به گزارش پارس نیوز، 

سالن سینما حقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بعدازظهر دوشنبه بیستم خردادماه شاهد نمایش و سپس جلسه نقد و بررسی مستند «اکسدوس» به کارگردانی بهمن کیارستمی بود. در ابتدای این جلسه ناصر صفاریان مجری برنامه و مسئول جلسه‌های نمایش فیلم مرکز با اشاره به کسب جایزه‌ی بزرگ بخش بین‌الملل جشنواره‌ی سینما حقیقت توسط فیلم «اکسدوس» گفت: این فیلم در ماه‌های پس از برگزاری جشنواره سینما حقیقت، در مراکز فرهنگی مختلف نمایش‌های متعددی داشت اما تعدد این نمایش‌ها از تعداد تماشاگران «اکسدوس» در این جلسه کم نکرد و این مایه‌ی خوشحالی است.

وی سپس کتاب‌های عکس «فتو ریاحی» و «گلشهر» را نقطه‌ی آغاز ایده‌ی تولید «اکسدوس» دانست و از سازنده‌ی این فیلم خواست تا درباره‌ی نحوه شکل‌گیری و ساخت این مستند توضیحاتی ارائه کند.

بهمن کیارستمی که در «اکسدوس» به سیل مهاجرت معکوس افغان‌تبارهای ساکن ایران پرداخته، در پاسخ به این نکته گفت: کتاب «فتو ریاحی» جمع‌آوری آرشیو عکس‌هایی از افغان‌تبارهایی بود که در لواسان زندگی می‌کردند و در دهه‌ی ۱۳۷۰ که هنوز نرم‌افزارهای پیام‌رسان موبایلی تقریباً همه‌گیر نشده بود به این عکاسی می‌رفتند تا به نوعی نامه‌های تصویری تهیه کرده و برای خانواده‌های خود بفرستند. زمانی که برای رونمایی کتاب «فتو ریاحی» به دانشگاه گوهرشاد کابل رفته بودم، با جمعی از استادان دانشگاه علامه طباطبایی همسفر بودم. در هنگام بازگشت از افغانستان سری هم به شهر کوچک گلشهر در اطراف مشهد زدیم؛ جایی که به دلیل تعدد حضور افغان‌تبارها در این شهر، یک افغانستان کوچک به حساب می‌آید.

کیارستمی با بیان این اینکه "بازدید از گورستان گلشهر که مدفن تعداد زیادی از مهاجران افغان به حساب می‌آید نیز به چاپ کتاب عکس «گلشهر» منجر شد" ادامه داد: این پژوهش‌های میدانی تا سال گذشته که قیمت دلار در ایران صعودی ناگهانی داشت، ادامه پیدا کرد؛ زمانی که سیل مهاجرت معکوس به افغانستان آغاز شد. در همان دوران به صورت اتفاقی مسیرم به جاده‌ی خاوران افتاد و با مرکز بازگشت امام رضا (ع) آشنا شدم که شلوغ‌ترین روزهای مراجعه‌ی افغان‌ها برای بازگشت به کشور خود را تجربه می‌کرد. تصمیم گرفتم از وضعیت این مهاجران تصویربرداری کنم و در حالی که امیدی برای انجام این کار نداشتم، درخواست خود را ارائه دادم. این مجوز بعد از چند هفته پی‌گیری صادر و نتیجه‌اش فیلمی شد که به نمایش درآمد.

کیارستمی سپس در پاسخ به نکته‌ی مطرح‌شده از سوی ناصر صفاریان درباره‌ی مشاهده‌گر بودن مستند «اکسدوس» و استفاده از کتاب عکس‌های «فتو ریاحی» و «گلشهر» به عنوان منابع تحقیقاتی خود توضیح داد: فصل‌بندی این فیلم بیش‌تر تحت تأثیر فرم فوتو ریاحی است و من در ساخت آن از تقسیم‌بندی کاتالوگ آن عکاس‌خانه الهام گرفتم. در نهایت می‌توان گفت این فیلم نیز کاتالوگ یا دفترچه راهنمایی است که نسبت به مهاجران کشور همسایه، اطلاعاتی به مخاطب خود ارائه می‌دهد.

او در ادامه صحبت‌هایش با اشاره به اینکه "در شرایط فیلم‌برداری دیگر یادت می‌رود که با مهاجرها طرف هستی و آن‌ها را در قالب مراجعه‌کننده‌هایی می‌بینی که کار اداری دارند " بیان کرد: این موضوع برای مستندهایی که به آن‌ها مشاهده‌گر گفته می‌شود موقعیت جالبی است، چون آدم‌ها در شرایطی هستند که باید یک سری اطلاعات ارائه دهند تا کاری انجام شود و این برخوردها می‌تواند در یکی از مناطق شهرداری هم رخ بدهد.

بهمن کیارستمی در بخشی دیگر ادامه داد: ساخت این نوع فیلم به گونه‌ای بود که در زمان تصویربرداری اصلاً نمی‌دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در حقیقت می‌توان گفت «اکسدوس» یک نوع تحقیق مصور درباره‌ی مهاجرت معکوس افغان‌تبارهاست و من رفته بودم که ببینم چنین چیزی اصلاً می‌تواند به فیلم تبدیل شود یا نه. کسانی که در این فیلم با آن‌ها گفت‌وگو شده، از حضور دوربین و بوم صدابرداری اطلاع داشتند اما نکته‌ای که این شرایط را متفاوت جلوه می‌دهد این بود که این گفت‌وگوها در لحظه‌ی خروج این افراد انجام می‌شد نه در زمان ورود آن‌ها.

او خاطرنشان کرد: نکته‌ی جالب این است که مهاجرانی که به این مرکز مراجعه کرده بودند، اغلب موقعیت مقتدرانه‌ای داشتند و به صورت تلویحی به گفت‌وگوکننده‌ها می‌گفتند «ما که رفتیم، شما هم بهتر است برای مملکت خود کاری انجام دهید.» و این وضعیتی بود که مکالمه‌ی مورد بحث را پیچیده‌تر و در عین حال جذاب‌تر می‌کرد.

این مستندساز در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران حاضر در سالن که «اکسدوس» را شبیه آلبوم موسیقی باب مارلی توصیف کرد، گفت: باید اشاره کرد که منبع الهام این دو کار، کتاب دوم تورات بوده که شرح خروج قوم بنی‌اسراییل است. به نظر می‌رسید این نکته انطباق زیادی با شرایط مهاجرت گروهی افغان‌تبارها از ایران داشت و به همین دلیل از این قطعه موسیقی در فیلم استفاده کردم.

کیارستمی همچنین گفت: در هنگام تدوین این فیلم و به دلیل حساسیت‌هایی که وجود داشت حواسم بود که از تصویر برخی آدم‌ها استفاده نکنم. در این فیلم همه‌ی کسانی که در مقابل دوربین قرار گرفته‌اند برای خود داستانی دارند و از این نظر «اکسدوس» جزء فیلم‌هایی بود که تدوین آن خیلی جذاب و لذت‌بخش بود.

او در بخش پایانی این جلسه در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران «اکسدوس» درباره‌ی زاویه دید خود در این فیلم گفت: این مستند جزء فیلم‌هایی بود که تا پیش از تصویربرداری، طرحی برای فرم آن نداشتم و از آن‌جا که با صدها اتفاق جالب روبه‌رو شده بودم، احساس می‌کردم در جایی قرار گرفته‌ام که برای فیلم ساختن عالی است. روز اول تصویربرداری متوجه شدم تصویرهای خیلی زیادی گرفته‌ام اما بین آن‌ها چیز دندان‌گیری برای ساخت فیلم وجود نداشت. تا این که در پایان آن روز یکی از مسئولان اردوگاه از من خواست کنار او بنشینم و از روی چهارپایه‌ای که پشت پنجره قرار داشت به ماجرایی که برای یکی از مهاجران پیش آمده بود نگاه کنم. همان موقع به نظرم رسید که جای دوربین این‌جاست و اگر آن موقعیت را تجربه نکرده بودم، شاید «اکسدوس» شکل دیگری داشت.

پوریا جهانشاد منتقد برنامه نیز در بخش جمع‌بندی صحبت‌های خود گفت: اگر بپذیریم جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم سویه‌مند و تامین‌کننده‌ی منافع گروه‌هایی نزدیک به قدرت و هرم اقتصادی است، حتماً با خود فکر می‌کنیم که یک مستندساز حتماً باید در موضوع انتخابی خود مداخله کند و از این زاویه، مستند «اکسدوس» مداخله‌ی فیلم‌ساز در ساخت تصویری از یک گروه از اقلیت‌ها در ایران است که در زیر برچسب قربانی گم شده‌اند. این برچسب، جشنواره‌پسند و مورد توجه بسیاری از مخاطب‌هاست اما مهم این است که در ساخت چنین فیلم‌هایی پیامدنگاری نکنیم و هسته‌ی محوری فیلم را به یک سوژه‌ی غیرتاریخی، غیرتبارشناختی و گسیخته از زمان و مکان تبدیل نکنیم. چنین سوژه‌ای با بهره‌گیری از جیب ما می‌تواند به حیات خود ادامه دهد اما قطعاً نمی‌تواند ارتقا پیدا کند.

او در پایان افزود: هرچه‌قدر از این قربانی‌نگاری، پیامدنگاری و شرم‌نگاری‌ها فاصله بگیریم، می‌توانیم سوژه و امکانات کمک‌کننده به تغییر آن را بهتر بشناسیم.