به گزارش پارس به نقل از فارس، پس از کش و قوس چند روزه، سرانجام پلیس آمریکا یک مظنون بمب گذاری بوستون را دستگیر کرد. گفته شده است که این مظنون، شخصی از اهالی چچن و مسلمان است. برادر این شخص نیز در درگیری با نیروهای پلیس آمریکا کشته شده است.

جزئیات حوادث رخ داده در اخبار مختلف گزارش شده اند و نیازی به یادآوری آنها نیست اما سوال اصلی آن است که دستگیری فردی از اهالی چچن به عنوان مظنون اصلی بمب گذاری چه عواقبی می تواند برای دولت آمریکا و همچنین جامعه مسلمانان آمریکا داشته باشد؟

روزنامه فایننشال تایمز اذعان می کند که کسی هنوز چیز زیادی در خصوص مظنونین وقایع تروریستی بوستون نمی داند. حداقل کسی دقیقا نمی داند که چه انگیزه ای باعث شده است تا این افراد در عملیات مزبور دست داشته باشند؟ کسی نمی داند که این افراد با انگیزه شخصی در بمب گذاری بوستون مشارکت کرده اند و یا کسانی دیگر آنها را به این کار ترغیب کرده اند.

یکی از واقعیات مرتبط با بمب گذاران احتمالی مزبور این است که بیش از ۱۰ سال در ایالات متحده سکونت داشته اند و به نوعی می توان گفت که چچنی – آمریکایی محسوب می شده اند. این بدان معناست که این بار کسی از خارج وارد آمریکا نشده تا عملیات تروریستی انجام دهد. استراتفور در گزارشی به این مساله اشاره کرده و نوشته است: « با توجه به آنکه مظنونان در آمریکا ریشه دارند، شانس کمی وجود دارد که مقامات آمریکایی بتوانند ارتباطی بین آنها و اسپانسرهای دولتی یا گروه های تروریستی حرفه ای نظیر القاعده یا یکی از شاخه های آن بیایند. هرگونه ارتباطی بین اینها احتمالا از نوع ایدئولوژیک است نه عملیاتی، هرچند که ممکن است دو مظنون بمب گذاری توسط گروه های تروریستی آموزش هایی دیده باشند. »

استراتفور همچنین تاکید می کند که با توجه به نوع بمب ساخته شده، احتمالا شناخت مظنونین از القاعده تنها در حد مطالعه بوده است و نه عضویت.

استراتفور در ادامه گزارش خود آورده است که این مساله نشان می دهد که « تهدید جهادی ها» اکنون از جانب عملگرانی متوجه غرب شده است که خود در غرب سکونت دارند و نه گروه های آموزش دیده ای که از خارج وارد آمریکا می شوند. این بدان معناست که شاید خطر جهادی ها [تکفیری ها] از نظر شدت کاسته شده باشد اما از نظر گستردگی، فزونی یافته است.

* چنبره ریشه های درخت سلفی گری بر گلوی پرورندگان آن

مقدمه فوق الذکر آنچه را که باید نشان می دهد. سلفی گری جهادی که یکی از انواع سلفی گری است اکنون تنها گریبان ملت های افغانستان، پاکستان، سوریه، عراق و… را نگرفته است بلکه همان ویروسی که اقدامات ایالات متحده آن را در منطقه پرورانده است، اکنون تن آمریکا را رنجور می سازد.

هرچند هنوز روشن نیست که دقیقا این دو فرد دارای چه انگیزه ای بوده اند یا اساسا آنها در این جنایت دست داشته اند یا نه اما به هر حال، این اعترافات نشریه معتبر استراتفور حرف های زیادی برای گفتن دارد. این بدان معناست که آمریکایی ها تا چندی دیگر با سلفی ها در خاک خود بجنگند، نه در خاورمیانه!

جریان سلفی به طور سنتی دو نوع مشخص داشت که کمک آمریکایی ها و اقدامات نسنجیده آنها، نوع سومی به آنها افزود که بلای جان بسیاری شده است. « سلفی های سنتی» ریشه در خاندان آل شیخ در عربستان سعودی دارند که نسب آنها به محمد بن عبدالوهاب باز می گردد و همچنان در عربستان قدرت مذهبی را در دست داشته و در سیاست هم نفوذ دارند. نوع دیگر سلفی گری، « سلفی گری علمی» بود که در کشورهای حاشیه خلیج فارس و مصر جریان داشت و دارد که بیشتر به قرائت متون می پرداخت. البته نوع دیگری از سلفی گری متحد با اخوان المسلمین در مصر هم وجود داشت که بیشتر در قالب اخوان المسلمین قابل بررسی است.

با تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به خاک افغانستان و شروع فاز جدیدی از جنگ سرد، با حمایت آمریکایی ها و بالاخص دولت رونالد ریگان، نوع جدیدی از سلفی گری پا به عرصه وجود نهاد که البته کمک های مالی عربستان سعودی و کمک های نظامی استخبارات ارتش پاکستان هم در تکوین آن موثر بود. این سلفی گری که ابتدا در چارچوب القاعده تجلی یافت و بعد در گروه های مختلف دیگر هم مشاهده شد، در افغانستان به عنوان متحد بلوک غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. اصولا آمریکایی ها آن دوران بدشان نمی آمد که از پتانسیل های اسلام علیه کمونیسم استفاده کنند و البته با نوعی از اسلام می توانستند به تعامل برسند که از اندیشه خالی بود و بیشتر به مسائل سطحی نظر داشت. سلفی گری بهترین متحد برای آنها در جهان اسلام محسوب می شد که از یک طرفل تمایل به نبرد با کمونیسم داشت اما از سوی دیگر برای مقابله با این پدیده، به دامن شیطانی بزرگ تر پناه می برد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان دوران جنگ سرد، حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در شبه جزیره عربستان کم کم شرایط را در روابط بین سلفیون جهادی و آمریکایی ها تغییر داد. به مرور، شمشیر سلفی ها به سوی حامیان آمریکایی شان چرخید و عملیات مختلفی بر ضد منافع آمریکا در خاورمیانه صورت گرفت.

منابع غربی، حملات یازده سپتامبر را اوج حملات جریان سلفی به ایالات متحده معرفی می کنند هرچند که احتمال تطبیق تئوری توطئه بر این حملات کم نیست. سوالات جدی در خصوص توان القاعده برای ترتیب دادن این حملات مطرح است که آمریکایی ها هرگز به آنها پاسخ نگفته اند.

به هر حال، حملات یازده سپتامبر به دست آویزی برای ماجراجویی های آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد که این ماجراجویی ها اگرچه به ظاهر علیه سلفی های جهادی انجام می شد اما در عمل آنها را به ورطه ای افکند که از دل آن قوی تر از گذشته خارج شدند.

نبرد جنبش طالبان در افغانستان و پاکستان و القاعده عراق در برابر اشغالگران، این نیروها را به شبه نظامیان متشکل تبدیل کرد که در نبرد با قوی ترین ارتش جهان، سخت آبدیده شدند. از سوی دیگر، امکانات جهانی شدن نظیر شبکه جهانی اینترنت این امکان را در اختیار مبلغین سلفی قرار داد که آموزه های خشک مغزانه خود را در تمام جهان منتشر کنند. « انور الاولقی» ، آمریکایی یمنی الاصلی که سرانجام در یمن توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی کشته شد، سخنرانی های متعددی را به زبان انگلیسی منتشر کرده است که همچنان در شبکه اینترنت موجود هستند.

سلفی ها برای رشد و توسعه خود، عموما دست بر روی اقشاری از اجتماع می گذارند که فقر تلخ را تجربه کرده و طعم محرومیت را چشیده اند. این افراد به دلیل محرومیت های سخت در دوران زندگی خویش، ذهنی آماده تر برای پذیرش انگاره های افراطی دارند. آمریکایی ها در مبارزه با سلفیون جهادی، به جای کمک به از بین رفتن محرومیت در جوامع خاورمیانه، دقیقا مسیر عکس را انتخاب کردند و این امر هم به دامنه جریان های سلفی افزود.

دولت اوباما اما در این زمینه عملکردی حتی بدتر از عملکرد بوش داشته است. وی با بازگشت به سیاست های رونالد ریگان، همان استفاده ای را که وی از سلفی ها در افغانستان برد، از آنها در سوریه می برد. هرچند موضع رسمی دولت آقای اوباما عدم دخالت مستقیم در بحران سوریه و تنها ارسال کمک غیرنظامی برای آن دسته از شورشیان سوریه است که سلفی نیستند، اما متحدین منطقه ای آمریکا هستند که انواع سلاح ها و تدارکات را برای سلفی های جبهة النصرة فراهم می آورند. اوباما باید مطمئن باشد که تاریخ برای اتخاذ چنین سیاستی از وی به نیکی یاد نخواهد کرد.

* ارتباط سلفی های چچنی با سلفی های جهادی

تاریخ شکل گیری تفکرات آتشین سلفی در جمهوری چچن به دهه ۱۹۹۰ میلادی بازمی گردد. در جریان جنگ ویرانگر چچن بین سال های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶، بدوا تفکرات ملی گرایانه بر مبارزان چچنی حاکم بود و حتی فرماندهان اولیه آنها از جمله « اصلان مسخدوف» ، افسران سابق اتحاد جماهیر شوروی بودند. حتی در انتخابات سال ۱۹۹۷، اکثریت چچنی ها به مسخدوف به عنوان یک ملی گرا رای دادند و نه به اسلام گرایان.

اما به موازات وقایعی که در افغانستان در حال شکل گیری بود که سرانجام به قدرت گرفتن طالبان انجامید، شبه نظامیان سلفی بی وطن سر از چچن هم درآوردند.

موفقیت های نظامی شبه نظامیان عرب بین سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶ در نبردهای چچن، بین آنها و برخی فرماندهان چچنی از جمله « شامیل باسایف» پیوند ایجاد کرد. پس از خروج ارتش روسیه در سال ۱۹۹۶ از چچن، این شبه نظامیان در کنار متحدان چچنی خود به دنبال ایجاد « امارت اسلامی» در منطقه چچن بودند، یعنی چیزی شبیه به حکومت طالبان در افغانستان.

تلاش های این جماعت و ناتوانی اصلان مسخدوف در سرکوب آنها سرانجام باعث شد تا روس ها احساس خطر کنند و در سال ۱۹۹۹ بار دیگر به چچن یورش برند. هرچند عملیات ارتش روسیه موفقیت آمیز بود اما تسری سلفی گری در آن منطقه ادامه یافت. برخی وب سایت های مربوط به شبه نظامیان چچنی از اتحاد خود با القاعده سخن می گویند.

علی ای حال، در اینکه گرایش های سلفی در چچن قوی است، تردیدی نیست هرچند که هنوز از انگیزه های دو مظنون به بمب گذاری در بوستون اطلاعی از دست نیست.

یکی از دلایلی که روس ها به شدت با شورشان سوریه و جریان اخوان المسلمین مخالفت می کنند، همین بیم آنها از افزایش توان بین المللی سلفی هاست که می تواند تبعات جدی برای آنها در بر داشته باشد. تردیدی نیست که برخی از شبه نظامیان چچنی اکنون در سوریه مشغول جنگ هستند و ارتباطی وثیق بین آنها و شورشیان سلفی سوریه ایجاد شده است.

* پیامدها برای دولت آمریکا

اگر به واقع چچنی های سلفی مسلک مسوول انفجارهای بوستون باشند آن هم با وجود یک دهه زندگی مظنونین در ایالات متحده، این بدان معناست که پیش بینی استراتفور کاملا صحیح از آن در آمده است.

از این پس آمریکایی ها با جماعتی سلفی مواجه هستند که خود در شکل گیری تفکرات و گرایش های آنها در جهان نقشی به سزا داشته اند. این گروه ها می توانند امنیت آمریکا را به شدت تحت تاثیر قرار دهند و با شدت گیری سرکوبشان، تشکل یافته و رادیکالیزه شوند.

دردسرهای این جماعت برای امنیت آمریکا دیدگاه های امنیت محور را به جای دیدگاه های اقتصادمحور بر آمریکا حاکم می کند و ممکن است در آینده راه را برای شکست دموکرات ها در انتخابات کنگره و ریاست جمهوری فراهم آورد و جمهوری خواهان را جایگزین آنها کند.

سیاست های جمهوری خواهان نیز به نوبه خود به رادیکالیزه شدن بیشتر عملکرد جریان های سلفی در جهان می انجامد. به نوعی می توان گفت که عملکرد سلفی ها و آمریکایی ها نوعی دور شبیه به دور هرمنوتیکی است که مستمرا یکدیگر را در راستای تعمیق پیش می برند.

شاید دهه های آینده با رشد تفکرات سلفی در داخل خاک آمریکا و اروپا، کشورهای غربی هم در کوچه ها و خیابان های خود با همان فجایعی مواجه شوند که امروز مردم عراق مواجه اند.

* پیامدها برای جامعه مسلمانان آمریکا

جامعه مسلمانان آمریکا طی چند روز گذشته، روزهای سختی را پشت سر گذاشته است که برای آنها یادآور دوران پس از حملات یازده سپتامبر بوده است.

گزارشی که روزنامه یدیعوت آحارونوت آن را منتشر کرده، نشان می دهد که طی روزهای اخیر حتی کودکان مسلمان هم از حاضر شدن بر سر کلاس درس در هراس بوده اند. در یک مورد، معلم کلاس، کیف پسر ده ساله ای را به نام یوسف می گردد چون هم کلاسی یوسف اظهار نگرانی کرده که ممکن است او کلاس را منفجر کند!

به هر حال، تجربه نشان داده است که وقتی یک مسلمان در آمریکا مرتکب جرمی شود، تمام جامعه مسلمانان باید هزینه آن را بپردازد. ادامه روند فعالیت سلفی ها در آمریکا این شرایط را برای مسلمانان سخت تر می کند.

* فرجام

جریان سلفی از نظر اندیشه ها معرف اسلام نیست بلکه فرقه ای است که اندیشه هایش به اشخاصی چون ابن تیمیه بازگشته و برداشت هایش از دین سطحی و قشری است.

این فرقه با کمک های دوران جنگ سرد ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان به مرور خود را به عنوان یک گرایش مهم اسلامی به افکار عمومی جهان معرفی کرد و به مرور با استفاده از ضعف سیاست های هژمونیک ایالات متحده و همچنین فقر و محرومیت جوامع اسلامی، به شکلی متشکل تر در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان به فعالیت ادامه داد.

اکنون یکی از اصلی ترین عوامل بحران سوریه، جریان و تفکر سلفی است که به طور غیرمستقیم، متحد ایالات متحده و جبهه غربی بر ضد حکومت سوریه محسوب می شود. یکی از اشتباهات راهبردی دولت اوباما، استفاده ابزاری مجدد از سلفی هاست که خواه ناخواه به قدرت یافتن هرچه بیشتر آنها می انجامد.

از سوی دیگر، آمریکا با پدیده جدیدی مواجه است و آن سلفی های بومی است. اتباع دیگر کشورها که در آمریکا رشد و تحصیل کرده اند و از نظر ایدئولوژیک به سلفی گری متصل اند، بلای جان دولت آمریکا می شوند. این مساله ربطی به این ندارد که آیا این دو مظنون چچنی واقعا دست در انفجار بوستون داشته اند و یا انگیزه آنها چه بوده است؟ این روندی است که در حال شکل گیری است و برخی تحلیلگران آمریکایی هم به آن اذعان دارند.

در این شرایط، ضررکننده اصلی جامعه مسلمانان آمریکایی است که باید تحت فشارهای سخت زندگی کند.