به گزارش خبرنگار مهر، برکت وجود حرم مطهر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام در سرزمین ما و حضور معنوی ایشان در سرتاسر کشور و در دل آحاد مردم ما آشکار است. امام هشتم علیه الصلاة و السلام ولی‌نعمت معنوی و فکری و مادی ملت ایران است. زیارت دیدار مشتاقانه برگزیدگان خداوند است. برقرار ساختن ارتباط قلبی با حجت پروردگار و حضور در مشهد و گرامی شمردن شهید است. امام رضا علیه السلام درباره زیارت می‌فرماید: ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه وشیعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زیارة قبورهم. فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفعاءهم یوم القیامة؛ هر امامی را در گردن پیروانش پیمانی است. هر که امامان را مشتاقانه زیارت کند و آنچه مورد خواست و اشتیاق آنان است درست شمارد، آنان نیز در روز رستاخیز شفیعانش خواهند بود. «وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۳» و نیز فرمود: به زودی توس محل آمد و شد شیعیان و زائرانم می‌گردد. بدان، هر که مرا در توس - که از وطنم [مدینه] دور است - زیارت کند، روز قیامت در حالی که آمرزیده شده با من و هم رتبه‌ی من خواهد بود.

ای آستان قدس تو تنها پناه من

بر خاک باد پیش تو روی سیاه من

می‌آید از درون ضریحت شمیم عشق

پیچیده در فضای حرم سوز و آه من

چشمم به چلچراغ حریم تو روشن است

ای چلچراغ چشم تو خورشید راه من

مهر از فروغ گنبد پاکت گرفته وام

شمس الشموس هستی و نامت گواه من

ای غربت مجسم تاریخ ای امام

ای خاک پای مرقد تو بوسه گاه من

از در و دیوار حرم امام رضا (ع) رأفت می‌بارد

نبرد سیاسی امام رضا (ع)

در کتاب انسان ۲۵۰ ساله، با استفاده از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نگاهی یکپارچه از سیره سیاسی و روش مبارزاتی ائمه علیهم‌السلام ارائه شده است. عنوان کتاب، برگرفته از سخنان معظّم‌له است و گویای این نکته که تمام کارهایِ ائمه علیهم‌السلام پس از شهادت پیامبر اکرم در سال ۱۱ هجری تا شهادت امام حسن عسگری در سال ۲۶۰ در طول این ۲۵۰ سال کارِ یک انسان با یک هدف و با تاکتیک‌های مختلف است. گویی ائمه، انسانِ واحدی بودند که ۲۵۰ سال زندگی کرده. این «انسانِ واحد» به قرینه‌های بسیاری که در تاریخ زندگی ایشان وجود دارد و بنابر وظیفه‌ای که خدا بر عهده آنها گذاشته، درصدد برقراری حکومت اسلامی در جامعه اسلامی بودند. و در این راه مبارزات سیاسیِ بسیاری داشته‌اند.در این کتاب بیش از آنکه دلایل اثبات نظریه و جزئیات وقایع زندگانی ائمه مطرح شده باشد، سعی شده تحلیل درستی از وقایع تأثیرگذار تاریخ صدر اسلام، مانند دوران حکومت امیرالمؤمنین، واقعه صلح امام حسن با معاویه، قیام امام حسین، حفظ جریان تشیع توسط امام سجاد گسترش دامنه تشیع توسط امام باقر و امام صادق، مبارزه مخفیانه امام کاظم، ماجرای ولایتعهدی امام رضا و گسترش تشکیلات شیعه در زمان سه امام آخر. به عبارت بهتر این کتاب بیشتر از آنکه کتابی تاریخی باشد که به ریز و درشت وقایع تاریخ ائمه اشاره کرده باشد، کتابی تحلیلی است برای معرفی درستِ شیوۀ زندگانی ائمه و مقصود و هدفی که برای آن مبارزه کرده‌اند.

در این کتاب آمده است:

همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیا طلبان از آبروی دینداران می‌کاهد و بر آبروی دنیا طلبان می‌افزاید. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان مقاصدی را تعقیب می‌کرد که اما سیاست او به سیاستی ضد او بدل شد. امام علی بن موسی الرضا (ع) با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ای که خود به وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد.

هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و ناراحتی خود پر کرد، به طوری که همه کس یقین کردند که مأمون با نیت سو حضرت را از وطن خود دور می‌کند. امام در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا می‌کرد و به قتلگاه می‌برد، لبریز شد.

هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون به صراحت آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا (ع) تقدیم می‌کند و علی بن موسی دست رد به سینه او می‌زند.

علی بن موسی الرضا (ع) فقط بدین شرط ولایتعهدی را پذیرفت که در هیچیک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می‌کرد فعلاً در شروع کار، این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی کشانید، این شرط را قبول کرد.

معمّر بن خلّاد از امام هشتم (ع) نقل می‌کند که مأمون به امام می‌گوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف‌شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنکاف می‌کند و قرار قبلی که همان دخالت نکردن مطلق است را به یادش می‌آورد، و یا در ماجرای نماز عید مأمون به این بهانه که «مردم قدر تو را بشناسند و دل‌های آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می‌کند. امام استنکاف می‌کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت می‌رساند، امام به این شرط قبول می‌کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی بن ابی طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‌ای می‌گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می‌سازد و امام را از نیمه راه نماز برمی گرداند، یعنی به ناچار ضربه دیگری بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می‌سازد.

اما بهره برداری اصلی امام (ع) از این ماجرا بسی از این‌ها مهم‌تر است. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول ۱۵۰ سال جز در خفا و با تقیّه و به نزدیکان درجه یک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنان قرار نمی‌گرفت، آن را به گوش همه رساند. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شد. اهل بیت پیغمبر که هفتاد سال علنی بر منبرها دشنام داده شدند و سال‌های متمادی دیگر کسی جرئت بر زبان آوردن فضائل آنان را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوت‌ها با آن آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگندخورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثین و متفکرین شیعه معارفی را که آن روز جز در خلوت نمی‌شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.

در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد.

تشکیل مجالس مناظره مثل مناظره امام با رهبران ادیان و مذاهب مختلف نیز از جمله این تدبیرهاست، چنانکه می‌دانیم مأمون از تأثیر این وسیله نیز ناامیدتر می‌شد. بنابر روایت یک یا دو بار توطئه قتل امام را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند، اما این شیوه‌ها هم نتیجه‌ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد، و مأمون درمانده‌تر و خشمگین‌تر شد. در آخر چاره‌ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچ واسطه‌ای امام را مسموم کند و همین کار را هم کرد و در ماه صفر ۲۰۳ هجری یعنی نزدیک دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.

پرچم هدایت

از در و دیوار حرم امام رضا (ع) رأفت می‌بارد

امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که پس از درگذشت علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین، رهبری دینی و اجتماعی مردم صور و پس از آن شیعیان لبنان را برعهده گرفت در مقاطع گوناگون و با استفاده از فرصت مناسبت‌های دینی و آئینی تلاش می‌کرد ضمن آشنایی طبقات مختلف مردم شیعه لبنانی با اعتقادات دینی و مذهبی، یاری کننده آنها در موج‌های سنگین تبلیغاتی ادیان و مذاهب دیگر باشد. وی همچنین در سفرهای تبلیغی به آفریقا، در تلاش بود مردم آن سامان را با فرهنگ اسلامی و شیعی آشنا کند. آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از سخنرانی امام موسی صدر که به مناسبت ولادت امام رضا (ع) در منزل یکی از لبنانی‌های مقیم شهر کانو در نیجریه در ماه فوریه ۱۹۶۷ ایراد کرده است.

اهل بیت (ع) پرچم‌های هدایت و چراغ تاریکی‌ها هستند. آنان یکی پس از دیگری آمدند تا نوبت به امام علی بن موسی الرضا (ع) رسید، امامی که صاحب این شب است و به برکت ایشان ما گرد هم جمع شده‌ایم. در زمان امام حادثه جدیدی اتفاق افتاد. همان طور که می‌دانیم این امام همام در زمان مأمون، خلیفه عباسی، می‌زیست. در آن زمان اسلام در اوج تمدن و گسترش خود بود و جهان عرب در دنیا از نظر اندیشه و افکار در حال توسعه بود. مأمون مشکلی داشت، زیرا هارون الرشید ارث خویش را میان فرزنداش تقسیم کرده بود و مأمون را حاکم و والی شرق، یعنی ایران و بخش بزرگی از روسیه امروز و افغانستان کرده بود و ولایت بغداد را به پسر بزرگ‌تر خویش امین داده بود. هارون به آنان سفارش کرده بود که با یکدیگر متحد باشند. اما هیهات که ملک عقیم است. امین به ملک مأمون تجاوز و وی را عزل کرد. سپس مأمون بر ضد برادرش قیام و با کمک اهالی خراسان، بغداد را فتح کرد. او برادرش امین را کشت و خلیفه همه جهان اسلام شد.

او به فکر فرو رفت که آیا در بغداد که پایتخت جهان اسلام است اقامت کند و خراسان را که محل سربازان و سپاهیان و قلعه پهلوانان بود ترک کند؟ آیا پایگاه نظامی خود را رها کند؟ همان طور که می‌دانیم وسایل نقلیه آن روز توان جابجایی سپاه را نداشت. اگر خراسان را رها می‌کرد، امکان شورش بر ضد وی وجود داشت. ممکن بود اهالی خراسان به همان شکل که امین را عزل کردند، مأمون را نیز عزل کنند، یا اینکه به خراسان برود و بغداد و علویهای بسیار و عباسیانی را که در آنجا زندگی می‌کردند به حال خود رها کند؟ در این صورت امکان داشت آنان با کسی که بر خلاف امین اراده‌ای قوی داشته باشد، بیعت کنند و با تبانی خلافت را از دست مأمون بگیرند و او را با مشکل جدیدی مواجه کنند و شاید حتی او را بکشند. مأمون اندیشید و به این نتیجه رسید که پایگاه خویش را خراسان قرار دهد و قدرتمندترین شخصیت علویان و عباسیان، یعنی امام علی بن موسی الرضا (ع)، را که همه علویان و عباسیان به برتری وی معترف بودند، از مدینه به خراسان دعوت کند. هنگامی که مأمون می‌خواست پیشنهاد مسئولیت را به امام بدهد، به وی گفت: اگر خلافت را نمی‌خواهی، ولایتعهدی را قبول کن. امام ابتدا نپذیرفت، اما پس از گفتگوهای طولانی، امام این مسئولیت را با این شرط که مسئولیت خلافت را نپذیرد و در حکومت مشارکت نداشته باشد، پذیرفت و بدین ترتیب خلافت مأمون استقرار پیدا کرد و جهان اسلام آرام شد....

چرا امام رضا مسئولیت را پذیرفت؟ زیرا جامعه اسلامی به علت وجود سیاستمداران و سوءاستفاده‌کنندگان نمی‌تواند حکومت اسلامی حقیقی و جدی آن را در اقامهٔ حق تحمل کند. امام حسین (ع) می‌فرماید: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.» مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقهٔ زبان آنان است، تا زمانی که معیشت آنان را تأمین کند، گرد آن جمع‌اند اما زمانی که آزمایش شوند، دینداران حقیقی اندکند. مردم درباره دین سخن زیاد می‌گویند، اما زمانی که مصالح و منافعشان با دین در تعارض باشد، دینداران اندکند. اینجا دین از غیر دین تشخیص داده می‌شود.

امام می‌دانست این مردمی که از او تعریف و تمجید می‌کنند توان تحمل حکومت حق را ندارند، حتی مأمون نیز چنین تحملی ندارد. مأمون در مقام امتحان امام به او گفت: مایلم امامت نماز عید را بپذیری. امام ابتدا عذرخواست، اما به دنبال اصرار مأمون پذیرفت و فرمود: امامت را به این شرط می‌پذیرم که آن را به شیوه رسول خدا (ص) اقامه کنم. مأمون پذیرفت. در نتیجه، اعلام شد که امام نماز عید را در خارج شهر اقامه خواهد کرد. سپاهیان به حسب عادت خویش در زمان‌هایی که خلیفه می‌خواست نماز عید بخواند، لباس‌های فاخر خویش را به تن کردند و بر اسبان قیمتی خویش سوار شدند و آماده جلوی در منزل امام ایستادند. پس از مدت زمانی در باز شد و امام پا برهنه از خانه بیرون آمد، در حالی که عبای خویش را وارونه پوشیده بود و خاشعانه حرکت می‌کرد و پشت سر وی غلامان نیز پابرهنه و خاشع به سوی جایگاه اقامه نماز حرکت می‌کردند. امام الله اکبر می‌گفت و غلامان نیز به تبعیت از وی شعار الله اکبر سرمی‌دادند. وقتی سپاهیانً امام را با این حالت دیدند، از اسب‌های خویش پیاده شدند و کفشهای خود را کندند. اگر فردی از آنان چاقو به همراه داشت، با آن بند کفشهای خود را پاره می‌کرد. همه پابرهنه شدند و پشت سر امام به راه افتادند. امام الله اکبر می‌گفت و غلامان و سپاهیان بانگ الله اکبر سر می‌دادند. را وی حدیث می‌گوید: «گویا آسمان و زمین و کوه و دشت و همه اشیا بانگ الله اکبر می‌زدند. گویی رسول خدا هنگام حرکت برای نماز عید در برابر ما ظاهر شد.» این چنین، عظمت نواده پیامبر ظاهر گشت. خبر به مأمون رسید. وزیر او فضل به وی گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر می‌خواهی خلافت پایدار بماند باید امام رضا را به خانه‌اش بازگردانی. در غیر این صورت، اگر با این حال نماز بخواند، مردم مجذوب او خواهند شد. مأمون به دنبال امام دوید و گفت: پسر عمو، تو خود را به زحمت انداخته‌ای، من راضی به زحمت شما نیستم، از شما می‌خواهم که به خانه باز گردید.

از در و دیوار حرم امام رضا (ع) رأفت می‌بارد

از در و دیوار حرم رأفت می‌بارد

نقل است علامه طباطبایی، صاحب تفسیر گران قدر المیزان فرموده اند: «همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه‎السلام محسوس است.» و در نقلی دیگر، بیان می‌کردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.»و نیز می‌فرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می‌شود، مشاهده می‌کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می‌بارد.»