1 - خرداد 1391برای مذاکرات هسته ای به مسکو رفته بودیم اما فرصتی دست داده بود تا به میدان تاریخی و معروف «سرخ» هم سری بزنیم. میدان شلوغ بود و تعداد زیادی از دختران و پسران روسی دست در دست هم قدم زنان می آمدند، گاهی با افرادی که با گریم مشابه پوتین و استالین و ... کنار میدان نشسته بودند عکس یادگاری می گرفتند و می رفتند. برایم قابل تامل بود که در یک کشور که در پارادایم غرب تعریف نمی شود، پوشش زنان و دختران آنقدر زننده باشد. همین سوال را از چند نفر پرسیدم که آیا به دختران و زنانی که با چنان پوششی به خیابان ها می آیند به عنوان همسر آینده شان نگاه می کنند؟ تصورم این بود که اکثرا به این سوال پاسخ مثبت خواهند داد اما در واقع اکثر جوان هایی که با این پرسش مواجه می شدند پاسخ منفی می دادند و می گفتند ترجیحشان این است که با زنی زندگی کنند که پوشیده تر باشد. 

این پاسخ غیر منتظره، من را به سوال بعدی سوق داد؛ از آن ها پرسیدم دلیل این شرایط نامناسب در پوشش را چه می دانند؟ این بار از چند فرد مسن تر نیز سوال کردم. تقریبا همه آن ها آمریکا را مقصر این نوع پوشش می دانستند و می گفتند آمریکا می خواهد روسیه را شبیه خود کند. 

قصدم از نوشتن این تجربه، پرداختن به مسئله پوشش و حجاب و این دست موضوعات نبود بلکه مقدمه ای بود برای اشاره به تجربه گشایش روابط شوروی با آمریکا. روابطی که جنگ سرد را پدید آورد و حتی تا آستانه نبرد اتمی نیز پیش رفته بود اما کم رنگ شدن ارزش ها و اصول کمونیسم و اهدافی که لنین پایه گذاری کرده بود در کنار خودباختگی در مقابل سرمایه داری، اعتماد به غرب و عدم توجه به ساختارهای درونی و بومی باعث شد مراودات سیاسی و فرهنگی بین شوروی و آمریکا، در نهایت شرایط را به سمت فروپاشی شوروی پیش برد. تحلیل گران این حوزه معتقدند که نوع ورود شوروی به مراودات با آمریکا و عدم توجه به ارزش های فرهنگی به مرور هنجارهای جامعه را تغییر داد و سرانجام بدون هیچ دخالت نظامی از سوی آمریکا، شوروی تجزیه شد. مثال تاریخی معروفی که درباره فروپاشی فرهنگی و هنجاری در شوروی زده می شود، صف طولانی مردم مسکو مقابل نخستین فست فود مک دونالد در سال 1990است که از آن به عنوان نماد رنگ باختن ارزش های این کشور مقابل یکی از نمادهای غربی یاد می شود. در حقیقت منتقدان می گویند شوروی در نوع مراوده خود با آمریکا بیش از آن که به متن و محتوای روابط توجه کند، مقهور شکل آن شده بود و استراتژی برای حفظ ماهیت خود نداشت. واضح است که وقتی 2 نظام ارزشی متضاد روبه روی هم قرار می گیرند خواسته یا ناخواسته ارزش های یک نظام ممکن است بر نظام دیگر چیرگی یابد یا در بهترین حالت، ارزش های نظام مقابل را دچار دگرگونی کند.

2 - در مقابل الگوی شوروی، سیاسیون یک مثال دیگر از مذاکرات تاریخی را مطرح می کنند؛ مذاکرات چین و آمریکا در دهه 70 میلادی. تحلیل گران چین را نمونه ای از کشوری می دانند که تصمیم نداشت درمراوده با آمریکا در نظام های ارزشی خود تغییری بدهد: «از منظر چوئن لای (نخست وزیر وقت چین) تحولاتی که در دهه 70 میلادی بین چین و آمریکا در جریان بود، فرصتی برای چین بود تا در جهت کاهش مداخلات امپریالیستی و هژمونیسم، روابط خود با آمریکا را بهبود بخشد.»(1) حتی اصول8 گانه ای در دفتر حزب کمونیست پیش از سفر تاریخی نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا به چین تدوین شد، چینی ها با «حفظ بدبینی نسبت به ایالات متحده و امپریالیست دانستن  آن» وارد مذاکره شده بودند(2) براین اساس چین با حفظ آن چه به آن معتقد بود پای میز مذاکره آمد و در نهایت امروز به عنوان کشوری شناخته می شود که اولا نظام سیاسی آن دچار فروپاشی نشد- هرچند با رویکرد های اقتصادی تغییراتی در نظام سیاسی ایجاد شد- مراودات سیاسی اش با آمریکا را هم آنچنان که باید و شاید گسترش نداد اما اکنون یک کشور تاثیرگذار در اقتصاد و حتی سیاست در جهان است.

3 - اگر ان شاء ا... تلاش های تیم هسته ای امین، غیور و انقلابی ایران به نتیجه برسد و «توافق خوب» حاصل شود، درحالی که همه نگاه ها به تاثیرات اقتصادی توافق احتمالی و برداشته شدن تحریم ها معطوف شده است و صاحب نظران درباره اقتصاد پساتحریم یا پساتوافق در ایران صحبت می کنند، این نگرانی وجود دارد که درباره برخی از وجوه مهم نظام جمهوری اسلامی که برخاسته از گفتمان انقلاب اسلامی است دچار غفلت هایی شویم؛ از جنس همان غفلت هایی که به «مراوده» با آمریکا بیشتر از متن و محتوای نوع مراوده اهمیت می دهد. 

بنابراین بافرض انجام توافق، در شرایط پساتوافق هسته ای، نوع نگاه ما به آرمان ها و بنیان های اساسی انقلاب اسلامی برای عبور از «پیچ تاریخی» که در آن قرار گرفته ایم بسیار حیاتی است. عوامل مهم این «پیچ تاریخی» نیز بیش از آن که سخت افزاری باشند، گفتمانی هستند. تحولات غرب آسیا نشان دهنده تعارض میان گفتمان اسلامی سیاسی ناب و مقاومت (برگرفته از انقلاب اسلامی) و گفتمان سلطه پذیری است.(برگرفته از لیبرال دموکراسی آمریکا) اگر جنگ های جهانی اول و دوم باعث دگرگونی در شرایط جهان شد اکنون این گفتمان هاست که درحال نبرد با یکدیگر است تا هندسه جدیدی برای روابط قدرت در جهان تعریف کنند. ما قطعا در این عرصه ادعای ابرقدرتی نداریم اما مقایسه شرایط کنونی ایران با 37 سال پیش نشان می دهد که نظام ارزشی انقلاب اسلامی کار خود را کرده و اکنون معادله ای در منطقه نیست که بدون نظر ما حل شود یا تغییر کند. به این موضوع، مذاکره 6 قدرت جهانی با ایران را نیز اضافه کنید. آن هم در شرایطی که وزیرخارجه آمریکا و ده ها نفر ازمعاونان و مشاورانش هفته ها کار خود را رها می کنند تا با ایران مذاکره کنند. این ها نشان دهنده آن است که ما یک بازیگر عادی در جهان نیستیم و لازمه حفظ این شرایط این است که هرگز تبدیل به یک بازیگر عادی نشویم. این همان چیزی است که محمد جواد ظریف 3 هفته پیش به صراحت تاکید کرد: «اینکه بروید و تمام تخم مرغ هایتان را در یک سبد بچینید یعنی مشابه کاری که یلتسین در روسیه انجام داد، به نتیجه نخواهید رسید. یعنی با از دست دادن هویت یا به عبارتی تبدیل شدن به یک بازیگر کاملا سازگار با سیستم و نظم موجود، به جایی نمی رسیم.»(3) از این منظر مهم است که حتی اگر توافقی انجام شد، جهت گیری اصلی انقلاب اسلامی دستخوش تغییر نشود. چه این که کوچکترین زاویه در این عرصه، می تواند جهت گیری های کلی را دگرگون و ایران را به یک کشور هضم شده و تابع در نظام بین الملل تبدیل کند. لازمه جلوگیری از این اتفاق نیز گم نکردن مسیر است؛ یعنی همان چیزی که رهبر انقلاب در جمع دانشجویان به آن اشاره کردند: «مبارزه با استکبار جزو مبانی انقلاب و از کارهای اساسی است، بنابراین، خودتان را برای ادامه مبارزه با استکبار آماده کنید.» (4)؛ وعده پیروزی در این مسیر سخت نیز وعده ای است که هیچ شکی در آن نیست: « فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون»(5)

ارجاعات:

1 - چین و آمریکا؛ از مذاکره تا رابطه- مرکز تحقیقات استراتژیک؛1386

2 - همان

3 - گفت و گو با روزنامه دنیای اقتصاد؛ 30 خرداد 1394

4 - بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از دانشجویان؛ 20 تیر 1394

5- سوره مائده- آیه 56