یک. برخی کشورها یا نظام‌های حکمرانی، خواه‌ناخواه در بن‌بست فلسفی و ماهیتی هستند، هرچند علی‌الظاهر موفقیت‌هایی هم داشته و در شرایط کنونی، زرق‌وبرقی داشته باشند. نظام مبتنی بر اشغال، یا حکومت مبتنی بر تسخیر ذهن‌ها و تحقیر ملت‌ها، ناگزیر از اضمحلال و نابودی است. رژیم اشغالگر قدس برقرار نخواهد ماند چون اصالتی ندارد، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی از بین رفت چون ضد انسانی بود، ابرقدرت کمونیست دنیا فروپاشید و قطب لیبرال دموکراسی هم که زمانی خود را مدعی و نسخه آخرالزمانی حکومت می‌دانست، در افول است. سایر کشورهای دنیا، هرقدر که از چنین وضعیت و خصایصی دور باشند، برقرارند اگرنه سرانجامشان، همانند همین‌هاست.
دو. جمهوری اسلامی، یک حکومت انقلابی است، یعنی هم وجهه نهضتی و انقلابی دارد و هم قدرت مستقر ‌و حکومت و چهره نهادی. جمهوری اسلامی، بر روی مردم و بر اساس مردم‌سالاری دینی بناشده و مسیر استقلال را به جد پیموده است.
سه. جمهوری اسلامی با این مختصات، طبیعتا نمی‌تواند و نباید در هیچ حوزه اجتماعی بن‌بست داشته باشد. حتی اگر برخی محسوسات موافق میل ما نیست، نباید فریب خورد. علم آمار را معمولا برای توجیه اعمال حکومت‌ها در دنیا به‌کاربرده‌اند. آمارهای نشاط اجتماعی و سرزندگی در میان مردم کشورها جملگی ناراست هستند یا حداقل همه حقیقت را نمی‌گویند. ما فراوان شنیده‌ایم که چند کشور اروپایی و آمریکایی در صدر فهرست شادترین مردم جهانند، البته این آمار می‌تواند درست باشد اما شاخص شادی را چه در نظر گرفته‌اند؟ ما کمتر شنیده‌ایم که از هر پنج مرد آمریکایی، یک نفر هیچ دوستی ندارد، یا ۳۰ سال پیش، بیش از ۵۰ درصد مردان آمریکایی حداقل ۶ دوست داشته‌اند و اکنون این عدد نصف شده است، ما کمتر شنیده‌ایم که در اثر سیاست‌های ضد خانواده، میانگین سنی آلمان ۵۴ سال است و با توجه به بسته شدن پنجره جمعیتی، دیگر امکان جوان شدن ندارد و سرعت پیر شدن جمعیت در انگلیس و فرانسه و ایتالیا هم با سرعت در حال طی شدن است. 
شاید دقت کرده باشید که ترکیب مهاجران از ایران به کشورهای اروپایی به‌تدریج در حال تغییر است و تنها محدود به نخبگان دانشگاهی نیست، دلیل عمده آن‌هم این است که در کشوری با میانگین سنی ۵۴ سال، دیگر یافتن نیروی کار به این آسانی نیست و همه‌چیز، وابسته به مهاجران است. 
چهار. در کشور ما، هیچ دوقطبی واقعی وجود ندارد، ما نه اختلاف قومیتی داریم، نه شکاف دینی، نه تفاوت نژادی و نه هیچ‌چیز دیگر. از این منظر، بزرگ‌ترین نعمت خدادادی ایران، نه منابع نفت و گاز، نه معادن و نعمت‌های زیرزمینی، نه موقعیت ژئوپلیتیکی در چهارراه ترانزیتی دنیا بلکه منابع انسانی ماست. با اندکی مطالعه در احوال کشورهای دیگر، واضح است که ما ملتی هستیم که به‌رغم آنچه برخی می‌پندارند، حتی اختلاف سیاسی چندانی هم در میان خود نداریم و درمجموع، ملتی منسجم هستیم که این مقال، فرصتی برای برشمردن دلایل آن نیست. ایران ما، درمجموع و به نسبت میانگین جهانی، کم چالش و پر از فرصت و امکانات است.
پنج. ما هیچ چالش لاینحلی از قبیل برخی مثال‌هایی که ذکر آن رفت نداریم. در این شرایط، به بلندگوها، قلم‌ها و حنجره‌هایی نیاز داریم که بیشتر ما را به توان خودمان واقف کنند، موجب احیای امید باشند و دور از دروغ‌های رایجی که بعضا در اذهان به گزاره‌های واقعی تبدیل‌شده، حقیقت را برایمان تبیین کنند. دوقطبی سازها، ناامیدکننده‌ها و خود ضعیف پندارها، دقیقا همان کسانی هستند که باید از زندگی جمعی خود کنار بگذاریم. ما راه دشواری آمده‌ایم و ادامه راه، از گذشته هموارتر است.