پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- جواد نوائیان رودسری- بی گمان، یاران سیدالشهدا(ع)، در آوردگاه خونین کربلا، دِین خویش را نسبت به امامشان ادا کردند؛ رادمردانی که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» سالار شهیدان، لبیک گفتند و در رکاب آن بزرگوار، شربت شهادت نوشیدند. شناخت آن شخصیت های کم نظیر، به ما می آموزد که چگونه شعار «یا لیتنی کنت معک» را در خویش نهادینه کنیم و به فعلیت برسانیم. آن چه در پی می آید، معرفی اجمالی تعدادی از یاران وفادار حضرت اباعبدا...(ع) در کربلاست.

زهیر بن قین

فرمانده جناح راست سپاه اباعبدا...(ع)، از نام آوران و بزرگان قبیله بجیله و ساکن کوفه بود. زهیر پیش از واقعه کربلا، به طرفداری از خلیفه سوم شهرت داشت، اما در دیداری که با امام حسین(ع) در منزل «زَرود» داشت، پیام حقانیت قیام سالار شهیدان را به گوش جان شنید و با امام(ع) همراه شد. زهیر همان کسی است که چند منزل مانده به کربلا، پس از خطابه پرشور امام حسین(ع) و بیان جمله مشهور « من مرگ را جز سعادت و زندگانی با ستمگران را جز ننگ و خفّت نمی دانم»، برخاست و گفت:«ای پسر رسول خدا(ص)؛ به خدا سوگند که اگر ما می توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار می داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می کردیم.» زهیر شب عاشورا و هنگامی که امام حسین(ع) بیعت خود را از یارانش برداشت، رو به آن حضرت کرد و گفت:«به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد.» زهیر در روز عاشورا رزمِ شایانی کرد. او از آخرین یاران امام حسین(ع) بود که به شهادت رسید. مورخان آورده اند که وقتی شمر بن ذی الجوشن، نخستین بار، فرمان هجوم به خیمه ها را داد، زهیر بن قین از کسانی بود که شتابان خود را به متجاوزان رساند و سردسته آن ها، «اباعزه ضبابی» را که از خویشان شمر بود با یک ضربت شمشیر از میان برداشت. زهیر، هنگام نماز پرشکوه امام(ع) در ظهر عاشورا، به همراه سعید بن عبدا...، به پاسداری از سالار شهیدان پرداخت و خود را سپر تیرهایی می کرد که به سوی امام حسین(ع) می آمد. زهیر را کثیر بن عبدا... و مهاجر  بن اوس، پس از آن که زخم های بسیاری در دفاع از خاندان رسالت برداشته بود، به شهادت رساندند. امام حسین(ع) پس از شهادت زهیر بن قین در حق او فرمود:« ای زهیر خداوند تو را از رحمتش دور نکند و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده [بنی اسرائیل] به لعنت ابدی خود گرفتار کند.»

حبیب بن مُظاهر اسدی

حبیب بن مُظاهر در روز عاشورا، فرمانده جناح چپ سپاه سالار شهیدان بود. او از اصحاب رسول خدا(ص) و یاران خاص امیرمؤمنان(ع) و امام حسن مجتبی(ع) محسوب می شد. حبیب از افرادی بود که برای امام حسین(ع) نامه فرستاد و ایشان را به کوفه دعوت کرد؛ اما پس از خیانت کوفیان و تسلط ابن زیاد بر شهر کوفه، همراه با یار دیرینش، مسلم بن عوسجه، از راه های مخفی خود را به اباعبدا...(ع) رساند. حبیب بن مظاهر هنگام حضور در واقعه کربلا، 75 ساله بود. روز عاشورا، زمانی که حُصین بن نمیر به امام حسین(ع) توهین کرد، حبیب تاب نیاورد و به سوی او تاخت و ضربتی بر اسب حُصین وارد آورد و او را بر زمین انداخت. در همان لحظه تعدادی از سپاهیان کوفه حبیب را محاصره کردند. حبیب تعدادی از آنان را کشت. سرانجام «بدیل عقفانی» از پشت بر حبیب بن مظاهر ضربتی وارد کرد و پس از آن، جمعی از لشکریان کوفه به او حمله کردند و به شهادتش رساندند. حبیب بن مظاهر حافظ قرآن بود.

ابوثمامه صائدی

ابوثمامه از یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن مجتبی(ع) بود. او در کوفه زندگی می کرد و در زمره افرادی بود که امام حسین(ع) را به کوفه دعوت کرده بودند. ابوثمامه وقتی بدعهدی مردم کوفه را دید، از این شهر گریخت و خود را به کاروان امام حسین(ع) رساند. او، پس از پیوستن به امام(ع)، همواره در محافظت از جان ایشان کوشش می کرد. ظهر عاشورا، هنگامی که دشمنان، امام حسین(ع) و یارانش را از هر سو مورد هجوم قرار داده بودند، ابوثمامه رو به سیدالشهدا(ع) کرد و گفت:«یا اباعبدا...! جانم به فدای تو! می بینم که دشمنان به تو نزدیک شده اند. به خدا هرگز به شما چشم زخمی نخواهد رسید، مگر آن که پیش روی شما کشته شوم. اما دوست دارم زمانی که پروردگارم را ملاقات می کنم، این نمازی را که وقتش نزدیک شده است، خوانده باشم.» امام حسین(ع) فرمود:«نماز را یاد کردی؛ خداوند تو را از نمازگزاران و یادکنندگانش قرار دهد. آری، وقت نماز است.» ابوثمامه پس از اقامه آخرین نماز، نزد امام(ع) آمد و گفت:«تصمیم دارم به یارانم ملحق شوم؛ خوش ندارم که زنده باشم و تنهایی شما را ببینم.» امام حسین(ع) نگاهی مهربانانه به او کرد و فرمود:«برو؛ ما هم به زودی به تو خواهیم پیوست.» مورخان آورده اند که ابوثمامه به میدان رفت و نبردی جانانه کرد؛ زخم های فراوانی برداشت و در نهایت، توسط پسر عمویش که در سپاه ابن زیاد بود، به شهادت رسید.

نگاهی به اهداف قیام کربلا با استفاده از 4 کتاب/ تورق دوباره صفحات عاشورا

مصطفی قاسمیان - عاشورا برای ما کتابی‌است که با هر بار ورق زدن، دریچه‌ای تازه از معارف اسلامی به روی ما می‌گشاید؛ کتابی که با خون مولایمان حسین(ع) نوشته شده و به همین دلیل، صفحات آن هیچ‌گاه رنگ کهنگی نمی‌گیرند. بنابراین تنها آفت این واقعه عظیم را می‌توان ناخالصی‌هایی دانست که به دلایل مختلف در روایت این واقعه و برداشت ما از آن، ایجاد شده است. همگان تصدیق می‌کنند برداشتی که بعضی‌هایمان از ماهیت و اهداف نهضت عاشورا داریم، شاید تناسب کمتری با اصل واقعه داشته باشد و کمی از حقیقت، دور شده باشد. پس برای شناخت دوباره این قیام، به مناسبت فرارسیدن ماه محرم و عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) نگاهی داشته‌ایم به اهداف این نهضت و همچنین آسیب‌شناسی معرفتی که ما از نهضت امام حسین(ع) داریم. با این توضیح که تمامی مطالب پرونده امروز، از چهار کتاب «اشک باید رازدار باشد» (جمع‌آوری بیانات رهبر انقلاب درباره عاشورا)، «ماهیت نهضت امام حسین(ع)» اثر شهید مرتضی مطهری، «حسین(ع) وارث آدم» اثر دکتر علی شریعتی و «از عاشورای حسین(ع) تا عاشورای شیعه» اثر محمد اسفندیاری انتخاب شده است.

اهداف قیام؛ عاشورا چرا به وجود آمد؟

یکی از اصلی ترین نکاتی که درباره قیام امام حسین(ع) وجود دارد و می تواند تا ابد سرمشق همه انسان ها باشد، هدف قیام است. حضرت آیت ا... خامنه ای در این باره بیاناتی داشته اند که از کتاب «اشک باید رازدار باشد»، نقل می کنیم: «به امام حسین(ع) می گفتند شما در مدینه و مکه محترم هستید، در یمن آن همه شیعه هست، یک گوشه بروید که با یزید هم کاری نداشته باشید، یزید هم کاری با شما نداشته باشد... زندگی کنید، عبادت و تبلیغ کنید، چرا قیام کردید، قضیه چیست؟... اگر هدف تشکیل حکومت است، تا آن جا جایز است انسان برود که بشود رفت، آن جا که نشود رفت، باید برگشت، اگر کسی می گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حقه علوی است، مرادش این است، این درست نیست؛ برای این که مجموع این حرکت این را نشان نمی دهد... در نقطه مقابل گفتند: «نه آقا! حکومت چیست، حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل بدهد، بلکه آمد تا شهید بشود!» این حرف هم مدتی سر زبان ها خیلی شایع بود، بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه ای هم این را بیان می کردند... ما شهادت را که در شرع مقدس می شناسیم و در روایات و آیات قرآنی از آن نشانی می بینیم معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است برود و در آن راه تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادت صحیح اسلامی است، اما این که آدم اصلاً راه بیفتد برای این که من بروم کشته بشوم یا یک تعبیر شاعرانه این جوری که خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند، این ها آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه به آن عظمت است در این هم بخشی از حقیقت هست اما هدف حضرت این نیست... آن کسانی که گفته اند «هدف حکومت بود» یا «هدف شهادت بود» میان هدف و نتیجه خلط کرده اند... نخیر هدف این ها نبود، امام حسین(ع) هدف دیگری داشت. منتها رسیدن به آن هدف، حرکتی را می طلبید که این حرکت یکی از دو نتیجه را داشت: حکومت یا شهادت. البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت... هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین... برای این که نظام اسلامی را که داشت از خط خارج می شد یا خارج شده بود با آن عمل، با ادای آن واجب، با انجام آن تکلیف به وضع اول خودش برگرداند، این تکلیف حسین بن علی(ع) بود و ماهیت واقعه عاشورا و قیام عاشورا این است...».

دکتر علی شریعتی هم در کتاب «حسین(ع) وارث آدم» درباره هدف قیام امام حسین(ع) آورده است:

«[آیا] ممکن است یک مرد (به علم غیب اینجا کاری ندارم)، یک مرد سیاسی، یک مرد آگاه عادی که در قلب قدرت بنی امیه زندگی می کند، توی دست حکومت است، در متن قلمرو و حکومت مرکزی دشمن است، وقتی پایگاه دوردستی، که بر حکومت مرکزی شورش کرده است، از او دعوت می کند که خود را برساند و رهبری انقلاب را به دست گیرد، او هم رسماً اعلام کند که بسیار خوب من می آیم، علناً اعلام کند و بعد هم زن و بچه اش، همه اعضای خانواده اش و بچه های برادرش را و همه زنان و مردان خاندانش را راه بیندازد، با یک کاروان رسمی، آشکار، اعلام شده، طبیعی، از شهری که در اختیار دشمن است، پایگاه اقتدار حکومت مرکزی است، خارج شود و بعد 600 کیلومتر راه را در قلمرو حکومت مرکزی به همین شکل حرکت کند، و بعد، به مکه ای بیاید که همه نمایندگان کشورهای اسلامی که تابع حکومت شام اند و همه نیروها و جناح ها و ملیت های اسلامی در این جا جمع اند، آن جا باز اعلام کند که آهنگ کوفه دارد؟! و بعد از غرب عربستان راه بیفتد و تمام قُطر شرقی-غربی مملکت را با همین شکل طی کند تا عراق، به سوی کوفه، مرکز شورش و انقلاب؟!

کاملاً معلوم است که نمی گذارند؛ اگر یک شخصیت، حتی یک فرد عادی سیاسی مخالف، بخواهد از کشوری بیرون رود تا خود را در بیرون از مرز، به نیروهای انقلابی ضد این رژیم برساند و با آن ها در مبارزه شرکت کند، با چه شکلی و در چه شرایطی، خودش را به آن جا می رساند؟ مسلماً باید اعلام نکند...

اما حسین(ع) چنین کاری می کند... با شکل کاروانی که حرکت می دهد و شکل حرکتی که انتخاب می کند، نشان می دهد که حسین(ع) برای کار دیگری حرکت کرده است، کاری که نه گریز است، نه انزواست، نه تسلیم است، نه ترک مبارزه سیاسی برای آغاز مبارزه فکری و علمی و فقهی و اخلاقی و امور خیریه، و نه قیام نظامی است! چه کاری؟ عصری است که اندیشه ها فلج است، شخصیت ها فروخته شده اند، وفاداران تنها هستند، پارسایان گوشه گیرند، جوانان یا مأیوس یا فروخته شده، یا منحرف، و گذشتگان و بزرگان گذشته یا شهید شده، یا خاموش و خفه شده، و یا فروخته شده اند، و عصری است که دیگر در میان توده، هیچ آوایی و ندایی بلند نیست: قلم ها را شکسته اند، زبان ها را بریده اند، لب ها را دوخته اند، و همه پایگاه های حقیقت را بر سر وفادارانش ویران کرده اند. و اکنون حسین(ع) به عنوان یک رهبر مسئول می بیند که اگر خاموش بماند، تمام اسلام به صورت یک «دین دولتی» درمی آید، اسلام تبدیل می شود به یک قدرت نظامی-سیاسی و دیگر هیچ! حادثه ای و سپس رژیمی و قدرت حاکمی، مثل قدرت مغول، مثل قدرت حکومت سلوکیه، جانشینان اسکندر و یا جانشینان چنگیز، و بعد خود قدرت که از بین رفت، و خلافت و ارتش که متلاشی شد و نابود شد، دیگر هیچ چیز نمی ماند جز خاطره ای در تاریخ و حادثه ای در گذشته که دیگر گذشت.»

نگاه رایج به قیام؛ عاشورا چگونه باید معنا می شد که نشد؟

رواج برخی از خرافات و مبالغه‌ها درباره واقعه کربلا، گوشه‌ دیگری از مطالبی است که متفکران اسلامی نوشته‌اند. آمیخته شدن روایت‌های عاشورا با اغراق و برخی از خرافه‌ها، معلول وقایع گوناگونی است که به طور جداگانه نیازمند بررسی است؛ در ادامه نوشته‌هایی را می‌خوانید که عمدتاً برای خرافه‌زدایی از روایت این قیام بر قلم آمده است.

مرثیه‌سرا یا حماسه‌سرا؟

محمد اسفندیاری اسلام‌پژوه معاصر و نویسنده کتاب‌های مختلفی در این زمینه، در کتاب «عاشورای حسین(ع) و عاشورای شیعه» درباره وجه حماسی واقعه کربلا نوشته است:

«در گذشته، امام حسین(ع) بیشتر عزادار داشت تا حماسه‌دار و مرثیه‌سرا داشت تا حماسه‌سرا. در عزای او بسی گفتند و نوشتند و گریستند، ولی حماسه‌اش را، چنان که باید، ندیدند و نسرودند و پاس نداشتند. این، اولاً از آن رو بود که با نگاه عاطفی به عاشورا نگریسته می‌شد و مضافاً این که کاری آسان بود. پیداست که عزاداری آسان‌تر از حماسه‌داری است. عزاداری، اشک می‌طلبد، ولی حماسه‌داری، جان. امام حسین(ع) از شخصیت‌های «دوباره مظلوم» و «باز شهید» در تاریخ است. یک مظلومیتش این بود که او را به شهادت رساندند و مظلومیت دیگرش این‌که هدفش را -آن‌گونه که باید- درنیافتند. پس یک حسین شهید در تاریخ است و یک حسین باز شهید در طول تاریخ. یک «هدف‌کُشی» از امام حسین(ع) این بود که قیامش را امری شخصی و تکلیفی خصوصی معرفی کردند که نمی‌تواند و نمی‌باید الگوی دیگران باشد. «هدف‌کُشی» دیگر نه محو هدف امام حسین(ع)، که مسخ هدف آن حضرت است. بدین صورت که گفته می‌شود آن حضرت تن به شهادت داد تا مردم بگریند و آمرزیده شوند...»

به مردم گفتیم که حسین اشک می‌خواهد و پیام دیگری ندارد

همچنین دکتر علی شریعتی درباره مفهوم پیروی واقعی از امام(ع) در کتاب «حسین(ع) وارث آدم» انتقاداتی را به شیوه برخورد با واقعه کربلا وارد دانسته است. با این توضیح که باید درباره نوشته‌های او، نکته‌ای را در نظر گرفت. علی شریعتی آثارش را در عصری نگاشت که دوره مبارزه با رژیم پهلوی بود و به همین دلیل، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، وجه مبارزاتی و حماسی این قیام در آثار او پررنگ‌تر است:

«یکی از بهترین و حیات‌بخش‌ترین سرمایه‌هایی که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است. ما از وقتی که به گفته جلال، «سنت شهادت را فراموش کرده‌ایم و به مقبره‌داری شهیدان پرداخته‌ایم، مرگ سیاه را ناچار گردن نهاده‌ایم» و از هنگامی که به جای شیعه علی بودن و از هنگامی که به جای شیعه حسین بودن و شیعه زینب بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، زنان و مردان ما «عزادار شهیدان شده‌اند و بس»، در عزای همیشگی مانده‌ایم! چه هوشیارانه دگرگون کرده‌اند پیام حسین(ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را؛ پیامی که خطاب به همه انسان‌هاست. این‌که حسین فریاد می‌زند -پس از این‌که همه عزیزانش را در خون می‌بیند و جز دشمن و کینه‌توز و غارتگر در برابرش نمی‌بیند- فریاد می‌زند که «آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» و «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی‌داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. و این سؤال انتظار حسین را از عاشقانش بیان می‌کند، و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند اعلام می‌نماید. اما این دعوت را، این انتظار یاری از او را، این پیام حسین(ع) را -که «شیعه می‌خواهد» و در هر عصری و هر نسلی «شیعه می‌طلبد»- ما خاموش کردیم، به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین «اشک می‌خواهد»، ضجه می‌خواهد و دگر هیچ پیام دیگری ندارد. مرده است و عزادار می‌خواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و «پیرو».»

ماهیت قیام؛ عاشورا چه چیزی هست و چه چیزی نیست؟

پس از آن که درباره «چرایی» قیام سیدالشهدا(ع) خواندیم، به بخشی دیگر از مسائلی می رسیم که مربوط به «چیستی» این قیام است. متفکران اسلامی قیام امام حسین(ع) را طبق فرمایش خود حضرت، احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر می دانند و با تحلیل شرایط زمانه، احیای این فریضه را با قیامی که امام(ع) انجام داد، منطبق می دانند.

قیام عاشورا، انقلابی انفجاری نبود

شهید آیت ا... مطهری در دوره ای به تحلیل قیام عاشورا می پرداخت که مبارزه علیه رژیم پهلوی در جریان بود. گروه های مبارز چپ گرا تلاش می کردند تا همه اتفاقاتی را که برای ملت ایران مهم است، با ادبیات مارکسیستی تحلیل کنند. به همین خاطر تحلیل شهید مطهری، ناظر به رد نظریات مارکسیستی در توجیه قیام امام حسین(ع) است: «درباره نهضت امام حسین(ع) نیز باید پرسید آیا این نهضت یک انفجار بوده است؟... زیرا بعضی از قیام ها انفجار است، یکی از جاهایی که مکتب اسلام راهش را از دیگر مکتب ها جدا می کند، این جاست که مکتب های خاص دیالتیکی می گویند تضادها را شدید کنید، ناراحتی ها را افزایش بدهید، اجازه بدهید شکاف ها عمیق تر شوند... تا جامعه را به انقلاب، به معنی انفجار [و] نه انقلاب آگاهانه بکشانید.

اسلام به انقلاب انفجاری یک ذره معتقد نیست. در اسلام، انقلاب صد درصد آگاهانه و از روی تصمیم است... آیا جریان انقلاب امام حسین(ع) یک انفجار ناشی از فشارهای زیاد دوران معاویه و یزید بود؟... در پاسخ باید بگوییم نه. چراکه گفته ها و نامه های رد و بدل شده میان امام(ع) و معاویه و بعد از معاویه با یزید، سخنرانی های ایشان به خصوص آن سخنرانی معروفی که در منا پس از اجتماع صحابه پیامبر(ص) ایراد شده و حدیث مفصلش در «تحف العقول» موجود است، نشان می دهد که صورت پذیری این نهضت در کمال آگاهی بوده است. انقلاب بوده، اما نه یک انقلاب انفجاری بلکه انقلابی اسلامی. امام حسین(ع) از جمله خصوصیاتش این است که در برخورد با اصحابش اجازه نمی دهد که انقلاب چهره انفجاری داشته باشد. دلیل این ادعا این است که امام حسین(ع) در هر فرصتی قصد مرخص کردن اصحابش را دارد. چرا مکرر به آن ها تذکر می دهد که این جا آب و نانی نیست بلکه پای مرگ (شهادت) در میان است. حتی در شب عاشورا نیز می گوید: «من اصحابی از اصحاب خود بهتر و فاضل تر سراغ ندارم. از همه شما تشکر می کنم و ممنونم. این ها با کسی جز من کاری ندارند. شما اگر می خواهید بروید...»»

عقل، عزت و عاطفه تؤامان

با توجه به احساسات عمومی که در ماه های محرم و صفر، بیش از ماه های دیگر نمایان است، گاهی اوقات وجوه حماسی و منطقی قیام امام حسین(ع) تحت الشعاع وجود عاطفی آن قرار می گیرد. به همین دلیل حضرت آیت ا... خامنه ای در تحلیلشان از قیام عاشورا، به این موضوع توجه بیشتری دارند و واقعه کربلا را متشکل از سه عنصر منطق، حماسه و احساس می بینند: (به نقل از کتاب اشک باید راز دار باشد)

«عاشورا یک حادثه تاریخی صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت اباعبدا...(ع) با این حرکت -که در زمان خود دارای توجیه عقلانی و منطقی کاملاً روشنی بود- یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیز مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبدا...(ع) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت و عنصر عاطفه.

عنصر منطق و عقل: عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله این بیانات نورانی، بیان کننده یک منطق مستحکم است. خلاصه این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه مسلمان «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل، یا نداشته باشد. خطر بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود -همسر، خواهر، فرزندان و دختران- را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. منطق، این است. وقتی اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثه فزیع (هولناک)، با قول و فعل وارد نشوید، حق علی ا... است که انسان بی مسئولیت و بی تعهد را با همان وضعیتی که آن طرف مقابل -آن مستکبر و آن ظالم- را با آن روبه رو می کند، مواجه کند...

عنصر حماسه: عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون «العزة لله و لرسوله و للمومنین» مسلمان در راه همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه می کنی، یک چهره حماسی و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسی، نظامی گوناگون تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتی آن هایی که تفنگ گرفته اند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام کرده اند، می بینید که گاهی اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسئله وجود ندارد؛ همان جایی هم که حسین بن علی(ع) یک شب را مهلت می گیرد، عزتمندانه مهلت می گیرد؛ همان جایی هم که می گوید:«هل من ناصر» -استنصار می کند- از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم های گوناگون برخورد می کند و با آن ها حرف می زند و از بعضی از آن ها یاری می گیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجسته دیگر است. این عنصر در همه مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه خود می گنجانند، باید دیده شود. همه اقدام های مجاهدت آمیز -چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آن جایی که جای فداکاری جانی است- باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، چهره امام را نگاه کنید: یک روحانی که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همه موجودی خود دارد، آن چنان با عزت حرف می زند که سنگینی عزت او، زانوی دشمن را خم می کند؛ این موضع عزت است.

عنصر عاطفه: عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین کننده ای ایجاد کرده است که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان های دیگر پیدا شود. حادثه عاشورا، خشک و صرفاً استدلالی نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر می کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبری(س) در کوفه و شام منطقی حرف می زند، اما مرثیه می خواند؛ امام سجاد(ع) بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می کوبد، اما مرثیه می خواند. این مرثیه خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است که می توان خیلی از حقایق را فهمید که در خارج از این فضاها نمی توان فهمید.»