در گلدان هایم ریحان می کارم ، در گودی دستانم ریحان می کارم، در روزمرّگی های ملال آورم ریحان می کارم. ریحان ها که سبز شد هر صبح ریحان می چینم و لای نان و پنیرم می گذارم و می خورم و طعم روحم عوض می شود، طعم زندگی ام نیز. هنوز هیچ کس نتوانسته ریحان را از من بگیرد نه سیاست های اشتباه سیاستمداران و نه تلخی روزگار و نه بدجنسی ها و خباثت ها و حال خراب این و آن. و آنکه ریحان می کارد و زندگی را با طعم ریحان می چشد، شاعر نیست؛ مبارزی شجاع است که با بی حوصلگی جنگیده است که زندگی را انتخاب کرده است که ناامیدی را به تسلیم واداشته است.