یک. دولت آیت الله رئیسی در بسیاری از حوزه‌ها، هنوز آن تحول مورد انتظار را رقم نزده و اغلب مسائل اقتصادی از ارزش پول ملی و تورم گرفته تا نرخ بیکاری و نظام بانکی، هنوز با چالش‌های اساسی مواجهند. اما با این حال، شاید بتوانیم با دو توجیه حجم خرابی باقی مانده از دهه پیشین و همچنین زمان کوتاه گذشته از دولت جدید خود را آرام کنیم و چشم به راه اصلاح در حوزه های فوق الذکر باشیم. همه متخصصان اقتصادی باید به میدان بیایند و فهم و راه‌حل‌های خود را از نحوه مواجهه با مشکلات اقتصادی تشریح کرده و به ویژه روش مهار تورم و رشد تولید را از نگاه خود تبیین کنند تا به یک مفاهمه و همگرایی ملی در حوزه اقتصاد برسیم. نکته امیدوارکننده هم تلاش شبانه روزی دولت در حوزه های اقتصادی است که از فعالان این عرصه پوشیده نیست و حداقل در یک دهه گذشته سابقه نداشته است.
دو. همه حق و چه بسا وظیفه دارند در حوزه نظر و عمل در اقتصاد کشور فعال باشند، اما در این میان، گمان نمی کردیم برخی از چهره‌های دولت پیشین، بدون شرمندگی و از موضع مطالبه، به میدان بیایند و موضع گیری کنند. در فاصله سال های ۹۰ تا ۱۴۰۰، رشد اقتصادی به صورت میانگین نزدیک به صفر بوده است و این قضیه صرفا متاثر از تحریم نیست، چه این که در همان دهه، هم ارتباط نزدیک با غرب و مذاکره و برجام را تجربه کردیم و هم فشار و تحریم را. ممکن است با اقدامات سیاسی، فشار اقتصادی تا حدودی از کشور برداشته شود اما مسئله اقتصادی، راه حل اقتصادی دارد و اگر این نکته فهمیده نشود، حاصل همان است که در دولت آقای روحانی و همفکرانش رخ داد. رشد اقتصادی صفر، شدیدترین سقوط ارزش پول ملی، توالی سال های با تورم بالا و تقریبا ۷ تا ۸ برابر شدن نرخ ارز گوشه ای از کارنامه دولت آقای روحانی است.
سه. پیش از این هم در برخی رسانه ها و محافل ‌صحبت هایی از چهره های موثر و سمپات های دولت قبل دیده می شد که عجیب بود. حتی یکی از چهره‌های نزدیک به دولت قبل  در اسفند ماه گذشته گفته بود حالا که دولت رئیسی نتوانسته مشکلات را حل کند، ما آماده تشکیل دولت هستیم!
البته آن زمان جدی نمی گرفتیم و تصور می کردیم برخی چهره‌ها، برای راضی نگه داشتن بخشی از هواداران و اطرافیان خود، در جمعی موضعی گرفته اند و اصطلاحا برایشان خرج لحظه بوده است. اما اخیرا و با موضع گیری چند باره حسن روحانی در ارتباط با ضرورت رفراندوم، به نظر می رسد با یک سناریو مواجهیم.
چهار. رئیس جمهور ایران در فاصله سال های ۹۲ تا ۱۴۰۰ معتقد است که در سه حوزه سیاست خارجی، سیاست داخلی و اقتصاد نیازمند رفراندوم هستیم و رفراندوم مقدم بر انتخابات است. هرچند اصل سخن یعنی «ماقال» بر گوینده آن یا همان «من قال» اولی است، اما در برخی موارد، صرف صدور از سخن از سوی برخی، نشان از اعتبار یا عدم اعتبار آن دارد.
پنج. این چند روز، اغلب چهره های کشور و مسئولان عالی نظام به شبهه آقای روحانی از زوایای گوناگون پاسخ داده اند. این که آیا می شود بر سر همه چیز 
همه پرسی کرد، در این صورت چه نیازی به مجلس وجود دارد، آیا در سایر کشورها چنین چیزی متداول است، هزینه های انسانی و مالی چنین پیشنهادی چقدر بالاست، آیا می شود کشور را مرتبا درگیر همه پرسی نگاه داشت، فرض کنیم امروز رفراندوم کردیم و جامعه میل به سویی داشت، جامعه سیال است و هرچند ماه یا چند سال یک بار ممکن است نظر غالبش تغییر کند و آنگاه دوباره باید همه پرسی برگزار کرد، این که اساسا اگر همه چیز منوط به رفراندوم باشد، ساختارسازی و دولت سازی چرا انجام شده است و جایگاه نظام تقنینی کجاست، همه این استدلال ها به کنار که البته بارها گفته شده است. من می خواهم
 از این زاویه به مسئله نگاه کنم که اساسا پیشنهاد رفراندوم به این دلیل
بی فایده و غیر قابل اعتناست که از سوی آقای روحانی مطرح شده است. اگر قانون اساسی ما کتاب یا دوره ای آموزشی باشد که خوانندگان و دانشجویانش متولیان و مسئولان کشور باشند، طبیعتا نمی توان از مردودی ها و شاگردان آخر، انتظار داشت بتوانند کتاب را نقد کنند.
شش. آقای روحانی، کسی نیست که مردم او را نشناسند یا با کارنامه و نحوه کارش آشنا نباشند. ایشان هشت سال رئیس جمهور بود و ایده های خود را پیاده کرد. اگر کشور نیاز به رفراندوم داشت، چرا آن روزها از ضرورت آن سخنی گفته نمی شد؟ چرا حرف از رفراندوم، از همان زمانی شروع شد که روحانی و یارانش، دوران قدرت خود را رو به پایان می دیدند؟ آقای روحانی! این چه منطق و سیاستی است که اگر شما در قدرت بودید و پیروز انتخابات، ایران، آن گونه که مرحوم هاشمی گفت آزادترین کشور جهان است و اگر از پلکان قدرت پایین آمدید، رفراندوم ضروری می شود؟ نکته جالب آن است که به رفراندوم در عرصه اقتصاد هم اشاره کرده اید. مثلا رفراندوم برگزار کنیم که نظام بانکی اصلاح بشود یا نشود؟! بسته ضد تورمی اجرا بشود یا نشود؟! اشتغال آفرینی بشود یا نشود؟!
آقای روحانی! دولتتان حداقل برای چند دهه به عبرت تبدیل شده است. ماجرای شما مشابه همان حکایت معروف است که اگر روزی در این کشور دولتی موفق عمل کرد و از او پرسیدند عمل دولت داری و زمامداری از که آموختی، باید بگوید از بی عملان. در دولت روحانی نگریستم و هرچه کرد، من نکردم.