مسئله انتظار و زمینه‌سازی ظهور، از بنیادی‌ترین مفاهیم اندیشه شیعی است؛ مفهومی که هم ظرفیت تعالی انسان و جامعه را دارد و هم اگر دچار سوءفهم شود، می‌تواند به یکی از خطرناک‌ترین لغزش‌های فکری و عملی منجر شود. انتظار، اگر درست فهم نشود، به‌جای آنکه انسان را متواضع‌تر، عمیق‌تر و مسئول‌تر کند، او را گرفتار نوعی خودبزرگ‌بینی تاریخی می‌کند؛ این توهم که گویی ما، بی‌آنکه مسیر دشوار تحول و تکامل را طی کرده باشیم، در آستانه تحویل جهان به منجی ایستاده‌ایم.
یکی از خطاهای جدی، شتاب در نسبت دادن خود به امت آخرالزمانی و جامعه زمینه‌ساز بوده است. ما گاه چنان از نزدیکی زمان ظهور سخن گفته‌ایم که گویی صرف قرار گرفتن در یک مقطع تاریخی، خودبه‌خود ما را شایسته آن جایگاه می‌کند؛ حال آنکه تحویل الهی به احسن‌الحال، مشمول فرد و جامعه‌ای می‌شود که خود را مطابق خواست خدا دگرگون کرده است. تاریخ نجات، با تغییر تقویم جلو نمی‌رود؛ با تغییر نفوس پیش می‌رود.
در روایات اهل‌بیت، بارها و بارها نسبت به تطبیق‌گری و توهم نزدیکی هشدار داده شده است. امام صادق علیه‌السلام با صراحت فرمودند: «کَذبَ الوَقّاتون». این تکذیب، تنها ناظر به تعیین روز و سال نیست؛ بلکه ناظر به یک حالت روانی و اجتماعی است. جامعه‌ای که خود را آماده می‌پندارد، در حالی که هنوز ایمانش سطحی، اخلاقش انتخابی و عدالت‌خواهی‌اش گزینشی است، در حقیقت در حال وقت‌گذاری پنهان برای ظهور است؛ یعنی ادعای آمادگی بدون طی مسیر.
مسئله اصلی اینجاست که ما چون خود را زمینه‌ساز نهایی می‌پنداریم، تصور می‌کنیم با حفظ ظاهر جامعه، مرحله آخر هم انجام می‌شود و مستحق ظهور می‌شویم. تصور کرده‌ایم اگر پوسته‌ای دینی، شعاری عدالت‌خواهانه و نشانه‌هایی از دینداری در جامعه حفظ شود، کار تمام است. حال آنکه مقدمه ظهور، برپایی عدالت معصوم در جامعه است و این عدالت، سنگین است. جامعه‌ای که هنوز با حق کامل کنار نیامده، هنوز از شفافیت می‌ترسد، هنوز عدالت را تا جایی می‌پذیرد که به منافعش آسیب نزند، چگونه می‌تواند حکومت معصوم را تحمل کند.
ادامه از صفحه اول
در روایات، یاران امام عصر با اوصافی توصیف شده‌اند که بیش از آنکه به تعداد و قدرت اشاره کند، به عمق ایمان اشاره دارد. کسانی که «قلوبهم کزبر الحدید»، دل‌هایشان استوار است؛ نه اهل تردیدند و نه اهل معامله با حق. این استواری، محصول شعار نیست؛ حاصل تربیت طولانی نفس و جامعه است. علما بارها گفته‌اند که انتظار، یک پروژه سیاسی کوتاه‌مدت نیست؛ یک سلوک تمدنی است.
انتظار حقیقی، اصلاح مستمر خود است. اصلاح جامعه، بدون اصلاح انسان ممکن نیست و حکومت اسلامی، بدون انسان اسلامی، به مقصد نمی‌رسد. این سخن، درباره عصر ظهور به طریق اولی صادق است.
خطر بزرگ آنجاست که هرچه خود را به ظهور نزدیک‌تر تصور کنیم، توقعمان از خود کمتر می‌شود. گمان می‌کنیم زمان کم است و فرصت تربیت عمیق نیست. در حالی که غیبت، دقیقا برای همین تربیت است. غیبت، میدان آزمون بلوغ است. تا زمانی که جامعه نتواند عدالت را با جان و دل بپذیرد، تا زمانی که ایمان در رفتار روزمره متجلی نشود، تا زمانی که اخلاق از توصیه به عادت تبدیل نشود، سخن گفتن از آمادگی، شتاب‌زدگی است.
ما اگر حقیقتا منتظریم، باید عمیق شویم. باید ایمان از سطح ادعا به سطح التزام برسد. باید مسلم شویم؛ یعنی تسلیم حق باشیم، حتی وقتی به ضرر ماست. و فراتر از همه، باید خوب شویم. خوب بودن در منطق دین، یعنی صدق، یعنی امانت، یعنی انصاف، یعنی شجاعت و اصلاح خود پیش از اصلاح دیگران.
شاید غیبت زمانی پایان یابد که جامعه، دیگر به دنبال نشانه‌های فوری نباشد، بلکه به دنبال انسان‌سازی باشد. شاید ظهور، زمانی نزدیک شود که ما به‌جای عجله، به بلوغ برسیم. سنت الهی با هیجان پیش نمی‌رود؛ با آمادگی پیش می‌رود.
انتظار، مسابقه نیست؛ مسیر است. و این مسیر، جز با مؤمن شدن، مسلم شدن و خوب شدن طی نمی‌شود.