به گزارش پارس نیوز، فوتبال، در چند کشور، یک ورزش خیابانی است. در برزیل، تفریح کودکان محله‌های فقیرنشین، دریبل زدن و طنازی با توپ در زمین‌های خاکی و شن‌های ساحلی است. شبیه همین را می‌شود در ایران هم دید. اگر یک بعد از ظهر، وقت بگذارید و در کوچه، پس‌کوچه‌های شهرهای ایران بگردید، کودکانی را می‌بینید که با کمترین امکانات، برای خود زمین فوتبال فراهم کرده‌اند. حتی اگر دروازه‌شان چند آجر باشد و توپشان، پلاستیکی یک لایه، هیجان و شادی، سهم عصرانه‌شان است.

شاید بگویید این روزها دیگر بچه‌ها در کوچه بازی نمی‌کنند و دائم، پای بساط بازی‌های کامپیوتری می‌نشینند و دعوا سر PES بازها و FIFA بازهاست اما همین هم علاقه خیلی زیاد کودکان را به فوتبال نشان می‌دهد؛ حالا یکی زرنگ و چابک است و در خیابان بازی‌اش می‌کند، یکی هم حال و حوصله دویدن ندارد و خیره به صفحه تلویزیون، با دستانش هنرنمایی می‌کند.

این یا آن، هر کدام که باشد، سرگرمی کودکان سرزمین ما، فوتبال است. وقتی یک تیم بزرگ، بازی بزرگی دارد – رنگش خواه سرخ باشد، خواه آبی یا یک‌دست سپید – شور و شوق کودکانی که سر و دست می‌شکنند برای تماشای آن، دیدنی است.

همین بچه‌ها اما کری خواندن هم بلدند؛ از نوع "خفنش!" خوب می‌دانند چه بگویند که هواداران رقیب را بجزانند! جوابی هم اگر از سوی رقیب هست، سوزشی شدیدتر برای بانی دعوا فراهم می‌کند. این، آن را می‌سوزاند و آن،‌ این را تا بالاخره خسته شوند، آنگاه یا دعوا به یقه‌گیری و قهر چند روزه می‌انجامد یا دسته جمعی می‌خندند و به راه خود می‌روند تا بازی بعدی و کری بعدی و دعوایی دیگر.

این ویژگی دنیای بچه‌هاست؛ دنیایی پر از احساسات خالص و هیجانی در آستانه فوران. بزرگ‌ترها اما طور دیگری‌اند. منطقی، منظم و حساب‌شده حرف می‌زنند یا دست‌کم باید این طور باشد.

بچه‌های عشق فوتبال، وقتی بزرگ می‌شوند، عشق‌شان به فوتبال هم با آنها بزرگ می‌شود. اگر در کودکی عاشق قرمز بودند، در بزرگسالی هم سرخ‌اند، اگر آبی بودند، حالا خونشان هم آبی است، اگر زرد، اگر سبز اگر ... تیم ملی اما حسابش جداست. همیشه جدا بوده است. همیشه سر بازی‌های ملی، سرخ و زرد و سبز و آبی، با هم جمع می‌شوند و سپید.

تیم‌ملی، ناموس همه است و رنگی نمی‌شود. خیلی بخواهد مایه اختلاف شود، در این حد است که "تیم ما چهار ملی‌پوش دارد، مال شما فقط سه تا!"

در تمام سال‌هایی که ایران، فوتبال دارد، این کری‌ها و کل‌کل‌ها بوده و هست و احتمالا خواهد بود. همیشه هم تا دلتان بخواهد، هواداران، برای محکوم کردن رقیب و بالاکشیدن تیم خودی، خلاقیت داشته‌اند و از شعار و نماد بگیرید تا ماجراهای پشت پرده ساختگی، داستان‌سرایی‌ها کرده‌اند.

یک روز، فلان داور، تاجی می‌شد و دیگری شاهینی، روز بعد، استقلال، داور می‌خرید و فردایش، پرسپولیس. زمانی سپاهانی‌ها وارد بازار خرید و فروش داور می‌شدند و روز دیگر، تراکتورسازی مشتری پر و پا قرص داوران می‌شد. از نگاه هواداران، داور، مدت‌هاست که در فوتبال ایران، مایه تجارت است و از این تیم به آن تیم، دست به دست می‌شود.

در بازار مکاره فوتبال ایران البته فقط داور، مایه معامله نیست؛ تجارت ادامه دارد و وقتی متاع داوری جواب ندهد، پای متاعی گرانبهاتر به میان می‌آید.

این خاصیت بازار است که هر چه بیشتر در آن بمانی حریص‌تر می‌شوی. آن که در بازار فوتبال، دنبال افشای پشت پرده خیالی داورفروشی است، وقتی در اثبات ادعا ناکام می‌ماند، توهم دیگری به سرش می‌زند. بیچاره به هر دری می‌زند تا خود را محق و رقیب را ظالم جلوه دهد. واژه "تیم حکومتی" که این روزها باب شده، جلوه‌ای از این دستاویز بی‌معنی و مسخره است.

اگر منظور از حکومتی، دولتی بودن است که تقریبا تمام تیم‌های ایرانی دولتی‌اند و تا وقتی دولت، پای خود را از سفره فوتبال کنار نکشد، همین آش است و همین کاسه.

معلوم نیست روی چه حسابی، دولت – با تمام مشکلات مالی و تحریم و دشمنی‌ها – می‌خواهد دستش را در کیسه فوتبال کند. پولی که از فوتبال، عاید دولت نمی‌شود و از آن مهمتر، از این دولتی بودن چیزی گیر فوتبال نمی‌آید، پس چه اصراری است در این کار بیهوده؟ ژاژ خاییدن است و بس و چیزی فراتر از آن نیست.

حالا تمام این حرف‌ها را بگذارید کنار، اصل حرف‌، چیز دیگری است.

ما در فوتبال ایران به دو قطبی سرخ و آبی عادت داریم، چند صباحی است که زرد اصفهانی و سرخ تبریزی هم به پالت رنگ کری‌ها اضافه شده است. اشکالی ندارد، فوتبال با همبن کل‌کل‌ها قشنگ است اما...

برای ما که به دعوای رنگ‌ها عادت داریم، سخت است که سپید را هم وسط دعوا ببینیم.

اشکالی ندارد اگر هوادار یک تیم باشگاه، از دیگری خوشش نیاید، عیبی ندارد که این احساس، دوطرفه باشد. اصلا مساله مهمی نیست که طرفدار این تیم، به طرفدار تیم دیگر بگوید بالای چشمت ابرو است، اصلا خیالی نیست اگر طرفدار این یکی تیم، برای رقیبش چشم و ابرو نازک کند.

خوشی فوتبال به همین جنگ و دعواهای الکی است؛ تا وقتی الکی است، اصلا خیالی نیست، بگذار ادامه داشته باشد.

دعوای سرخ و آبی و زرد و سبز و ... همیشه بوده و باز هم خواهد بود اما کسی می‌داند از کی و کجا، سپید، قاطی ماجرا شد؟

کی‌روش بود یا برانکو، قلعه‌نویی بود یا دایی، جلالی بود یا کریمی، نکونام بود یا مرزبان، مهاجری بود یا منصوریان، این بود یا آن دیگر فرقی نمی‌کند. به قول حافظ، "جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه."

دیگر پیام دادن بس است، نیش و کنایه کافی است.

بیایید، همین دعواهای همیشگی را ادامه دهیم؛ قرمزها، آبی‌ها را بکوبند، آبی‌ها قرمزها را، هر دو با هم زردها را بزنند و سه‌تایی سری به تبریز بزنند. تبریزی‌ها عزم، جزم کنند و تهرانی‌ها را لگدمال کنند، مشهدی‌ها، رشتی‌ها، همه خوزستانی‌ها، دیگران و دیگران، هم را بزنند و بکوبند و خوش باشند اما ... یک "تیم‌ملی" را بگذارید برای همه بماند.