جنگ‌ها از خود تنها تاریخ به جا نمی‌گذارند. آن‌ها روح و احساس نیز می‌آفرینند. بدترین اتفاق برای یک جنگ این است که از آن تنها یک تاریخ بجا بماند، سلسله‌ای از وقایع، مشتی تحلیل، بررسی‌های استراتژیک و مباحث سیاسی و اجتماعی حول آن. جنگ‌ها به گرد یک حقیقت پدید می‌آیند و اگر هم حقیقتی نداشته باشند، ملت‌ها و دولت‌ها می‌کوشند از آن یک حقیقتی استخراج کنند و با آن، با یاد و خاطرات جنگ‌شان اشک بریزند یا لبخند بزنند. در سینمای آمریکا، جنگ جهانی اول و دوم همواره دستمایه‌ای برای حماسه‌سرایی با موضوع وطن‌دوستی بوده است. حال آنکه هر دو جنگ جهانگیر به ایالات متحده بی‌ربط بود تا روزی که آن کشور خود تصمیم به مداخله در آن‌ها را گرفت. «نجات سرباز رایان» ساخته استیون اسپیلبرگ، یک نمونه کامل از نوع نگاه سینمای آمریکا به حضور این کشور در این جنگ‌هاست. از نمونه‌های کلاسیک‌تر، می‌توان به شاهکار «بهترین سال‌های زندگی ما» از ویلیام وایلر اشاره کرد و از نمونه‌های متأخرتر به فیلم مل گیبسون با نام «سه‌تیغ هکسا». در این میان بودند هنرمندانی که پوچی این جنگ را فریاد بزنند. رمان «در جبهه غرب خبری نیست» که چندبار مورد اقتباس سینمایی قرار گرفت و آخرین نمونه این اقتباس‌ها نیز فیلمی است با همین نام که در جشنواره اسکار امسال حضور داشت، از این دست فیلم‌هاست؛ آثاری تلخ که نتوانسته‌اند پوچی عمیق این جنگ‌ها را انکار کنند. همچنین ارنست همینگوی در «وداع با اسلحه» رویکردی کاملا ضدجنگ به جنگ جهانی دارد. با این حال جالب است که همین جنگ‌های پر شک و شبهه نیز در بسیاری آثار دستمایه ابراز ارادت به وطن و قهرمانان و کشته‌های جنگ‌ها قرار می‌گیرد.  
در تاریخ جنگی وجود دارد، که روح آن بسیار پررنگ‌تر از تاریخ آن، به جا مانده و هر سال تکرار می‌شود. گویی اصلا خود این جنگ است که هر سال تکرار می‌شود. هر سال دسته‌های منظم نظامی‌وار با موسیقی و طبل جنگی در خیابان‌ها به راه می‌افتند و هر سال برای شهدای آن اشک می‌ریزند، انگار داغ شهدای آن جنگ هر سال آتشین‌تر می‌شود. جنگی که از فرط نابرابری، سخت می‌توان آن را جنگ خواند.
روح واقعه کربلا به شکلی معجزه‌گون باقی مانده. در اشعار شاعران، در نواهای مداحان، در سخنان منبریان، در اشک مردمان. کربلا اما شقوقی دارد، کربلا ماجرایی تکه‌تکه است و تکه‌هایش در تاریخ پخش‌اند. یکی از تکه‌های کربلا، دفاع مقدس ایران است در برابر یک دنیا. در برابر موج متخاصمی که حزب بعث تنها نوک پیکان آن بود. جنگی که همچون کربلا سرشار از روح است، همچون کربلا روح آن آنقدر قوی است که تاریخ آن کوچک می‌شود. روح این جنگ نیز معجزه‌گون باقی‌مانده. شب های جمعه می‌توان آن را در کهف‌الشهدا چشید؛ عصرهای پنج شنبه می‌توان در قطعه شهدای بهشت زهرا
 دید. این روح خصوصا در اسفندماه تجلی نابی دارد، ماهی که فصل راهیان نور است. روحی که هنوز در فکه، شلمچه و طلائیه موج می‌زند و احساسی که هرگز از خاطر زائران سرزمین جهاد پاک نمی‌شود. اسفند، ماه شهادت شهیدانی هم هست که اسمشان تبدیل به ذکر شده و گره دل را می‌گشاید. حاج‌همت، شهید خرازی، برونسی و برادران باکری. روح جنگ، سرمایه‌ای است که با آن می‌توان انقلاب را حفظ کرد همانگونه که روح محرم و صفر اسلام را حفظ کرد. خوش به سعادت آفریننده «موقعیت مهدی» که دیگر هر وقت نام مبارک باکری بیاید، یاد آن می‌افتیم و خوش به سعادت ما که رمضان امسال با یاد این شهید همراه می‌شویم. این فیلم، توانست روح سال‌های پرشور دفاع را در خود بدمد و جان بگیرد و به جامعه نیز جان عطا کند.