در روزگار قلب مفاهیم عجیب نیست اگر مجبور شویم از حقوق بشر نه‌تنها در برابر بشر، که در برابر حیوانات دفاع کنیم. در روزگاری که واژه‌ها بار معنایی خود را از دست می‌دهند. نماد آزادی و آزادگی در یک زمان اسپارتاکوس است و پاره کردن بندها و زنجیرهای بردگی و در زمان ما رژه دوچرخه‌سواران برهنه در خیابان‌های لندن. نماد عشق، زمانی تراژدی‌های شورانگیز لیلی و مجنون یا رومئو ژولیت است و در زمان ما ازدواج سفید، همجنس‌بازی و ازدواج با محارم. دفاع از حقوق حیوانات هم وضعیت خوبی ندارد. در زمانی که مدام پیگیر اخبار تنها توله‌یوز بازمانده از ایران، یوزپلنگ ماده بارورشده هستیم که گونه‌اش با شکار بی‌رویه و عدم حمایت درست در معرض انقراض قرار گرفته است، حمایت کاریکاتوری، نمایشی و بیمارگونه از حقوق حیوانات، باعث تورم هرچه بیشتر تعداد سگ‌های ولگرد شده است.

همین چند سال پیش که شهرداری تهران درصدد حذف تعدادی از این سگ‌ها برآمد اعتراضات بسیاری صورت گرفت که چرا حیوانات را می‌کشید؛ اکنون که این سگ‌ها تبدیل به معضلی شده‌اند که امنیت کوچه و خیابان شهرها را زیر سؤال برده‌اند صدایی در دفاع از حقوق بشر بر نمی‌خیزد؟ این در حالی است که در سال‌های اخیر دلسوزی برای سگ‌های ولگرد به شکل ریختن اضافه غذای خانه برای آن‌ها و اشکال افراطی‌تر حمایت، حتی از سوی شبکه‌های معاند مورد تشویق و تبلیغ قرار گرفته است.   
جولان سگ‌های ولگرد که ممکن است به صورت گله‌ای به انسانی یورش برند و جانش را بگیرند نتیجه عدم مدیریت بر تعداد آن‌ها و دلسوزی‌های ناآگاهانه است. اگر یک گونه حیوانی بخواهد در محیطی انسانی رشد کند و زیاد شود، باید غذا داشته باشد. وقتی این غذا در طبیعت وجود ندارد، یا آن گونه محکوم به گرسنگی و شکنجه شدن در سر حد مرگ است یا باید به جان آدمیزاد بیفتد. آدمیزادی که تعرضی به زیست‌بوم آن گونه نکرده چرا نباید در قلمرو زندگی خودش آرامش داشته باشد؟ باید توجه داشت اگر در منطقه‌ای تعداد سگ‌های ولگرد به‌گونه‌ای است که جان ساکنان آن را در معرض خطر قرار می‌دهد، حتی عقیم‌سازی هم برای جلوگیری از فجایعی مانند آنچه در این یک هفته بر سر دو کودک قمی آمد کافی نیست و در این میان نباید از تقلبی‌ترین و مضحک‌ترین انواع دفاع از حقوق حیوانات واهمه‌ای داشت.
وقتی مفاهیم در خدمت امیال قرار می‌گیرند فاسد می‌شوند. سرچشمه تمام این مفاهیم قلب‌شده اومانیسم یا انسان‌گرایی است که از قرن‌ها پیش به عنوان روح تمدن غرب با زمینه بروز دادن به تاریک‌ترین امیال بشری، عملا تبدیل به ضدانسان‌گرایی شده است و در این روزگار نتایج آن را می‌بینیم.