پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سینا کلهر- فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در کتاب حکمت شادان خود گفته است: «آن کس که با هیولایی پنجه در می افکند باید مراقب باشد که خود به هیولا مبدل نگردد...اگر دیر زمانی در مغاکی چشم بدوزی آن مغاک نیز به تو چشم خواهد دوخت»

بیشترین پرسشی که دانشجوها در کلاس های درس می پرسند، به اصطلاح آن چیزهایی است که آسیب ها و مسایل اجتماعی نامیده می شود:

حاشیه نشینی، تکدی گری، کودکان کار، طلاق، دزدی، قتل و...

زمانی در نشریه ای نوشته بود که یکی از اساتید جامعه شناسی که مقام استادی و پرفسوری دارد از دانش جویانش خواسته است تا آسیب های اجتماعی جامعه ایران را بر روی تخته کلاس بنویسند. بعد از آن که چند باری تخته پر شده و پاک می شود، استاد می گویید کافی است اگر تا فردا هم بخواهید بنویسید، باز هم آسیب ها تمام نمی شود! نمی دانم تا چه حد این روایت درست است اما اگر درست باشد، آن گاه ما خودمان هم باید نوعی آسیب باشیم که درون این همه آسیب و در چنین جامعه آسیب زده ای زندگی می کنیم.! به راستی چگونه می توان در جامعه ای که آسیب هایش حتی با نوشتن هم تمام نمی شود، زندگی کرد؟

یکی از دانشجویان اصرار دارد پایان نامه اش را درباره پایین آمدن سن خودکشی در ایران بنویسید، مخالفتی ندارم اما می گویم من نمی توانم راهنمای این کار باشم.!

آن دیگری که 30 سال دارد و هنوز ازدواج نکرده است، می گوید چند سالی است که بر روی علل خیانت ها در زندگی زناشویی کار می کنم!

به عنوان کار کلاسی از دانش جوها می خواهم دغدغه های ذهنی خود را بنویسند:

کودکان کار

کودک آزاری

فساد اداری

فساد اخلاقی

خودکشی

و ...

از من پرسند دغدعه های شما چیست؟ شما به چه چیزی فکر می کنید؟ به مزاح می گویم! به:

امید

عشق

خانواده

عدالت

آزادی

رشد و کمال

اخلاقی بودن

خوشبختی

و...

همه با هم می خندیم!!!

دوست محققی درباره تحقیقی می گوید که گفته است علت 40 درصد طلاق ها، دخالت خانواده هاست و نگران است که نتایج این تحقیق موجب اعمال محدودیت های بیشتر بر خانواده ها شود.

خطر ذهنیت آسیب زده تنها این نیست که به قول نیچه ممکن است خود فرد را هم تبدیل به آسیب  کند، و یا تصویری آسیب زده و سیاه از جامعه ارایه کند و یا با سیاه بازی اشک مقامات سیاسی را در آورد و القای ناکارآمدی و استیصال کند بلکه در نگاه یک جانبه، بخشی، جزیی و اصطلاحا ناقص آن و به نوعی در فریبکاری این نگاه است که همچون دامی مانع از شناخت درست حقیفت می شود.

مثلا در همان مثال دخالت خانواده و طلاق، اگر محقق به بررسی نقش حضور یا مشارکت خانواده در تداوم یا گسست خانواده ها جدید می پرداخت و نامش را هم دخالت نمی گذاشت، احتمالا نتیجه این بود که از حدود 750 هزار خانواده جدیدی که هر سال تشکیل می شود حضور و مشارکت خانواده ها( به دلیل فرهنگ جامعه ایران که در ازدواج ها معمولا با مشارکت خانواده همراه است) در تداوم زندگی حدود 600 هزار خانواده مثبت  و موثر و تنها در زندگی حدود 50 هزار منفی و مخل بوده است.

 این اختلاف در یافته ها ناشی از تاثیرات مخرب نگاه آسیب شناسی است که نه تنها می تواند موجب گمراهی سیاست مداران و ناکارآمدی سیاست های اصلاحی شود بلکه فراتر از آن امور را از روندهایی صحیح آن نیز خارج می کند.

گاهی اوقات! و صرفا گاهی اوقات!! آسیب شناس ها خواسته یا ناخواسته! تلخی های تجربیات زیسته خود را به کل حیات اجتماعی تزریق می کنند و با نام اصلاح گری، در کار تخریب شیوه های سالم حیات جمعی هستند.