بیست سال پیش، خرداد ٧٨؛سمینار بین المللى تعزیه در کرمانشاه، هتل آزادى دمِ گاراژ ( میدان آزادى) ... سر فیلمبرداى متولد ماه مهر احمدرضا درویش بودم اما بازى در چند سکانس را _ با اجازه و یا شاید هم بدون اجازه! براى اولین و آخرین بار _ غیبت کردم تا هم دانشکده اى هاى عزیزم را در سفر به شهرم همراهى کنم. ساعت ها تردید داشتم که بمانم براى فیلمبردارى یا بروم اما فکر رفتن نهایتا پیروز شد: " اِى مگه مى شَه مَه نرم!" خلاصه که اینجور انسان هاى فداکارى بودیم!... سمینار آموزنده و خوبى بود و یادش بخیر زنده یاد استاد جابر عناصرى را که در بیستون و تاق بستان براى ما سخنرانى کرده و همراه مان بودند ... اینجا همراهم در عکس با پروفسور پیتر چلکوفسکى (تعزیه شناس و ایران‌شناس آمریکایی لهستانی‌تبارِ امریکایى صاحب کتاب مهمِ " تعزیه، نمایش و نیایش در ایران" که نمى دانم الان چه مى کنند فقط مى دانم بسیار عاشق تعزیه و شرق شناسى بودند و سخنرانىِ جالبِ شان در باب تعزیه در امریکاى لاتین در دانشکده ى هنرهاى زیبا را هیچگاه فراموش نمى کنم)، دکتر فریندخت زاهدى و دوستان هم دانشکده اى از چپ به راست؛ فرحناز فیروزه چیان، هادى حجازى فر، زهرا مریدى، رضا کوچک زاده، مهدى کیهور، مجید نظیمى آرانى، على حیاتى، بهرام بهبهانى، فلور فربدسا، حسین احمدیان، فرهاد تفرشى و دیگرانى که نام شان در خاطر نیست ... پ.ن: کاش یکى اون سطل قرمز را برمى داشت!/ یک کله هم آن ته، کنارِ پسر چلکوفسکى درحال عبور است که معما شده برام ... _____________________________________ دیشب که خواب از سرم پریده بود، مرور عکسهاى خوابگاه و دوران دانشجویى این عکس را هم بر سر راهم گذاشت ...