سر و کار داشتن زیاد با داستان و خصوصا رمان و ترجیحا رمان مفصل، پس از مدتی یک خصلت را در کتاب‌بازها و شاید فیلم‌بازها پرورش می‌دهد. این افراد آرام آرام می‌آموزند که در برخورد با شخصیت‌های یک داستان باید صبور باشند؛ چراکه شخصیت عنصری است عمیق‌تر از رفتارهای ظاهری او. ممکن است شخصیتی که در ابتدای داستان منفی به نظر می‌رسد، جایی یک اثر مثبت مهم در داستان بگذارد. ممکن است در ابتدای داستان، با شخصیتی عصبی‌مزاج و مثلا منفعت‌طلب طرف باشیم اما چون این شخصیت فی‌المثل بسیار خانواده‌گراست، جایی از داستان تبدیل به یک پرسونای مثبت شود. 
بر خلاف کتاب‌خوان‌ها و دوستداران داستان، اغلب ما که وابستگی شدیدی به شبکه‌های اجتماعی داریم، ذهن‌مان به لحاظ زمانی 
شقه شقه شده است. رسانه‌های اجتماعی باعث شده‌اند ما در برهه‌ای کاملا غرق در یک خبر شویم و در برهه دیگر، از آن خبر به کلی فارغ شده و در فاز و فضای دیگری حل بشویم. شبیه این اتفاق را بارها در وقایع سیاسی و اجتماعی چند سال اخیر دیده‌ایم. در سال ۹۸، بسیاری از افراد متأثر از وقایع آبان‌ماه خود را به کلی با جمهوری اسلامی بدون نسبت یافتند و اعلام کردند دیگر زمان دل بریدن از نظام فرارسیده. کمتر از دو ماه بعد وقتی سردار دل‌ها، شهید حاج‌قاسم سلیمانی به شهادت رسید و آن موج رستاخیزگونه در اظهار عشق و اعلام حمایت از او به راه افتاد، ناگهان همین افراد خود را عاشق جمهوری اسلامی دیدند. وقتی سپاه پاسداران، پایگاه عین‌الاسد را به عنوان یک سیلی به قاتلان سردار مورد هدف موشک‌های خود قرار داد، عده‌ای به اوج غرور رسیدند و وقتی معلوم شد خطای انسانی باعث سقوط هواپیمای اوکراینی شده، باز آن را مورد سنگین‌ترین هجمه‌ها قرار دادند. 
این اتفاقی است که پدیده خبرزدگی برای ما ایجاد کرده؛ یعنی در نظر گرفتن اخبار، فارغ از قبل و بعد آن‌ها. این در حالی است که ذهن ما برای تحلیل یک پدیده، بیش از هر چیز به یک دیدگاه کلان نیاز دارد؛ ذهن نیاز دارد پیوستار  زنجیره امور را در نظر بگیرد تا بتواند یک پدیده را به خوبی معنایابی کند. 
اگر این دیدگاه کلان نباشد، اساسا چیزی به نام تحلیل از بین می‌رود و تنها خبر می‌ماند. مثلا، خبر می‌گوید رئیس‌جمهور چین، به ریاض رفته و در آنجا در مورد خط قرمز ایران، یعنی خلیج فارس، مواضع خوبی نگرفته. مرز خط قرمز ایرانی‌هاست؛ قرن‌ها مرز ایران مورد تجاوز قرار گرفته و از آن کسر شده و سال‌ها برای آن جنگیده‌ایم تا این سرزمین دیگر آب نرود؛ حال وقتی چین با یکی از دولت‌های منفور نزد ملت و دولت ایران قرارداد تجاری می‌بندد و مسئله خلیج فارس را هم قابل بحث قلمداد می‌کند، ذهن‌های خبرزده فورا نتیجه می‌گیرند چین به ایران پشت کرده و حاضر به همکاری با ما نیست و از ایران سوءاستفاده می‌کند. مدتی می‌گذرد و خبر دیگری می‌آید. رئیس‌جمهور چین در ترکمنستان شخصا از سیدابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور ایران دعوت می‌کند تا به پکن برود. همچنین دعوت رسمی نیز از سوی دولت چین صورت می‌گیرد. ذهن خبرزده سردرگم می‌شود و گمان می‌کند این خبر، خبر قبلی را نقض می‌کند. حال آنکه اخبار، تحلیل نیستند که یکدیگر را نقض کنند؛ آن‌ها باید در کنار هم قرار گیرند و تبدیل به پازل یک تحلیل شوند. 
دیدگاه کلان می‌گوید نظم قدرت در جهان در حال گذار از غرب به شرق است. دیدگاه کلان می‌گوید ذات استعماری و اسلام‌ستیز غرب، هرگز نمی‌تواند از جغرافیای غنی ایران و فرهنگ ضدجریان این کشور چشم بپوشد و با آن تعاملی غیر خصمانه و صرفا دیپلماتیک داشته باشد. دیدگاه کلان می‌گوید تعاملات کشورهای جهان با هم، دارد به سمت شبکه‌ای شدن و چندوجهی شدن می‌رود. ذهن تحلیلی وقتی می‌بیند شی جین پینگ به ریاض می‌رود و تا حدودی با مواضع آن همراهی نشان می‌دهد، نتیجه می‌گیرد عصر حاضر، عصر تعامل چندوجهی است. چنانکه گاو شیرده آمریکا، با چین همکاری تجاری جدی دارد. ذهن تحلیلی ایجاد ارتباط مستمر و گسترده ایران با چین را اقدامی ضروری در جهت توسعه و پیشرفت ایران می‌بیند؛ ارتباطی که باید روند صعودی را طی کند، حتی اگر در این مسیر، افت و خیزهای سینوسی را هم تجربه کند.