به گزارش پارس نیوز، 

 حسین اکبری سفیر سابق ایران در لیبی و کارشناس مسائل بین الملل شب گذشته مهمان برنامه تلویزیونی نقطه رهایی بود.

اکبری با اشاره به مفهوم مقاومت از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران، گفت: مقاومت یکی از ویژگی‌های برجسته انقلاب اسلامی است که در عرصه‌های مختلف خود را نشان داده است. اگر بخواهیم به صورت مفهومی به مقوله مقاومت بپردازیم باید بگویم که بعد از جنگ جهانی دوم، 2 گفتمان لیبرالیسم و کمونیسم در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده و تمام امکانات خود را در نظر می‌گیرند که بتوانند بر دیگری پیروز شوند. در حقیقت، این دو گفتمان، اساس جنگ سرد بین شرق و غرب می‌شود. البته باید توجه داشت که این دو گفتمان در اوج دشمنی و نزاع با یکدیگر، یک نقطه اشتراک دارند و آن هم اسلام‌ستیزی است. این جریان ادامه داشت تا این که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 متولد شد. تولد این انقلاب با شعار «نه شرقی، نه غربی»، مساله‌ای بود که با هر دو گفتمان مخالفت کرده و هیچ کدام را قبول نداشت. بنابراین به مرور، گفتمان انقلاب اسلامی، تبدیل به گفتمان سومی شد که با این شعار خود، با شرق و غرب مخالفت کرد. شاید به همین دلیل باشد که زمانی که جنگ 8 ساله علیه ما راه افتاد، هم شرق و هم غرب به عراق کمک کردند و هیچ کشوری از ما حمایت نکرد. با فروپاشی شوروی و از بین رفتن گفتمان کمونیسم، آمریکا به صرافت افتاد تا گفتمان لیبرالیسم را به عنوان میراث جنگ سرد خود به تمام دنیا انتقال بدهد و با این ادبیات خود، به دنبال سیطره بر تمام دنیا بود.

بیشتر بخوانیم:

«مقاومت» روش آباء و اجدادی یمن است

وی ادامه داد: از این منظر، گفتمان انقلاب اسلامی، تنها گفتمانی بود که به مقابله با لیبرالیسم پرداخت و به عنوان یک چالش‌گر توانست دست بر روی حوزه‌هایی بگذارد که آمریکا آن را حوزه‌های نفوذ خود در دنیا می‌دانست. این موضوع بعد از جنگ افغانستان شدت بیش‌تری پیدا کرد و جریان مقاومت ، تبدیل به مبنا و الگو برای تمام کشورهای مستضعف شد تا بتوانند از زیر بار ظلم و استکبار بیرون بیایند. در یک جمله باید بگویم که گفتمان مقاومت به معنای اعتماد به خداوند و اتکای به مردم است که می‌تواند ملت‌ها را به پیروزی برساند.

این کارشناس مسائل سیاسی در بخش دوم صحبت‌های خود بیان داشت: جمهوری اسلامی، حقیقت بسیار مهمی را اثبات کرد و آن هم این بود که اگر ملت‌ها به خداوند اعتماد کنند و مقاومت کنند، خداوند به آنان کمک کرده و پیروزی را برایشان رقم می‌زند. ما این موضوع را در جنگ ثابت کردیم و علیرغم قدرت نظامی کم در آن زمان، با اتکا به مردم، معادله جنگ را عوض کردیم. دقت کنید که این کار یک حادثه جدید در دنیا بود. آیه 30 سوره فصلت، به خوبی این موضوع را بیان می‌کند و می‌گوید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ». این آیه به ما می‌گوید که اگر خداوند را قبول کنی و به او اعتماد کنی، خداوند ملائک خود را به سمت شما می‌فرستد و خوف و حزن را از شما دور می‌کند. این آیه به گفتمان جریان مقاومت بسیار نزدیک است چرا که اگر ملتی بایستد و مقاومت کند، خداوند به او کمک کرده و آنان را به پیروزی می‌رساند. به نظر من، جمهوری اسلامی ایران، این پیام را به صورت عملی به دنیا منتقل کرد و درس مقاومت به بقیه داد. مردم عراق، بوسنی، افغانستان، لبنان و ... ایستادگی کردند و توانستند به پیروزی برسند. این موضوع، یک قاعده کلی بشری است. برای مثال، مردم لبنان و حزب‌الله خودشان ایستادگی کردند، مقاومت کردند و علیرغم این که تعدادشان اندک بود، به پیروزی هم رسیدند. دقت کنید که در این کشورها، ایران نقش مستقیم ندارد بلکه نقش اصلی را خود مردم آن کشورها بازی می‌کنند.

اکبری به دستاوردهای جریان مقاومت و نقش ایران در آن اشاره کرد و گفت: به نظر من، طرح سوال خیلی مهم است. گاهی اوقات یک سوالی را غلط مطرح می‌کنند و طبیعتا جواب آن نیز غلط است. اگر کسی فکر می‌کند که ما وارد سوریه شدیم تا منافعی را از آن‌جا کسب کنیم، اشتباه می‌کند چرا که خون شهدای ما بسیار باارزش‌تر از هر دستاورد مالی، اقتصادی، سیاسی و ... دیگری است. در مکتب ما این موضوع جایی ندارد که بخواهیم با فدا کردن جان تعدادی از سربازان خود، دستاوردی را در کشوری دیگر به دست بیاوریم. این که ما چرا وارد سوریه شدیم، جواب مشخصی دارد. به لحاظ انسانی و اسلامی چند اصل وجود دارد؛ ما در موضع سوریه اعتقاد داشتیم که دولت آن، دولتی است که در موضع مقاومت ایستادگی کرده است. دقت داشته باشید که تنها کشوری که از ابتدای انقلاب در کنار ما ایستاد، سوریه بوده است. بسیاری از قدرت‌های استعمارگر تلاش زیادی کردند تا با تطمیع سوری‌ها، ارتباط آنان را با جریان مقاومت، سوریه و ایران قطع کند. برای مثال، غربی‌ها پیشنهاد کرده بودند که ما به شما لبنان را می‌دهیم و در مقابل آن دست از ایران و جریان مقاومت بردارید. اما سوریه قبول نکرد. حتی زمانی که محمد بن سلمان آمد،‌ به سوریه گفتند که ما اشتباه کردیم که وارد سوریه شدیم و حاضریم 200 میلیارد دلار خسارت بدهیم و در مقابل، دست از ایران و مقاومت بردارید. سوریه تنها دولتی بود که در جریان مقاومت، حمایت از فلسطین و .... ماندگار ماند و با رژیم اشغالگر قدس به مبارزه پرداخت. بنابراین باید بگویم که سوریه با چنین پیش‌زمینه ای یک منطقه استراتژیک برای ما بود. علاوه بر این، زمانی که یک کشور به صورت رسمی از کشور دیگر، درخواست کمک می‌کند، ما به صورت قانونی وارد می‌شویم و وظیفه مستشاری خود را انجام می‌دهیم. بنابراین، جمهوری اسلامی بر اساس همین اصل‌ها وارد سوریه شد. البته باید بگویم که حمایت از حرمین، هدف مهمی برای ما بود و خوشبختانه ورود بسیج کمک زیادی به پیروزی کرد.

سفر سابق ایران در لیبی به اسنادی که نشان می‌دهد داعش محصول کشورهای استکباری جهان بوده است، اشاره کرد و گفت: داعش، محصول نظام سلطه جهانی است و آمریکا و اسرائیل بیش‌ترین بهره را از وجود آن می‌برند. عملا کسی که بیش‌ترین بهره را از داعش برد، آمریکا و اسرائیل بودند علاوه بر این، متاسفانه بعضی از کشورهای اسلامی نظیر عربستان و امارات با آمریکا همراه شده و از آنان حمایت می‌کنند. واضح‌ترین سند در این زمینه، سند خود آمریکایی‌ها است. ترامپ، کلینتون و ...با صراحت به این موضوع اشاره کردند. مصداق‌های زیادی نیز از این قضیه وجود دارد. برای مثال، جالب است بدانید که طالبان در یکی از گزارش‌های خود از درگیری با داعشی‌ها می‌گوید که ما دیدیم که آمریکا نیروهای داعش را نجات دادند. در حقیقت، موارد مختلفی وجود داشته است که داعش در موقعیت سخت محاصره قرار می‌گرفت اما آمریکایی‌ها به آنان سلاح و مهمات می‌دادند. به نظر من، سوال مهم تر این است که داعش چه زمانی به وجود آمد؟ داعش دقیقا زمانی به وجود آمد که اوباما با شعار خروج از عراق در سال 2011، در انتخابات پیروز شد. در این سال که آمریکا از عراق خارج می‌شود، یک جریان تند مثل ضرغاوی و ابوبکر بغدادی که هر دو زندانی آمریکا در زندان بوکا بصره بودند، از زندان آزاد شده و داعش را تشکیل می‌دهند. در حقیقت، آمریکایی‌ها داعش را به وجود آوردند که بتوانند دوباره به آن‌جا بازگشته و سلطه خود را در آن‌جا گسترش دهد. طبیعتا فرماندهان و رهبران داعش کسانی بودند که مدتی تحت تربیت نیروهای آمریکایی در زندان بودند. باید توجه داشت که داعش یک نسل جدید با یک شعار جدیدی بود و برنامه ای متفاوت با جریان تکفیری گذشته داشت. آنان تلاش کردند تا با اشغال یک جغرافیا و تشکیل دولت، نقش جدیدی را در معادلات جهانی رقم بزنند. جالب است بدانید، با این که داعش یک جریان بسیار تند و افراطگرای مذهبی بود، مهم‌ترین پیوند و پیمانش با جریان بعثی عراقی بود که یک جریان لیبرال بوده و خیلی ارتباطی با دین ندارد. این موضوعات نشان می‌دهد که هر دو گروه توسط یک شخص ثالثی طراحی می‌شود.

وی، پیروزی سوریه در برابر داعش را نقطه عطف تاریخ دانست و گفت: تقریبا سوریه در معرض هجوم مهم‌ترین کشورهای جهان قرار گرفت. هم آمریکا، هم اسرائیل و هم اتحادیه اروپا به شیوه‌های مختلف بر آن حمله‌ور شده و مصمم بودند که با تمام امکانات و با انواع و اقسام تکفیری‌ها سوریه را از بین ببرند. آنان تمام امکانات و مدرن‌ترین سلاح و تجهیزات را آوردند و در سال 2011 توانستند 85 درصد سوریه را اشغال کنند. دولت سوریه نیز به تنهایی نمی‌توانست پاسخ این حمله عظیم را بدهد. در آن زمان، عقل سیاسی و نظامی می‌گفت که سوریه هیچ راه نجاتی ندارد و چگونه می‌تواند از این 15 درصد دفاع کند. به نظر من، چند عامل باعث پیروزی و موفقیت سوریه شد؛ خیلی از کارشناسان سیاسی و نظامی معتقد بودند که سوریه تمام شده است اما یک قدرتی وارد میدان شد که می‌گفت بر خلاف همه تحلیل‌های دنیا و تکنولوژی به کار رفته، سوریه می‌ماند و براساس همان آیه از قرآن که خواندم مقاومت می‌کند، خداوند کمک می‌کند و در نهایت پیروز می‌شود. به نظر من این حادثه، نقطه عطف تاریخ بشر است چرا که تمام معادلات از پیش تعیین شده را بر هم زد.

حسین اکبری به جنگ‌های بسیار مهمی که در جولان وجود داشت، اشاره کرد و گفت: تلاش اسرائیلی‌ها این بود که با به هم ریختن، داخل سوریه، چند هدف را به انجام برسانند. اراده آنان و امریکا و بعضی از کشورهای هم سو با آنان این بود که مسیر بیداری اسلامی را منحرف کرده و آن را تصرف کنند. هم چنین می‌خواستند که با ایجاد هرج و مرج در سوریه، حاشیه امنیت اسرائیل را گسترش بدهند که البته خلاف این موضوع اتفاق افتاد. دولت سوریه تثبیت شد، تکفیری‌ها از بین رفتند و آمریکایی‌ها عملا مجبور خواهند شد که سوریه را ترک کنند. بنابراین، شهر جولان که تا پیش از این یک نقطه مثبت برای اسرائیلی‌ها در برابر سوریه بود، اکنون در دست سوری‌ها است و نقطه‌ امن آنان تبدیل به یک منطقه ناامن برایشان شده است. علاوه بر این، اسرائیلی‌ها همیشه بر قدرت نظامی آمریکا و حمایت او تکیه داشتند. وقتی آنان شکست آمریکا در سوریه را می‌بینند، اساسا این نگرانی برایشان به وجود می‌آید که آمریکا هم نمی‌تواند از امنیت اسرائیل دفاع کند. به اعتقاد بسیاری از تئوریسین‌های غربی، جریان مقاومت حاصل یک اعمال قدرت است. سوال من این است که اگر اسرائیلی‌ها لبنان و فلسطین را اشغال نمی‌کردند، جریان مقاومت شکل میگرفت؟ اگر سعودی‌ها به یمن حمله نمی‌کردند، مقاومت این مردم شکل می‌گرفت؟ بنابراین، مقاومت زاییده ظلم و سلطه‌گری قدرت‌های بزرگ است. هر چه قدر فشار و ظلم و زور علیه ملت های مختلف وجود داشته باشد، مقاومت شکل می‌گیرد. خصوصا این که جریان مقاومت امروز به این تجربه در دنیا رسیده است که هر کجا مردم ایستادند و مقاومت کردند، پیروز شدند. خداوند چند معجزه در این قضیه نشان داده است و آن هم این است که آمریکای سلطه‌گر، توسط ایران ذلیل شده است، اسرائیل با آن همه عظمت و پشتیبانی توسط بچه‌های حزب‌الله تحقیر شد و عربستان با آن همه سرمایه و حمایت‌های غربی، توسط ضعیف‌ترین کشور در خلیج فارس یعنی یمن تحقیر شد. خداوند با این کار درس می‌دهد و می‌گوید اگر هر ملتی، هر چند ضعیف، ایستادگی کند، خداوند به او کمک کرده و باعث پیروزی‌شان می‌شود. در پایان باید بگویم که هر کجا که آمریکا و اسرائیل با مقاومت درگیر شدند، شکست خوردند.