امسال دیپلماسی ایرانی دهمین سال از یادداشت های متوالی سرکیس نعوم را متفاوت از سال های گذشته منتشر می کند، چرا که امسال آگاهی بیشتری از او و دیدگاه هایش دارد. در دیداری که در تهران با او داشتم متوجه شدم که او ایران را دوست دارد، طرفدار انقلاب اسلامی است "چرا که با ظلم مخالف است" و می گوید حکومت سابق ایران را که حکومت شاهنشاهی بوده، حکومت ظالمی می دانسته که اراده ای از خود نداشته است. با سیاست های امریکا مخالف است و آن را در جهت استثمار کشورهای دیگر و تصاحب اختیار و توانایی هایشان می داند اما واقعگراست و اعتقاد دارد نمی توان امریکا را نادیده گرفت. می گوید در طول بیست سال سفر مداومی که به امریکا داشته و با مقام های مختلف فعلی و سابق امریکایی در ارتباط بوده و گفت وگو داشته است، امریکا را خوب می شناسد. امریکا را به خاطر مردمان خوبش، دنیای پیشرفته اش و زندگی مدرنش دوست دارد، اما همواره به سیاست های سلطه جویانه امریکا انتقاد داشته است. او همچنین می گوید که ارزش قلمش را بالاتر از هر چیز می داند و هرگز حاضر نیست آن را بفروشد. نعوم همچنین گفت با وجود این که می توانسته از سال ها قبل شناسنامه امریکایی بگیرد اما این کار را برای خود خفت می داند و هرگز حاضر به انجام این کار نشده است و هر دفعه مانند هر شهروند لبنانی به سفارت امریکا می رود و برای سفر به این کشور ویزا می گیرد. 

سرکیس نعوم حدود دو ماه قبل از این که به امریکا برود و یادداشت های هر ساله اش را تهیه کند، در ایران بود. برای همین توانستیم امسال با او هماهنگ کنیم که بر خلاف دو سال اخیر، یادداشت هایش را به طور کامل در اختیار ما قرار دهد تا شامل محدودیت هایی که روزنامه النهار برای خوانندگانش ایجاد کرده است، نشویم. در این جا دیپلماسی ایرانی بیست و هشتمین بخش از سلسله یادداشت های سرکیس نعوم را منتشر می کند:

به سراغ یکی از افراد رسانه ای معروف امریکایی که جهان عرب را خیلی خوب می شناسد و در آنجا کار کرده است و همچنان به آن اهمیت می دهد، رفتم. دیدار با صحبت درباره ولیعهد امارات متحده عربی، شیخ محمد بن زاید، آغاز شد، گفت: «او آدم زیرک و شجاعی است. برای نزدیکی اتیوپی و اریتره به یکدیگر (در قرن آفریقایی) خیلی خوب کار کرد. اما در لیبی چه می کند (منظورش دخالت نظامی امارات در لیبی بود)؟ در یمن و به خصوص در جنوب آن و در دریای سرخ چه می کند؟ (منظورش این بود که در آن کشورها موفق عمل نکرد.)»

بعد گفت: «آخرش گفت وگو را با ایران از طریق مقاماتی که دارد آغاز کرد.»

در اینجا گفتم: «دیر وارد گفت وگو با ایران شد، ایران او را راس جنگ می داند نه عربستان، در حالی که در گذشته برعکس بود، ایران عربستان را در راس جنگ می دانست.»

نظری نداد، سپس ادامه داد: «یک نظامی استرالیایی بازنشسته امور نظامی کشورش را سامان داده و برایش یک نیروی نظامی مهمی را به وجود آورده است. گفته می شود نمایندگان شش امارتی که امارات متحده عربی را تشکیل می دهند نزد محمد بن زاید، ولیعهد امارات رفتند و به او گفتند که از وضعیت موجود راضی نیستند و اوضاع اقتصادیشان سخت است و شرکاتشان در حال پیچیدگی بیشتر است و امور را به سختی رفق و فتق می کنند. در سال 2008 که رکود جهانی به وجود آمد، امارت ابوظبی پول های کلانی را به برای کمک به امارت دبی صرف کرد. طبیعتا در برابر این اقدام چیزی هم گرفت، الآن اوضاع اقتصادی دگرگون شده و ابوظبی پول های لازم برای مقاومت در برابر سختی های موجود را متقبل شده و پذیرفته که با دادن این پول ها کمک کند دبی از بحران خارج شود. البته این کارها از استقلال پنج امارت دیگر کمک می کند و همه چیز را به ابوظبی ختم می کند و کاری می کند که دولت ابوظبی حرف اول را بزند و نقش اول را دولت ابوظبی ایفا کند.»

بعد گفت: «درباره فعالیت های سیاسی باید بگویم که اصلا وجود اخوان المسلمین را تحمل نمی کند. نه فقط محمد بن زاید بلکه کل امارات وجود اخوان المسلمین را غیرقابل تحمل می داند. فکر می کند که نباید وجود داشته باشد. برای همین به هر قیمتی با آن مبارزه می کند و درصدد نابودی آن است. شاید آن را تهدیدی وجودی برای خود می داند، به عبارتی مبارزه با اخوان المسلمین را برای خود حکم مرگ و زندگی کرده است.»

بعد پرسیدم: نظرت درباره عمان چیست؟

جواب داد: «سلطان قابوس خیلی سریع فوت کرد (ظرف یک روز)، وصیتش اجرا شد و پسرعمویش به جای او انتخاب شد و مراسم انتصابش به سلطنت برگزار شد.»

بعد تاکید کرد، شاید عمانی ها از امارات و ولیعهدش می ترسند برای همین با احتیاط با او برخورد می کنند.