به گزارش پارس ، تسنیم به نقل از اندیشکده کاتام هاوس، کارشناسان این اندیشکده در این گزارش جامع می کوشند دلایل مخالفت روسیه با دیدگاه غرب را در مورد به چالش کشیدن مشروعیت سیاسی دولت ها و دخالت نظامی در آنها بررسی کنند و عوامل تعیین کننده در سیاست گذاری روسیه در قبال سوریه را تشریح نمایند.

از زمان وقوع بهار عربی در سال ۲۰۱۱ تا کنون، جنگ داخلی و بحران بشری در سوریه بیش از پیش شدت یافته و تهدید ناخوشایند و فزاینده ای را برای ثبات منطقه ای به وجود آورده است. تلاش های بشار اسد برای تسلط بر اوضاع از طریق استفاده از زور در این نزاع بی رحمانه بر سر قدرت، حدفاصل سیاسی به شدت نهادینه شده ای را میان دولت های خاورمیانه ای و در جامعه جهانی دولت ها به نمایش گذاشته است.

در سطح منطقه ای، ایران ثابت قدم ترین حامی اسد بوده است و ساختار دولت عمدتاً علوی اسد با اسلام شیعی در یک ردیف قرار گرفته است. در سطح جهانی، روسیه قدرتی است که به طور آشکارتری یک حفاظ دیپلماتیک برای دولت سوریه فراهم کرده و آن را با تأمین سلاح تقویت کرده است. البته مسکو در مورد لزوم توازن میان احزاب درگیر در جنگ سوریه نیز گفتگو می کند. هم پیمانی بالفعل روسیه با دمشق، که در نشست گروه هشت در سال ۲۰۱۳ بر آن صحه گذاشته شد، این کشور را به لحاظ بین المللی، بیش از پیش دچار انزوا کرد. حتی چین در این نزاع سعی کرده است موضع نسبتاً آرامی را در پیش گیرد.

این مسئله، یک سؤال بسیار مهم و اساسی را به ذهن متبادر می کند؛ اینکه چرا روسیه تا این حد منظم و پیوسته در بحران سوریه بر موضعی مخالف با غرب و حتی دولت های عربی و مسلمان پافشاری می کند؟ چرا روسیه به طور مؤثری از دمشق در شورای امنیت سازمان ملل دفاع می کند و علیرغم سوء رفتارها و تجاوز هایی که حکومت اسد مرتکب شده است، هرگز مشروعیت سوریه تحت فرمانروایی او را به چالش نکشیده است.

موضع روسیه را می توان به عنوان نمودی از مخالفت قدیمی با دخالت نظامی به رهبری غرب یا هراس از آن قلمداد کرد. این مسئله دارای ویژگی های ساختاری و اصولی است و باعث انتقاد های خشن تر پوتین به اقدامات غرب از اوایل دهه ۲۰۰۰ شده است. به هر حال، درگذشته و هنگامی که روسیه به لحاظ دیپلماتیک بر سر مسئله استفاده از زور، رو در روی دولت های غربی قرار گرفت، توانست بر حمایت تعداد زیادی از دولت های هم فکر و مایل به خود مختاری و حاکمیت در جامعه بزرگ بین المللی حساب کند.

علاوه بر این، روسیه همیشه شروع دخالت به رهبری غرب را به عنوان فرمانی از طرف سازمان ملل، محکوم یا تکذیب نکرده است. مسکو با انجام مبارزات هدف دار در افغانستان در پاییز ۲۰۰۱ موافقت کرد و مانع حکم سازمان ملل برای اقدام نظامی در لیبی در مارس ۲۰۱۱ نشد (قطعنامه ۱۹۷۳) . در مورد سوریه، نه ناتو نه آمریکا و نه سایر کشورهای غربی مشتاق به تحمیل منطقه پرواز ممنوع یا درگیری در نوع دیگری از دخالت گسترده نبوده اند، اگرچه این وضعیت پس از ژوئن ۲۰۱۳ رو به تغییر گذاشته است.

این مقاله راجع به این بحث می کند که انتقاد روسیه از دخالت های الهام شده از غرب در گذشته، که با نمود قانونی و اخلاقی بودن مطرح می شوند، به تنهایی برای توضیح سیاست گذاری این کشور در قبال سوریه ناکافی است. گفته می شود که موضع روسیه در قبال سوریه از برخی جهات به طور واضح تحت تأثیر شورش در لیبی، که در هنگام وقوع بحران سوریه هنوز ادامه داشت، دخالت نظامی بیگانه در این کشور و سرنگونی رژیم قذافی قرار گرفته است.

با توجه به طرح شکایت روسیه در رابطه با نزاع در لیبی، ما به روایتی از غیر قانونی بودن تغییر رژیم تقویت شده از خارج از کشور در قلب آنها پی می بریم. این روایتی است که بر اصول حاکمیت ارضی متمرکز شده است؛ این اصول این تصور را که دولت ها را می توان موضوع معیارهای مشروعیت سیاسی که در مراکز مطالعاتی غرب ابداع می شوند قرار داد، رد می کند.

 

این انکار و تکذیب در طول بحران در حال پیدایش سوریه به مشاجرات دیپلماتیک سرایت کرد و هنگامی که پوتین برای بار دیگر به عنوان رئیس جمهور روسیه انتخاب شد، این مسئله تقویت و تدوین شد. عقیده کلی سیاست گذاری خارجی در وزارت امور خارجه روسیه، که در فوریه ۲۰۱۳ منتشر شد، ایده هایی را که به منظور سرنگونی قدرت های مشروع در دولت های مستقل به بهانه حمایت از جمعیت غیر نظامی به اجرا در می آیند نادیده می گیرد. در این عقیده کلی، تلاش برای مدیریت بحران از طریق تحریم های یک جانبه و سایر اقدامات اجباری، خطری برای صلح و ثبات جهان معرفی می شود.

در این مقاله به ارزیابی توضیحات مختلف برای دوام موضع روسیه در بحران سوریه فراتر از مسائلی چون اصول و نظم جهانی پرداخته می شود. با این هدف که عوامل تعیین کننده اساسی را در سیاست گذاری روسیه در این موضوع خاص شناسایی کنیم. اول، ملاحظات هویتی و وابستگی تاریخی مشترک میان مسکو و دمشق تحلیل و بررسی می شود. دوم، منافع مادی روسیه در روابط دو جانبه با سوریه و منافع ژئوپلوتیک آن در بازی قدرت منطقه ای حول محور سوریه به دقت مورد بررسی قرار می گیرد.

سوم، مفاهیم ضمنی بحران سوریه برای نظام دولتی روسیه از دو جهت مختلف وا کاوی می شود. یکی از این جهات، ارتباط بین سرریز شدن بحران سوریه به دیگر کشورهای منطقه، شبکه های اسلام گرا و شورش در قفقاز شمالی است. جهت دیگر به برداشت و درک از مجادله بر سر تغییر رژیم در سوریه مربوط می شود؛ این مسئله به عنوان مثال دیگری از به چالش کشیدن مشروعیت سیاسی یک دولت و رهبری طرفدار استبداد توسط جامعه غربی است.

آنچه که در اینجا آشکار می شود این است که رفتار روسیه در عرصه بین المللی در ارتباط با بحران سوریه و نیز رجوع او به اصول سنتی قانونی و قواعد رفتاری در این مورد، تا حد قابل توجهی به نگرانی های سازنده و مفید در رابطه با مشروعیت سیاسی و به هم پیوستگی دولتی در روسیه و همسایگان نزدیک او باز می گردد. عمیق ترین اتحاد و به هم پیوستگی با رهبری سوریه یا التزام و تعهد به منافع مادی موجود در روابط با دولت فعلی سوریه است که اتحاد مسکو با دمشق را حفظ کرده است.