به گزارش پارس به نقل از مشرق، «بادیگارد»، تازه‌ترین اثر سینمایی ابراهیم حاتمی‌کیا باز هم مانند آثار قبلی، چشم‌های سینماگران و منتقدان را در جشنواره فیلم فجر خیره و آنان را تا پایان اکران فیلم در سی و چهارمین جشنواره، بر جای خود میخکوب خواهد کرد؛ جشنواره‌ای که می‌رفت با تکرر سوژه‌های دست‌مالی‌شده اجتماعی و...، به مراسم سوگواری بدل شود.
 
طی حدود 15 سال گذشته، حاتمی‌کیا همواره از سوی مخالفانش و حتی دوستانش، مورد نقدهای جدی با فراز و فرودهای متفاوت قرار داشته و گاه این انتقادها پس از پایان دوران حاکمیت آژانس بر سینمای ایران، آرام‌آرام تشدید شده است.
 

برای حاتمی‌کیا بادیگارد بگمارید


روبان قرمز، موج مرده، ارتفاع پست، به رنگ ارغوان، به نام پدر، دعوت و گزارش یک جشن، به ترتیب، موج انتقادات تصاعدی نسبت به سینمای حاتمی‌کیا را بیشتر از جانب دوستان و همراهان او برانگیخت اما "چ" توانست تا حدودی، آبی بر آتش انتقادات تند دوستان او باشد صرف نظر از اینکه بسیاری از همین منتقدان هم "چ" را بیش از محتوا، گرفتار فرم خواندند.
 
اکنون با اکران نخست بادیگارد در جشنواره، به نظر می‌رسد هواپیمای کارگردانی ابراهیم سینمای ایران، تیک‌آف کرده و آماده اوج‌گیری مجددی فراتر از "چ" باشد به گونه‌ای که بسیاری از کسانی که فیلم را دیدند و کسانی که برای صفحات "بادیگارد" در شبکه‌های اجتماعی، نظر گذاشته‌اند بعضاً آن را فراتر از "آژانس شیشه‌ای" قلمداد کرده‌اند.
 
بادیگارد به‌رغم شایعاتی که پیرامون کمک برخی افراد به نگارش فیلمنامه آن پخش شده بود نشان داد حاتمی‌کیا خود، بهترین کارگردان برای فیلمنامه‌های خودش است و کسی جز خودش نمی‌تواند بنای آن را چنین فاخر بسازد.

حاتمی‌کیا در دوره قحطی فیلمنامه خوب و در روزگار خشکسالی سینمای ناب و در عصر یخی گریم‌های باورناپذیر و در فصل سرد به‌کارگیری هوشمندانه نمادها، باز هم سیمرغ آرمان‌هایش را از زیر خاکستر سینمای مرده این سال‌ها بیرون کشید و بر قله قاف هنر متعهد نشاند. 
 

برای حاتمی‌کیا بادیگارد بگمارید
 

شخصیت‌پردازی‌ها و دیالوگ‌های بادیگارد، هرچند، گاهی تداعی‌گر پرسوناژها و دیالوگ‌های "از کرخه تا راین"، "آژانس شیشه‌ای"، "روبان قرمز"، "موج مرده" و "چ" است اما هرگز به وادی تکرار درنلغزیده و هیچ دیالوگ تکراری در آن شنیده نمی‌شود. 

استفاده حاتمی‌کیا از کوهیار کلاری به عنوان فیلمبردار، کارن همایون‌فر به عنوان آهنگساز و همکاری مجدد با محسنی روزبهانی برای جلوه‌های ویژه بادیگارد، و ترکیب همه اینها با بازی‌های چشمگیر پرویز پرستویی، مریلا زارعی، امیر آقایی، بابک حمیدیان و... منجر به تولید یک رمز فاخر و ماندگار با نام بادیگارد در سینمای ایران شده است.

علاوه بر این، حاتمی‌کیا که در آثار سابقش، بیشتر جدی، خشک و پرصلابت ظاهر شده بود، این بار در بادیگارد، با استفاده بجا از طنز موقعیت در سه چهار سکانس فیلم، علاوه بر گرفتن خستگی مخاطب، لبخندهای پرمضمون و معنادار را بر لب می‌نشاند و با بهره‌گیری از جلوه‌های ویژه و افکت‌های صوتی در زمان مناسب، هم بر جذابیت سمعی و بصری فیلم می‌افزاید و هم چرت مخاطب را پاره می‌کند. 
 
"حاج حیدر ذبیحی" به‌عنوان نقش اول فیلم با بازی باز هم درخشان "پرویز پرستویی" که امتداد طبیعی و پا به سن گذاشته‌تر "حاج کاظم" آژانس به شمار می‌آید، نماد دلبستگی حقیقی به آرمان‌هاست اما این دلبستگی، طی یک شخصیت‌پردازی با بسامد عاقلانه، میانه‌رو و در عین حال برخوردار از شور و شعور، از شعاری‌زده شدن دور نگاه داشته شده و با پردازش یک زندگی طبیعی و خانوادگی عادی در اطراف او، همزمان، شخصیتی باورپذیر و ملموس جلوه می‌کند.
 
در این میان، نمی‌توان هوشمندی حاتمی‌کیا در گریم منحصربه‌فرد چهره پرستویی را نادیده گرفت؛ گریمی که پیش از این، با انتشار تصاویر اولیه از پشت صحنه بادیگارد در رسانه‌ها نیز نظرات متعددی درباره شباهت بیش از حدش به حاج قاسم سلیمانی بر زبان‌ها انداخته بود. او با این چهره‌پردازی ویژه بر روی شخص اول داستان که پاسداری با درجه سرهنگی و نماد حفظ هویت و آرمان‌های نظام و انقلاب اسلامی است، کاری کرده که بسیاری از مخاطبان فیلم در برخی سکانس‌ها ناخودآگاه می‌گویند: «این که خود حاج قاسم است!»
 

برای حاتمی‌کیا بادیگارد بگمارید
 

حاتمی‌کیا همزمان با نمایش چهره سوءاستفاده‌کنندگان از موقعیت‌های انتخاباتی و مناصب سیاسی، به نقد جانانه ساختارزدگان بی‌محتوای حوزه سیاسی کشور نشسته و از سوی دیگر با ارائه آشکار عکس‌هایی از اشرافی‌گری سیاسی برخی مقامات با تیم‌های حفاظتی شیک از یک سو و تیم ساده حفاظتی "شهید آیت‌الله بهشتی" از سوی دیگر و فلاش‌بکی ناب به ساده‌زیستی شهید محمدعلی رجائی و سوار شدن وی بر بنز قدیمی و محبوب حاج حیدر و همچنین دیالوگ‌های خشمگینانه او با رئیسش "اشرفی" (که تداعی‌کننده واژه "اشرافی است)، تازیانه‌های سلوکش را بی‌پروا بر پیکره اشرافی‌گری برخی مقامات فرود می‌آورد که این شجاعت او در بیان انتقادی برآمده از جان مردم، نبض تماشاچیان فیلم را به ضربان ذوق می‌اندازد. 

حاتمی‌کیا هرچند به نظر می‌رسد از عهده پردازش جامع و کامل شخصیت "راضیه" همسر حاج حیدر – که از کار سخت شوهرش برای کسب رضای خدا "راضی" است- برنیامده، اما در مقابل، شخصیت "میثم زرین" با انتخاب مناسب "بابک حمیدیان" برای این کاراکتر را خوب و واقع‌نما درآورده و باز هم هنرمندی خود را در انتخاب مناسب اسامی کاراکترهایش به رخ کشیده است. 

میثم در طول فیلم، از سویی مانند میثم تمار، با زبان سرخ، سر سبز خود را بر باد می‌دهد و بارها تا آستانه مرگ پیش می‌رود و از سوی دیگر، با جلوه علمی و آکادمیکش، اثری "طلایی" برای پیشرفت فناوری‌های نوین کشورش، بر جای می‌گذارد. 

بادیگارد در صدد اثبات این حقیقت است که آنچه امروز نیاز به "حفاظت" دارد، آرمان‌های اصیلی است که در وجود افرادی مانند "میثم" تجلی یافته و نه شخصیت‌های سیاسی و مقامات اشرافیت‌زده و غرب‌گرایی که حاج حیدر بارها در طول فیلم به مشی و سبک زندگی و شیوه مدیریتی آنها می‌تازد.

«بادیگارد» الماسی درخشان و گران‌قیمت در موزه تاریخ سینمای اعتراضی است و باقی خواهد بود و تولید آثاری مانند آن در آینده، چه توسط خود حاتمی‌کیا و چه توسط نسل جوانی که از کاروان جشنواره‌های مردمی و مانند آن از پی می‌آیند، مصیبتی بزرگ برای کینه‌توزان عرصه فرهنگی این مرز و بوم است. 

برای حاتمی‌کیا بادیگارد بگمارید

اکنون، این خود «ابراهیم حاتمی‌کیا» است که با اوج‌گیری مجددش و برآمدن دوباره سیمرغ هنرش از خاکستر این‌سال‎های سینما، هدف گلوله‌های آتشین حقد و حسد بدخواهانش قرار خواهد گرفت و «حفاظت» از او و گوهر نهفته در سینه او که اسراری از آوینی‌ها و همت‌ها و سلیمانی‌ها دارد، ضروری است. 
 
بادیگار بار دیگر نشان داد خیبری جانباز سینمای ایران همچنان سوز دارد، حتی پشت عینک دودی کارگردانی؛ و این سردار عرصه هنر انقلاب، همچنان در معرض خطر از جانب بدخواهان است. برایش بادیگارد بگمارید.