به گزارش خبرنگار سیاسی پارس ، چند سالی است که اصلاح طلبان به حاشیه رانده شده با سدی از جنس خاتمی برای ابراز خود مواجه بودند. سید محمد خاتمی، رییس جمهور آرام و منطقی دوران اصلاحات کمتر تن به تشنج آفرینی و هیجان سازی می دهد و در مقابل در بازی سیاست ایران، زیرکی را بر جنجال آفرینی ترجیح می دهد. در این انتخابات و پس از سال ها فرصتی پیش آمد و" روحانی" به عنوان چهره ای نزدیک به اصلاحات توانست اصلاح طلبان را از خاتمی عبور دهد، که البته این خود نوید شکل گیری و تکامل یک رشد و بلوغ در فضای سیاسی کشور است.

در اواخر ریاست جمهوری خاتمی موج اصلاحات طلبی جامعه کم رنگ شد. به خصوص آنجا که اعتراف گرانیگاه اصلاحات یعنی ریاست جمهوری وقت در ردای اصلاح طلبی، به این که در تصمیم گیریهای کشوری نقش تدارکاتچی را بازی می کند؛ فضا را به نفع احمدی نژادی که به هر هزینه و فشاری برای به اجرا گذاشتن نظرش بی اعتنا بود؛ عوض کرد.

این چرخش فضا با انتخابات ۸۴ همراهی کرد و پس از آن هم با حضور اصولگرایان در مدیریت کشور تقویت شد. از همانجا بود که اصلاحات در لاک سیاسی خود فرو رفت و تلاش های تئوریسین ها و فعالان اصلاحات نظر سطح مدیریتی و حتی عامه را به خود جلب نکرد.

با انتخابات ۸۸ اصلاحات امیدوار شد تا خود را از چالش بی تاثیری در سیاست و مدیریت برهاند. با این حال کسی را برای جلب رای از بین اصلاح طلبان دولت های هفت و هشت نیافتند. در این جهت کسی که هم بتواند میدان را برای جناحشان باز کند و هم کمتر مورد انتقاد و تخریب قرار گرفته باشد و هم بتواند به عنوان فردی لایق و با تجربه برای جلب اعتماد عموم معرفی شود، مناسب تر از موسوی نیافتند.

این جناح با بیرون کشیدن موسوی از غبار بیکاری سیاسی چندین ساله توان خود را برای پیروزی وی به کار گرفت؛ ولی قدرت رسانه ای و هیجان انگیزی احمدی نژاد و به علاوه برخی اقدامات قابل تایید وی در چهار سال اول مدیریت اجرائیش و… امید اصلاح طلبان را ناامید کرد.

با وقایع بعد از انتخابات ۸۸، اصولگرایان فرصت مناسبی برای تازاندن بر اصلاحات یافتند و به زعم برخی از آن ها اصلاح طلبی را برای همیشه در انزوا و شرم دیدند. البته این در مورد برخی چهره های اصلاح طلب صدق می کرد.

بدین سان اصلاحاتی که از زمان مطرح شدن جناح بندی های سیاسی، کسی را جز خاتمی در مسند قدرت تاثیر گذار ندیده بود، با کمبود نماینده ای قوی برای جلب رضایت عموم مواجه بود و خاتمی که گرانیگاه آنها محسوب می شد چنین قابلیتی نداشت و فقط ریسمان اتحاد اصلاح طلبان بود.

اصلاحات با اینکه روزی با خاتمی خود را معرفی کرده بود و تا چندی پیش نقطه وحدت و قدرتی مناسب تر از او نداشت، ولی هیچ شخصیتی را برای عبور از او نمی یافت. تلقی جامعه نیز از اصلاحات چیزی بیشتر از خاتمی نبود.

استارت برون رفت از این چالش را احمدی نژاد (که از ابتدا دست رد اصلاحات بر سینه اش خورده بود) با تندروی ها و خطاهایش که به نام اصولگرایان تمام می شد، زد- هر چند جدی ترین منتقدان دولت دهم از اصولگرایان بودند- به هر حال ناخواسته زمینه برون رفت اصلاح طلبان از انزوا به دست احمدی نژاد کلید خورد.

در اواخر دولت دهم بود که تئورسین های اصلاح طلب با درک اثر بخشی خاتمی بر حرکت های جریان اصلاح طلبی به سد بودن او برای برون رفت از انزوایشان نیز پی برده بودند. بدین سان با جدیت بیشتری برای رفع معضل خاتمی! برآمدند.

در همین زمینه شنیده می شد که بخشی از اصلاح طلبان با محوریت یکی از تئوریسین های این جریان مشغول تهیه راهبردی بود که بر اساس آن پذیرش حداکثری ساخت موجود جمهوری اسلامی و ارکان آن مورد تاکید بوده و تصریح شده بود که با توجه به عدم توجه خاتمی به خرد جمعی وی گزینه مناسبی برای پیشبرد اهداف اصلاح طلبان نیست. همچنین بر ضرورت تغییر گرانیگاه اصلاحات و سپردن رهبری آن بر فردی غیر از خاتمی تاکید داشت.

هاشمی نیز که بعد از انتخابات ۸۴ و با مورد بی مهری قرار گرفتن از سوی اصولگرایان در دامن اصلاح طلبان افتاده بود به عنوان اهرمی قدرتمند برای این جریان محسوب می شد. ولی گزینه رهاننده اصلاحات از بن بست نبود.

با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ هر چند برخی از طرفداران ساده اندیش از خاتمی خواستند تا این جناح را نجات دهد اما خود به خوبی می دانست که راه چاره این نیست. حزب کارگزاران نیز بر مخالفت خود در زمینه محور قرار گرفتن خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری تاکید کرد.

موسوی خوئینی ها تا چندی کاندیداتوری هاشمی را بازی نظام خوانده بود ولی اندکی بعد در جلسه مجمع روحانیون گفته بود" تنها کسی که می تواند موج اجتماعی برای انتخابات ریاست جمهوری ایجاد کند هاشمی رفسنجانی است. ما باید هر چه سریع تراز خاتمی عبور کنیم و به هاشمی برسیم. "

هاشمی هم طبق گمان برخی تحلیلگران با هدفی غیر از پیروزی در انتخابات، وارد عرصه شد که البته به نتیجه دلخواه خود هم رسید.

به هر حال پس از مشخص شدن نتیجه احراز صلاحیت ها دو گزینه برای اصلاح طلبان وجود داشت. اول معاون اول دولت اصلاحات بود که بیش از همه مدعی اصلاح طلبی بود. در این راستا جمعی از فعالان اصلاح طلب استان یزد در نامه به آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی ضمن معرفی محمدرضا عارف بعنوان تنها کاندیدای اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری از آنها خواستند تا از عارف حمایت کنند.

اما بزرگان این طیف بر خلاف برخی طرفداران رادیکال آن می دانستند عارف نقطه ی اتکای آنها نمی تواند باشد. به خصوص با وجهه تخریب شده اصلاحات طی سال های گذشته، که البته با گذشت اندکی از زمان تبلیغات و مشاهده نظر سنجی ها تحلیل پیشکسوتان اصلاحات به اثبات رسید.

گزینه دوم پیش روی اصلاح طلبان روحانی بود که هر چند اعتدال گرای نزدیک به اصلاح طلبان بود و تا حدودی فراجناحی ولی اصلاحات" کفش پاره در بیابان را نعمت دانست" و دست به دامان او شد. به خصوص آنجا که روحانی پس از ثبت نام هاشمی اعلام کرد که حتما یکی از ما در میدان خواهد ماند. با رد صلاحیت هاشمی این بیانش راه صعودش را آسان کرد و اصلاحات با گذر از فراز و نشیب های انتخاباتی با اتکا به رشد و بلوغ سیاسی خود از عارف اصلاح طلب چشم پوشید و بر روحانی ائتلاف کردند.

در نهایت با حرکات به موقع و هوشمندانه خود و با تکیه بر بلوغ سیاسی خود توانستند از سد خاتمی عبور کرده و به عرصه سیاست و اجرای کشور بازگردند و بدین سان عبور اصلاحات از خاتمی رقم خورد.

عبور از خاتمی یک امتیاز برای اصلاحات نبود بلکه یک ضرورت به شمار می رفت، حزبی که تک نفره اداره می شد امروز می تواند با بازگشت به عرصه انتخابات و مطرح کردن چهره های سرشناس خود، فضا را برای بازگشت کامل به قدرت فراهم کند.