یکی دیگر از آثار و برکات فردی سید الشهدا (ع) که در سرای دیگر ظهور کرده و جلوه نمایی می کند، بهشتی شدن دوستداران و حتی دوستان و دوستداران آن حضرت است. چنانکه حذیفة بن یمان گوید: رسول خدا (ص) را دیدم که دست حسین بن علی (ع) را در دست خودگرفته بود و می فرمود:

«یا أیُّهَا النّاسُ هذا الحُسَینُ بنُ عَلِىِّ فَاعِرفُوهُ فَوَ الَّذی نَفسِى بِیَدِهِ إِنَّهُ لَفی الجَنَّةِ و مُحِبِّهِ فِی الجَنَّةِ و مُحِبِّی مُحِبِّیهِ فی الجَنَّةِ؛»

ای مردم، این حسین بن علی است، او را بشناسید؛ سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست، براستی او در بهشت است، و دوستدار او نیز در بهشت است، و دوستدار دوستدار او نیز در بهشت می باشد.(۱)

چگونه از آسیب‌های خانه نشینی طولانی در امان باشیم؟ 

و از امام موسی بن جعفر (ع) روایت شده که فرمود:

«رسول خدا (ص) دست حسن و حسین (ع) را گرفت و فرمود:

«هر کس این دو پسر و پدر و مادر آنان را دوست داشته باشد، روز قیامت در درجه من با من خواهد بود»(۲)

و نیز رسول خدا (ص) فرمود:

«إنَّ الْحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّه عَلَیهِ ریحَ الْجَنَّةِ؛»

آگاه باشید، همانا حسین (ع) دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی کند خدا بوی بهشت را بر او حرام می کند»(۳)

و معلوم است که این مقام عظیم تنها با محبت ظاهری حاصل نمی شود، بلکه مقصود، محبت خاصی است که مخصوص کسانی می باشد که در درجات بالای ایمان هستند. اگر چه دوستی و محبت امامان معصوم و امام حسین (ع) ثمر بخش است ولی احراز مقام والای معیت با رسول خدا (ص) در بهشت برین، محبتی فراتر از ظاهر می طلبد.

حضرت آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری فرمودند: زمانی که از تحصیلات علمی در نجف اشرف فارغ شدم و به وطن خویش «شوشتر» مراجعت نمودم، با تمام وجود دریافتم که می بایستی در هر چه بیشتر آشنا کردن مردم با معارف حقه اسلام انجام وظیفه نمایم. لذا روزهای جمعه و بعدها با رسیدن ماه مبارک رمضان به خاطر این مهم، تفسیر صافی را به دست می گرفتم و از روی آن مردم را موعظه می کردم و در آخر گفتار برای اینکه به قول مشهور، هر غذائی نیاز به نمک دارد و نمک مجالس وعظ و ارشاد، ذکر مصائب حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) است ناچار بودم از کتاب روضة الشهداء کاشفی نیز مقداری مرثیه بخوانم. ماه محرم را هم که در پیش بود بدین طریق گذرانیدم متأسفانه به هیچ وجه تحمل جدائی از کتاب را در وقت منبر نداشتم، یعنی بدون در دست داشتن کتاب نمی توانستم مردم را موعظه کنم، از طرفی مردم هم بهره کافی نمی بردند. تا اینکه یکسال به همین منوال گذشت، سال بعد نزدیک محرم با خود گفتم: تا کی می بایستی کتاب در دست بگیرم و از روی آن صحبت کنم و نتوانسته باشم از حفظ منبر بروم باید اندیشه‌ای بنمایم و خود را از این مخمصه نجات دهم، هر چه در این باره فکر کردم به جایی نرسیدم و راه چاره ای ندیدم و در اثر فکر کردن، خستگی سر تا سر وجودم را فرا گرفت، در این حال از شدت نگرانی به خواب رفتم و در عالم رؤیا دیدم که در زمین کربلا هستم، آنهم درست در موقعی که موکب حسینی(علیه السلام) آنجا نزول اجلال کرده. چشمم افتاد به خیمه‌ای که برافراشته بود. متوجه شدم دشمنان با صفوفی فشرده، مقابل آن خیمه ایستاده اند جلو رفتم و داخل خیمه شدم. دیدم حضرت در آنجا نشسته اند بعد از سلام آن حضرت مرا در نزدیکی خود جای دادند و به حبیب بن مظاهر(رحمه الله علیه) فرمودند: فلانی اشاره کردند به سوی من مهمان ما می باشد، از مهمان می بایستی پذیرائی کرد. آب در نزد ما پیدا نمی شود و لکن آرد و روغن موجود است برخیزید با آنها برای ایشان طعامی درست کنید. حبیب بن مظاهر حسب الامر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ، از جای برخاستند و بعد از چند لحظه به داخل خیمه آمدند و طعامی با خود آوردند و آن را در پیش روی من گذاشتند. فراموش نمی کنم که قاشقی هم در ظرف طعام بود. چند لقمه از آن طعام بهشتی صفت خوردم، سپس بلافاصله از خواب بیدار شدم، دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت ملهم به نکات و لطائف و کنایاتی در آثار اهلبیت معصومین صلوات الله علیهم اجمعین شده ام که تا به حال هیچ کس بر فهم آنها از من پیشی نگرفته است»(۴)

منابع؛

۱- بحارالانوار،علامه مجلسى ج ۴۳ص ۲۶۲

۲- منتخب کامل الزیارات ابن قولویه ص ۳۲

۳- سفینة البحار محدث قمى ج ۱ص ۲۵۷

۴- اشک روان بر امیر کاروان، ص ۲۰- ۲۱ -۲۲