این خواب دچار سردرگمی می‌شود.

تا این که چند روز بعد در تماسی که با برادر «افراسیاب انصاری» (مسئول تعاون سپاه «سمیرم») می‌گیرند، مطلع می‌شوند که آن‌ها همچنان در جستجوی رزمنده‌ی بسیجی «لشکر انصاری» هستند. در آن‌جا ناگهان جرقه‌ای در ذهن برادر «سمنانی» زده می‌شود که شاید جنازه‌ی این شهید گمنام متعلق به شهید «انصاری» باشد و موضوع را به سپاه «سمیرم» اطلاع می‌دهند.

به این ترتیب، برادر «افراسیاب انصاری» به همراه برادر «عوض‌علی امیری» به اصفهان رفته و پس تطبیق مشخصات و شناسائی، پیکر شهید «انصاری» را تحویل گرفته و به «سمیرم» انتقال می‌دهند. سپس در حالی که حدود دو هفته از شهادت ایشان می‌گذشت، پس از تشییع جنازه‌ی باشکوهی، پیکر مطهر این شهید را به اتفاق سه شهید دیگر یعنی شهیدان: «بستانعلی انصاری»، «مصطفی نجفی» و «مظاهر رحیمی» در زادگاهشان در روستای «ونک» سمیرم به خاک سپرده می سپارند.

پس از پایان ماجرای شهادت و مفقود شدن پیکر این شهید، مدت‌ها این سئوال ذهن همه را به خود مشغول کرده بود که چرا «لشکر انصاری» برای مدتی مفقود شد و علت جابه‌جایی نام و مشخصات ایشان با عنوان «مسلم ایزدی» چه بوده است؟ تا این‌که در بررسی علت مفقود شدن این جنازه، هم‌رزمان شهید این چنین توضیح می‌دهند که:

«لشکر انصاری» همیشه به آن‌ها می گفته «من دوست دارم جنازه‌ام مفقود باشد. چرا که جنازه مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین (صلوات‌الله علیه) تا سه روز روی زمین کربلا باقی مانده و من از ایشان خجالت می‌کشم که جنازه‌ام سریعا تشییع و دفن شود.» به همین جهت، این بسیجی عمدا روی لباس‌های خود عنوان «مسلم ایزدی» را نوشته تا شناسایی و تدفین نشود.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم