یکی از نیازهای روزگار ما، معرفی «قهرمان‌»ها به جوانان و نوجوانان است. غربیها در قهرمان‌سازی، تجربه زیادی دارند. این تکنیک، گریبانگیر خود ما ایرانیها هم شده است. مثلاً در فیلم «آرگو» (۲۰۱۲)، تاریخ تسخیر لانه جاسوسی ایالات متحده آمریکا در ایران، تحریف شده تا یک قهرمان جدید آمریکایی معرفی شود.

پس از دو سال، حوزه هنری فیلم «مزار شریف» را ساخته تا یکی از فرازهای مهم تاریخ جمهوری اسلامی ایران، توسط عبدالحسن برزیده روایت شود. از نگاهی دیگر، این فیلم یک پاسخ هنری به فیلم سینمایی آرگو نیز محسوب می‌شود. هر دو فیلم با موضوع دیپلماتها و سفارت دو کشور در کشورهای غریبه است.

بنابرین نفس ساختن فیلم درباره شهادت دیپلماتها و خبرنگار ایرانی در مزارشریف، قابل تقدیر و تشکر است اما همین ماجرا را دو گونه می‌شد، روایت کرد:

روایت یکم: قهرمان‌سازی
یک توطئه انگلیسی ـ پاکستانی طراحی شده تا ایران مانند شوروی وارد یک جنگ بی‌پایان در افغانستان شود. مأموران اطلاعاتی پاکستان (یا سپاه صحابه پاکستان)، از اوضاع آشفته شهر مزار شریف سوءاستفاده می‌کنند و خود را مستقیماً به کنسولگری ایران می‌رسانند و همه دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را شهید می‌کنند و می‌گریزند.

مسؤول اطلاعاتی سفارت، زنده می‌ماند. او باید خودش را به ایران برساند تا از ورود ایران به این توطئه و حمله نظامی به افغانستان جلوگیری کند. این قهرمان، با بدنی زخمی و طی راهی خطرناک، خودش را به خاک ایران می‌رساند و نقشه دشمن را شکست می‌دهد.

روایت دوم: قهرمان‌کشی
[...] این قهرمان، با بدنی زخمی و طی راهی خطرناک، خودش را به خاک ایران می‌رساند. لب مرز، یک زن خانواده شهید افغانستانی به او با این مضمون اما در قالبی ادبی‌تر می‌گوید که جلوی جنگ‌طلبی ایران را بگیرد. چون جنگ برای هیچ مردمی خوب نیست.

قهرمان ایرانی در مرز بازداشت می‌شود. بازجوییهای بی‌ادبانه و پر از سوءظن آغاز می‌شود. تنها پذیرایی از او، یک پارچ فلزی آب است. نهایتاً پس از مچ‌گیری‌های بسیار، صحت گفته‌های او تایید می‌شود و ایران به جای حمله با ۲۷۰ هزار نیرو و هزاران تانک و هلی‌کوپتر و … به طالبان، بزرگترین رزمایش نظامی‌اش در غرب کشور را برگزار می‌کند.

فیلم اینگونه تمام می‌شود: دولت طالبان بالاخره پذیرفت اجساد شهدای ایرانی را پس دهد!!!

×××
به این مضمون قهرمان‌کشانه اضافه کنید:
۱ـ به دلیل نورپردازی بد فضاهای دکوری، ساختمان سفارت ایران، پاسگاه مرزی محل بازجویی قهرمان داستان، ستاد نظامی حمله به طالبان و … با نورهای مصنوعی، سرد و با رنگهای تیره، روشن شده اما فضاهای حضور طالبان به دلیل استفاده از نور طبیعی خورشید، بسیار گرم، سرزنده و خوش آب و رنگ است!

۲ـ انگار لباسهای دیپلماتهای کنسولگری ایران در مزار شریف، مستقیماً از خشک‌شویی تحویلشان شده! حتی ساختمان کنسولگری هم انگار یک ساعت است افتتاح شده و همه چیز، نو، تمیز و آکبند است. معلوم است کسی روی فرسوده‌سازی دکورها کار جدی نکرده.

۳ـ فرماندهان ارشد نظامی ایران، مردانی میانسال با کمرهای نسبتاً خمیده و بدنهایی غیرورزیده هستند. گویی به تعدادی کارمند پشت میز نشین، لباسهای نظامی پوشانده‌اند.

۴ـ صحنه کشتار دیپلماتهای ایرانی، مصنوعی است. انگار خون مصنوعی کافی برای ریختن در صحنه وجود نداشته. من حتی اثر چندانی از پاشیده‌شدن خون روی در و دیوار محل کوچک شهادت آنان در دکور زیرزمین کنسولگری، ندیدم. به نظر شما در اثر تیراندازی به ۱۱ نفر در یک گوشه زیرزمین حدوداً ۲۰ تا ۳۰ متری، چه حجمی از خون به در و دیوار می‌ریزد؟

۵ـ رابطه ایرانیان با افغانستانیها، خیلی محدود است. با توجه به تصویر شنود مکالمات طالبان توسط مأمور اطلاعاتی کنسولگری، این شبهه که حضور ایرانیها تحمیلی و امنیتی بوده، پررنگتر می‌شود. بدتر اینکه فقط یک خانواده افغانستانی به قهرمان ایرانی برای فرار کمک می‌کند. یک افغانستانی دیگر هم جاسوس ایران است که مخفیانه عکس می‌گیرد. بقیه افغانستانیهای مرتبط با ایران هم، گرفتار یک بی‌نظمی در اعطای ویزای سفر به ایران هستند.

۶ـ آقای برزیده جایی گفته است مقامات ایرانی به خاطر دستور اشتباه ماندن دیپلماتها در کنسولگری، باید عذرخواهی کنند. به نظر می‌رسد این نگاه منفی ایشان به ماجرا، یک فیلم با کارکرد جهانی را به فیلمی با مصرف داخلی فروکاهیده.