پشیمانم

نه از آن‌چه گمان کرده بودیم و نشد،

خدا می‌داند من می‌خواهم چه بگویم.

همین حالا دوباره به راهِ نور برمی‌گردم

یقه‌ام را می‌بندم،چراغی برمی‌دارم

می‌روم سرِ کوچهٔ خودمان

هرکسی که نگاهم کرد،

بی‌خیال !

با هم می‌گوییم:

-پندارِ زشت بمیرد!

راستی این حضرات برای هوایِ نَمانا چه نوشتند

که ما نتوانستیم

از الفِ ساده به آن لامِ شکسته

چیزی اضافه کنیم.

دردتان به جانم

افسرده نخوابید

غمگین و آشفته نخوابید

هیچ اتفاقِ بدی رُخ نخواهد داد

دعای من کمتر از دعای رسولانِ رؤیا نیست!

دعاتان می‌کنم

مطمئن باشید

کار تمام است!

سیدعلی صالحی

آخرین عاشقانه های ری‌را

انتشارات تهران/ ۱۳۷۸

عکس : آلمان ، دورتموند ، خرداد نودو هشت