به گزارش پارس به نقل از جوان چند سال بود که عمران، رشته اول بچه‌های گروه ریاضی بود و هر کس رتبه‌های زیر50 را دشت می‌کرد بدون شک انتخاب اولش را به عمران دانشگاه صنعتی شریف می‌داد. یا مثلاً بچه‌های علوم انسانی حقوق را بهترین رشته گروه‌شان می‌انگاشتند و هر کس رتبه خوبی به دست می‌آورد اولین انتخابش حقوق دانشگاه تهران بود. یا بچه‌های تجربی هم همین طور. پزشکی اولین انتخاب‌شان بود و بهترین‌های‌شان می‌رفتند برای پزشکی.

چند سال گذشت و به طرز جالبی انتخاب اول بچه‌های کنکوری عوض شد. ناگاه دندانپزشکی، جای پزشکی را در انتخاب اول بچه‌های تجربی گرفت و روانشناسی جای حقوق را در گروه انسانی و برق جای عمران را میان بچه‌های ریاضی فیزیک. هر چقدر هم فکر کردم و هر چه پرس و جو کردم هیچ دلیل منطقی برای این اتفاق پیدا نکردم. راستش این انتخاب‌ها بیشتر شبیه به «مُد» شده بود! که هر چند وقت یک بار عوض می‌شود و برای توجیه آن هیچ دلیل قانع کننده‌ای هم وجود ندارد.

ولی داستان به همین سادگی‌ها هم نبود. هر چند شباهت‌های زیادی بین پدیده اجتماعی مد و انتخاب رشته‌های بچه‌های کنکوری وجود دارد اما تفاوت‌های آنها هم زیاد است و هم مهم و البته حساس. اگر فلان رنگ مد می‌شود و بعد از چند ماه هم از بورس خارج می‌شود هیچ خروجی بزرگی برای جامعه ندارد مگر تغییرات بصری در انتخاب لباس طیف نسبتاً کوچکی از جوانان و ویترین بوتیک‌ها و لباس فروشی‌ها. بعدش هم که آن رنگ از مد خارج می‌شود اتفاق بدی نمی‌افتد و هیچ فرقی برای مردم نمی‌کند.

اما وقتی در کنکور نخبه‌ترین قشر علمی کشور وارد یک رشته خاص می‌شوند، طبیعتا باید شاهد رونق و رشد محسوس آن رشته در سال‌های آتی آن باشیم. فرضاً وقتی روانشناسی به رتبه اول انسانی تبدیل می‌شود باید بعد از حدود هفت تا 10 سال بعد شاهد حضور روانشناسان نخبه و متخصص در این حوزه باشیم، طوری که تا پیش از آن وجود نداشته‌اند، چراکه حالا بهترین‌های یک گروه آزمایشی وارد رشته‌ای شده‌اند که تا چند سال قبل نخبگان درجه دو و سه آن گروه آزمایشی بدان اقبال می‌یافته‌اند. آنچه در حال حاضر و در سال‌های اخیر همواره مشاهده شده، آن است که انتخاب اولویت‌های اول ورود به دانشگاه تابع هیچ منطقی نبوده و کاملاً سوار بر موج است. موج‌هایی که معلوم نیست دقیقاً از کجا ساخته می‌شود. آموزه‌های معلمان، تذکرات والدین، تبلیغات رسانه‌ها، مسائل اقتصادی یا...؟!

نکته دیگری که به خصوص در سال‌های اخیر بیش از همیشه به چشم آمده میزان ورودی رشته‌ها و دانشگاه‌هاست. حقیقت آن است که تلاش دولت‌ها برای افزایش سطح سواد منجر به راهکارهایی نظیر افزایش شعبات دانشگاه‌های دولتی، تأسیس دانشگاه آزاد، علمی کاربردی، پیام نور، دانشگاه‌های غیرانتفاعی، پردیس‌های خودگردان و... شد و چند سال که از تأسیس این دانشگاه‌ها گذشت و هنگامی که فارغ‌التحصیلان این دانشگاه‌ها پا به عرصه اجرایی گذاشتند تازه سؤال جدی‌ای در ذهن مسئولان و جامعه علمی کشور به وجود آمد؛ فارغ از افزایش کمی تحصیلات در جامعه، آیا این افراد تحصیلکرده تخصص و سوادِ لازم در رشته خود را دارند؟!

جواب منفی بود! راستش درباره درصد زیادی از دانشگاهیان، نه فارغ‌التحصیلان ما با سواد شده بودند و نه منطقی برای انتخاب رشته وجود داشت. خیلی از کارمندان صرفاً برای افزایش پایه حقوق خود وارد دانشگاه‌های غیر کنکوری می‌شدند و با این روند عجیب نبود اگر کسی با لیسانس حقوق، کارشناسی ارشد فلسفه بخواند و کسی با لیسانس ریاضی کاربردی سر از دانشگاه صدا و سیما در بیاورد!

تازه این تمام ماجرا نبود. پای حرف استادان دانشگاه که بنشینی خیلی‌ها از آنها از عدم وجود منطق در میزان پذیرش دانشجو هم می‌گویند. مثلاً در مورد رشته‌ای مثل فوق تخصص زنان و زایمان و در حالی که این همه دختر برای ورود به این مقطع آماده هستند، چه دلیلی دارد که اساساً پذیرش این رشته به صورت مختلط صورت پذیرد؟ در واقع وقتی این همه دختر، پای کنکور دکتری هستند چه لزومی دارد که یک مرد، متخصص زنان و زایمان شود؟ یا برعکس، این همه رشته فنی و عمرانی که خروجی آن باید سر ساختمان و مهندسی سازه و امثالهم به چشم آید و در حالی که هزاران پسر که آماده مهندس شدن هستند چرا باید در کنکور، دخترها به این مقطع وارد شوند؟!

صادق باشیم. در کشوری داریم زندگی می‌کنیم که بسیاری از دختران آن با لیسانس و فوق لیسانس، خانه‌نشین هستند، چراکه تخصص‌شان به کارشان نیامده یا روحیه‌شان با کار اجرایی در رشته خودشان سازش ندارد. کم ندیده‌ایم خانم مهندس‌هایی را که در بهترین دانشگاه‌های این مملکت درس خوانده‌اند اما دلشان نمی‌خواهد سر ساختمان بیایند و – به درستی- تربیت فرزند خود را بر حضور در پروژه ساختمانی ترجیح می‌دهند.

مسئله اصلاً سخت نیست. وقتی هیچ قوه تصمیم‌سازی در سازمان دانشگاهی کشور به فکر تقسیم عاقلانه جوانان داوطلب در رشته‌های «متناسب» و مختلف نباشد، وقتی مهم‌ترین موضوع برای تصمیم‌گیران یک کشور افزایش کمی تحصیل‌کردگان برای افزایش «آماری» عمل در کشور باشد و وقتی هیچ‌کس حواسش به برابری میان ورودی‌های یک رشته و خروجی‌های اجرایی آن رشته در جامعه نباشد، ممکلت‌مان پر می‌شود از بانوان متخصصی که رشته تخصص‌شان هیچ تناسبی با روحیات یک بانو ندارد و متخصصان مردی که اساساً حضورشان در آن رشته نه تنها منطقی نیست بلکه جای دخترهایی را هم گرفته‌اند که می‌توانستند وارد آن رشته شوند. مثل همان مردهایی که حالا متخصص زنانه‌ترین مسائل پزشکی هستند!

و این طور که نگاه کنیم عجیب نیست که حالا شاهد تورم گسترده در رشته‌هایی خاص و از طرفی هم بیکاری عمده در رشته‌هایی دیگر هستیم. دور و برتان را نگاه کنید! چند خانم مهندس خانه‌نشین می‌شناسید؟ چند آقای دکتر بیکار؟ یعنی همه آن هزینه‌ای که برای تربیت آن متخصصان شده رسماً پوچ است و مصداق عمل لاینفع.