عکسی از روزهای خسته..سر صحنه ی فیلمبرداری..ساعات گرم بین کار..سر کار که نیستم دلم تنگ میشه ..برای بازی..برای کاری که عاشقانه انتخابش کردم..بعد سر کار که هستم،سخت و طولانی،دلتنگ خونه و آرامش و خنکی باد چیلر تو بعد از ظهر های تابستون میشم..دلتنگ قدم زدن های طولانی تو خیابونای تهرون..سفر..پرسه زنی تو کافه ها و کتابفروشی های کریمخان..دلتنگ مادرم و دخترم..همین ها می سازه زندگی رو..لذت داشتن چیزهایی،پس از نداشتنشان..باقی تابستانتان پر از شعف باشه