فوتبال ایران هیچ‌وقت به‌عنوان پدیده یا سرآمد، مطرح نبوده و نیست؛ باختن از گران‌قیمت‌ترین تیم جام جهانی، اتفاق خارق‌العاده‌ای نیست؛ کمااینکه بعد از آن، صحبت رسانه‌های ورزشی، عموما از توان بالای فوتبال انگلیس بود نه وضعیت فوتبال ایران. باختن آرژانتین از عربستان هم در مستطیل سبز، آنقدر محیرالعقول نیست؛ جذابیت فوتبال، به همین چیزهاست. فارغ از این‌ها مثلا وقتی در ورزش کشتی، اسمی از انگلیس یا برزیل در قهرمانی‌ها نیست و ایران همواره به‌عنوان سه مدعی اصلی قهرمانی مطرح بوده و هست، چیز شگفت‌انگیزی رخ نداده است؛ یا کشور چین و هند با بیش از یک سوم جمعیت جهان در فوتبال، جایگاه جدی و قابل اعتنایی ندارند و این طبیعت ورزش‌های مختلف است. 
فوتبال ایران باید در جای خود، عارضه‌یابی شده و در راستای حل مشکلات آن گام برداشته شود اما واقعیت این است که ما متخصصیم در مسئله‌سازی از نامسئله‌ها؛ متبحریم در ایجاد توقعاتی که برآورده‌شدنی نیست و متنفریم از پرداختن به اولویت‌ها. از شاهکارهای شیطان، تنزل دادن بنده از طاعتی به طاعت با اولویت پایین‌تر است و ما گویا اسیر این شاهکار می‌شویم. کم‌کم که از مسئله‌های غیر واقعی ساخته شده فاصله می‌گیریم، متوجه می‌شویم اساسا در بسیاری از مسابقات، بازیکنان تیم ملی سرود را هم‌خوانی نمی‌کردند ولی الان این را تبدیل به نماد خاصی کرده‌ایم و باید با چیزی که اساسا وجود نداشته مقابله کنیم! یا زانوزدن مضحک اتباع کشوری که پدر استعمار است برای ما محلی از اعراب داشته باشد، بااینکه خودشان اساسا این امر را مرتبط با ایران نمی‌دانند. یا توقع کنیم تیم ایران که از لحاظ ارزش‌گذاری در بین کشورهای حاضر در جام جهانی در رتبه بیست و ششم است، تیم اول را ببرد. خدا ابا دارد از اینکه امور را به چیزی جز اسبابش پیش ببرد؛ کم پیش می‌آید خرق عادت شود و خلاف قاعده صورت گیرد؛ دنیا در راستای سنت‌های الهی و چارچوب و نظمی که حاکم است پیش می‌رود؛ هر کسی بیشتر و بهتر و هوشمندانه‌تر کار کند نتیجه می‌گیرد؛ بله، یک‌وقت موضوع و افراد و مصادیق آن، جملگی الهی و معنوی است، مسبب‌الاسباب، اراده می‌کند امداد غیبی برساند و همانند جنگ بدر در صدر اسلام و دفاع مقدس در صدر انقلاب اسلامی، ضرب دو در دو چهار نمی‌شود اما دلیلی ندارد هر مسئله و نامسئله مادی را اینگونه تحلیل و تفسیر کنیم و چه‌بسا خلاف شأن آن حوزه عمل می‌شود و آسیب‌رسان به اعتقادات، قلمداد خواهد شد.
در عالَم حقوق، جرم‌شناسان و علمای جزایی تأکید ویژه‌ای بر جرم‌زدایی دارند؛ چراکه شما قرار است بالاخره با این افراد زندگی کنید. زندان‌رفته‌ها و تنبیه‌شده‌ها، چیزی را چشیده‌اند و قبحی برای آنان ریخته که باتوجه به ضعف‌های ما در اصلاح مجرمان و جامعه‌پذیری آنان، باید از ابزار مجازات به‌عنوان آخرالدواء استفاده کرد. اگر قانون، جرم‌انگاری را افراطی پیگیری کند یا رسانه‌ها بیش از حد با ذره‌بین به جان اعمال و اقوال در افراد بیفتند، حاصلی جز ترس و طرد اقشار و اصنافی از جامعه نخواهد داشت؛ همانطور که رها کردن و مماشات بیش از حد، موجب ترویج اباحه‌گری و تجری مجرمان و خاطیان خواهد شد.
تجاهل العارف و تغافل حاکمیت و رسانه‌ها نسبت به مسائل قابل گذشت، ضروری است و از آن‌سو، بیل زدن بیش از حد هر باغچه‌ای، بالاخره با پیدا شدن چند کرم همراه می‌شود و جامعه را معذب می‌کند. از طرفی مسائلی وجود دارد که خط قرمز است و به‌هیچ‌عنوان قابل گذشت و مسامحه نیست و از قضا سهل‌انگاری در این امور، جمع بزرگتر و آرمان و اصل انقلاب را به عذاب و مشقت می‌اندازد. درک این مرز لطیف، تنها از عالِم برمی‌آید وگرنه جاهل جز در سبیل افراط و تفریط دیده نمی‌شود.
شناساندن مسائل، نامسئله‌ها و شبه‌مسئله‌ها برای همگان ضروری است؛ گام اول جهاد تبیین شاید از اینجا شروع شود؛ یعنی جایی که ابتدائا بدانیم چه‌چیز مسئله است و باید به آن پرداخت و برای حلش وقت و انرژی گذاشت و چه‌چیز اساسا مسئله نیست و در کارزار دنیا مسئله وانمود شده است و امکان عبور از آن وجود دارد. ما منابع محدودی داریم و مسائل نامحدود؛ حالا اگر با این منابع محدود به اموری که واقعا مسئله هم نیستند بپردازیم، قطعا به بخشی از مسائل اولویت‌دار هم نمی‌رسیم.
نکات پیش‌گفته به معنای بی‌توجهی به اموری که در واقع، مسئله نیستند اما به هر دلیلی یک جمع معتنابه مشغول آن شده‌اند، نیست؛ اما حتما به معنی ارائه مستمر اولویت‌ها، اصلاح اولویت‌ها و پیگیری برای به‌سرانجام رساندن مسائل است.