به گزارش پارس نیوز، 

«هنری فایول»، یکی از پدران علم مدیریت جدید، در کتاب سال ۱۹۱۶ خود با نام «مدیریت صنعتی و عمومی» که خیلی زود به یک متن کلاسیک در علم مدیریت تبدیل شد، ۱۴ اصل اساسی را برای مدیریت سازمان برمی‌شمرد. اصل دوم این اصول ۱۴ گانه ازاین‌قرار است:

"۲-اختیار و مسؤولیت: اختیار حق صدور دستور و قدرت برای درخواست اطاعت از فرمان؛ به عبارت دیگر اختیار همان حق دستور دادن است. یک عضو سازمان در موقعیت و شغلی که قرار دارد، مسئول انجام اهداف سازمان است. برای تشویق و تنبیه افراد به خاطر خوب یا بد انجام دادن وظایف محوله،  وجود مصوبات و مقررات خاصی از سوی مدیر  الزامی است."

و در اصل سوم فایول بر وجود «انضباط» در سازمان پای می‌فشارد:

" ۳- انضباط: داشتن نظم و انضباط برای اداره صحیح یک مؤسسه بازرگانی امری ضروری است لذا در هر سازمان باید احترام و فرمان‌برداری نسبت به قوانین و اهداف سازمان وجود داشته باشد."

این روزها یکی از بحث‌های بسیار داغ و جنجالی در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، تقابل و دوقطبی کاذبی است که بین «علی فروغی»، مدیر جوان شبکه سوم و یکی از کارمندان زیرمجموعه او به وجود آمده که کسی نیست جز چهره مطرح ورزشی و سلبریتی عرضه اجرای برنامه‌های ورزشی، «عادل فردوسی پور».

شکی نیست که فردوسی‌پور امروز مشهورترین مجری برنامه‌های ورزشی در ایران است و طرفداران بسیاری هم در بین عامه مردم و هم اهل رسانه دارد. بخشی از این پرطرفدار بودن به قابلیت‌های عادل به عنوان مجری بازمی‌گردد که به «روزآمد بودن»، «عشق به فوتبال»، «تسلط به زبان انگلیسی» و ارجاعات فرا متنی فوتبال مانند سینما و فرهنگ در برنامه ۹۰ بازمی‌گردد.

از سوی دیگر، قطعاً بخش مهمی از این محبوبیت به در اختیار داشتن ۱۹ ساله آنتن شبکه سوم سیما در شامگاه دوشنبه بازمی‌گردد که در همه این سال‌ها تقریباً بلا وقفه این فرصت در اختیار عادل قرارگرفته است. قطعاً تحقق این حضور پردوام و بدون انقطاع روی آنتن تلویزیون ایران، به‌واسطهٔ اعتماد مدیران صداوسیما در این ۱۹ سال به فردوسی‌پور و کمک‌های بی‌دریغ مدیران شبکه سه به‌صورت خاص و مدیران صداوسیما به‌طور عام در جهت تداوم برنامه و «برند» ۹۰بازمی‌گردد.

باید این را در نظر داشت که در کشور ما، طبق قانون، شبکه‌های رادیو و تلویزیون باید ملی و تحت مدیریت حاکمیت باشند. گرچه در چند سال اخیر، تجربیات متفاوتی هم از راه‌اندازی شبکه‌های ماهواره‌ای خصوصی (پخش از داخل کشور) و شبکه‌های اینترنتی وجود داشته است، ولی همچنان بافاصله زیاد، تولید محتوا برای اقشار مختلف مردم، تحت کنترل و سیطره رسانه ملی است. بدیهی است که در این شرایط، وقتی یک چهره در مملکتی ۸۵ میلیونی (که بخش عمده جمعیت ان جوانان زیر ۴۰ سال هستند)، ۱۹ سال فرصت و عرصهٔ ارائه محتوا از آنتن رسانه را پیدا می‌کند، فرصت و شانسی بی‌بدیل به دست آورده که هزاران جوان (با توان، استعداد و خلاقیت مشابه او) چنین فرصتی در اختیار ندارند. پس اعتبار یک «برند» رسانه‌ای به نام «۹۰» چیزی نیست که صرفاً به‌حساب فردوسی پور منظور شود، بلکه محصول تعامل و اصطلاحاً «برهم‌کنش» مجری و سازمان است و این مسئله‌ای نیست که خاص مورد فردوسی‌پور باشد، بلکه تقریباً در همه رسانه‌های بزرگ دنیا صدق می‌کند. برای مثال، «لری کینگ»، چهره‌ای که به مدت ۲۵ سال (۱۹۸۵ تا ۲۰۱۰) برنامه «لری کینگ لایو» را برای شبکه CNN اجرا می‌کرد و معروف‌ترین مجری این شبکه بود، باوجود آن‌که بعد از جدایی از این شبکه آمریکایی، به شبکه راشا تودیروسیه پیوست، اما هیچ‌گاه دوباره به دوران اوج «لری کینگ لایو» بازنگشته است.

از سوی دیگر، در همه رسانه‌های بزرگ دنیا، نوعی «اقتدار سازمانی» آهنین وجود دارد که مدیران آن رسانه اجازه شکستنش را به هیچ چهره‌ای (هر چه قدر مشهور و محبوب) نمی‌دهند. در قاموس سازمان‌های رسانه‌ای دنیا، همواره و بدون استثناء، منافع برند یک «رسانه» بر منافع یک «چهره» ارجحیت دارد. چنان‌که در دو اصل مدیریتی بالا از اصول ۱۴ گانه «هنری فایول» دیدیم، «اختیار و مسئولیت» مدیران یک سازمان و «انضباط» سازمانی، جزو ستون‌های مدیریت یک مجموعه هستند که در غیاب آن‌ها، خیلی زودتر از آن‌که انتظار می‌رود، مهار کار از دست مدیران مجموعه بیرون می‌رود و اصطلاحاً «سنگ روی سنگ» بند نمی‌شود.

بعد از ۱۹ سال روی آنتن رفتن بی‌وقفه برنامه ۹۰ طبق کنداکتور پخش (به‌جز ایام تعطیلی لیگ برتر) شامگاه دوشنبه ۲۳ مهرماه، به‌واسطه تصمیم مدیران شبکه ۳ برای پخش بازی فوتبال اسپانیا-انگلستان‌که با ساعت پخش ۹۰ تداخل پیدا می‌کرد، برنامه ۹۰ از کنداکتور حذف شد.

عدم پخش این برنامه با هر دلیل و بدون هیچ قضاوتی درباره خوب یا بد بودن آن، تصمیم مدیران شبکه ۳ بود. عادل فردوسی‌پور تا زمانی که به عنوان تهیه‌کننده و مجری، کارمند رسمی سازمان صداوسیماست، طبق اصول بدیهی و طبیعی سازمانی، زیرمجموعه صداوسیماست و لاجرم باید به دستورات مافوق گردن بگذارد؛ اما یک هفته بعد از عدم پخش آن برنامه در ۲۳ مهرماه، یعنی در شامگاه دوشنبه (۳۰ مهرماه) قرار بود هم برنامه ۹۰ کما فی السابق پخش شود و هم یک آیتم در توضیح عدم پخش هفته قبل‌تر به آن اضافه شود، فردوسی‌پور در اقدامی خلاف قاعده و رفتار حرفه‌ای، حاضر به پخش برنامه خود از آنتن زنده شبکه ۳ نشد و این شروع تقابل علنی او با مدیران بالادستی بود.

گرچه این اولین باری نبود که فردوسی‌پور به تقابل با تصمیم مدیران شبکه برمی‌خاست، لیکن دفعات قبل، با پادرمیانی حامیان خود در سازمان (به ویژه اصغر پورمحمدی مدیر سابق شبکه ۳ و عضو فعلی شورای هماهنگی و سیاست‌گذاری سازمان صداوسیما)، مدیران در برابر قهر و مخالف خوانی فردوسی‌پور کوتاه می‌آمدند و حرف عادل به کرسی می‌نشست.

این بار ظاهراً قضیه فرق می‌کرد و مدیر جوان شبکه ۳، اراده کرده است که بر اساس وظایف حاکمیتی و سازمانی، چارچوب‌ها و سلسله‌مراتب را به مجری مشهور (و البته پرحاشیه دو سه سال اخیر) یادآور شود.

علی فروغی به عنوان کسی که چند ماهی از شروع کارش می‌گذرد، لاجرم باید در بعضی مواقع، سفت و محکم سر موضع خود بایستد، آن‌هم به یک دلیل ساده: تا بتواند مجموعه بزرگ و بعضاً پر از ادعای تحت مدیریت خود را اداره کند.

شبکه ۳ سیما به عنوان شبکه «جوان»، پرمخاطب‌ترین و در نتیجه مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شبکه در بین همه شبکه‌های رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران است.

بدیهی است که به‌واسطه نوع کارکرد، چهره‌های مشهور زیادی اعم از سینمایی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی با این شبکه در حال تعامل و همکاری هستند.

یک‌لحظه تصور کنید که قرار باشد هرکدام از این چهره‌ها، بر سر تصمیمات مدیران شبکه که احیاناً با طبع آن‌ها چندان سازگار نیست، دست به مقابله بزنند و مدیران را به چالش بکشند، آیا آن‌گاه شبکه ۳ یک سازمان قابل مدیریت و کنترل باقی خواهد ماند؟ آیا همین الان صداوسیما به این متهم نیست که بیش‌ازحد «چهره» سالار است و بسیاری از صاحبان آنتن و تریبون در این رسانه، به‌واسطه حمایت‌های پنهان و آشکار، ظاهراً باید حضوری همیشگی و لاینقطع در آن داشته باشند؟

چه زمانی قرار است این روندها اصلاح شود و کارکرد «شبکه»های پیچیده حمایتی و چهره‌سازی که رانت انحصاری به برخی چهره‌ها می‌دهد و خود موجد استعداد سوزی و انحصار پروری در صداوسیمای متعلق به ۸۵ میلیون جمعیت می‌شود، تعدیل گردد و سازمان بر اساس اصول حرفه‌ای، سلسله‌مراتب و چارت‌های تشکیلاتی اداره شود؟ آیا اصولاً این کار جز از طریق حذف جزایر خودمختار حاصل می‌شود؟

عادل فردوس‌پور زمانی با بهره بردن از هوشمندی خود و آشنایی با زبان انگلیسی (که در بین مجریان آن زمان سازمان چندان شایع نبود) توانست مدیران سازمان را به تهیه و ارائه نسخه‌ای از یک برنامه فوتبالی معروف بریتانیایی قانع کند و مدیران سازمان به او اعتماد کردند و فرصت و عرصه را برایش فراهم کردند تا او بتواند به آرزوی قلبی خود برسد و استعداد خود را روی آنتنی متعلق به دست‌کم ۸۰ میلیون ایرانی، متجلی سازد.

در همه این نزدیک ۲۰ سال گذشته، مدیران سازمان اعتماد و حمایت خود را به او حفظ کردند و البته متأسفانه در بسیاری از مواقع، مسئولیت‌ها، اصول سازمان خود را نیز فدای این حمایت کردند؛ اما امروز نتیجه آن عدم ایستادگی بر مواضع منطقی و بدیهی سازمانی از سوی مدیران سیما، منجر به آن شده که عادل همه اعتبار و اشتهار «برند» ۹۰ را از آن خود بداند، حرمت مدیران را نگه ندارد، به راحتی از خطوط و محدوده‌های سازمان عبور کند، آن‌ها را به ریشخند بگیرد و حتی بابت کوچک‌ترین عدم تطابق با میل خود، مسئولان بالادستی و سازمانی  را که کارمند آن است، به چالش بکشد.

همین میراث ناصواب حمایت‌های بیش‌ازحد و بدون اصول مدیران قبلی سازمان از عادل (علی‌رغم همه هنجارشکنی‌های قبلی که «زیرسبیلی» رد شد) و انعطاف و انفعال آنان در برابر زیاده‌خواهی‌های عادل (که منجر به ضربه خوردن به اقتدار و سلسله‌مراتب سازمانی شد)، به مدیر جدید شبکه ۳ هم به ارث رسید و شاهد بودیم که در جریان پخش مراسم اهدای جام در فینال جام جهانی ۲۰۱۸، علی فروغی اشتباه بزرگ اسلاف خود را مرتکب شد و اصول سازمانی را فدای «خواست» عادل کرد و صحنه‌هایی از تلویزیون ایران پخش شد که یک تابوشکنی بزرگ بود. البته علی فروغی جوان خیلی زود دریافت که راه مدیریت روابط با «سلبریتی» جماعت و تعامل با «چهره» ها، انفعال و تسلیم در برابر خواست آن‌ها، به بهای از دست رفتن اقتدار سازمانی و کاریزمای مدیریتی نیست و خریدن «ناز» چهره‌هایی چون عادل (با توجه به سوابق او و شخصیت شناسی‌ای که بعد حدود ۲۰ سال حضور او در برنامه ۹۰ حاصل شده) نه تنها آنان را نرم نخواهد کرد که به جسارت و توقعات آن‌ها دامن خواهد زد. این‌جا بود که فروغی متوجه شد برای اداره مجموعه معظمی چون شبکه ۳، اصل اول و ستون کار، روشن بودن حدود و مشخص بودن سلسله‌مراتب است.

اگر همان زمانی که فردوس‌پور برخلاف همه پروتکل‌ها و قواعد برنامه‌سازی ورزشی در سراسر دنیا، ترجیحات و خواست‌های سیاسی خود را در برنامه ۹۰ به رخ می‌کشید، از چهره‌های سیاسی یک جریان خاص روی آنتن برنامه خود دعوت می‌کرد و به شکل آشکار همدلی خود را با آن‌ها نشان می‌داد، در برنامه زنده به مسئولان سازمان و حتی به نظام نیش و کنایه می‌زد، به خاطر فروریختن ساختمان پلاسکو علناً به شهردار وقت تهران حمله کرد، در اموری چون ورود زنان به ورزشگاه که اصلاً و ابداً در حوزه کار و شرح وظایف او نبود، موضع می‌گرفت، درباره نحوه پخش خط قرمزها مرتب اظهارنظر می‌کرد و در نهایت حرف خود را به کرسی می‌نشاند، به خاطر عدم حضور «پویول» در برنامه با چهره‌ای اخمو و طلبکارانه و با تأخیر رو به روی میلیون‌ها بیننده نشست و غیرمستقیم بابت حضورش در آن شب بر سر ملت ایران منت می‌گذاشت و... مدیران سیما به جای کوتاه آمدن و زیرسبیلی رد کردن، مثل مدیران رسانه‌ای در سایر نقاط دنیا حدود و وظایف فردوسی‌پور را به او یادآور می‌شدند و جلوی آن روند ناصواب را می‌گرفتند، کار به جایی نمی‌رسید که امروز در دهن‌کجی به مدیران شبکه سه، عادل به حالت قهر به خانه برود و موبایلش را به روی مسئولان بالادست خود خاموش کند و از طریق شبکه‌های رسانه‌ای که در اختیار دارد مدیر شبکه ۳ را سیبل حمله کند...

متأسفانه «تقابل» میان فردوسی‌پور و مدیران شبکه آغاز شده و در همین یکی دو روز، علی فروغی از سوی سلبریتی‌ها و فعالان رسانه‌ای و کاربران شبکه‌های اجتماعی طرفدار فردوسی‌پور (که از جایی مشخص هم شارژ می‌شوند) ناجوانمردانه مورد حمله، توهین و تخریب شخصیت قرارگرفته است و «جوان» بودن و انتساب او به جریان «انقلابی» را دستمایه ترور شخصیت او قرار داده‌اند، در حالی که فروغی مثل هر مدیر رسانه‌ای در هر جایی روی کره زمین، تنها خواسته که محدوده اختیارات و مسئولیت‌هایش را روشن کند و انضباط را بر مجموعه تحت مدیریت خود حاکم گرداند.

حالا که جریان وارد این مسیر شده، فروغی لاجرم باید تا انتهای مسیر برود و از موضع خود (که طبق اصول سازمانی و مدیریتی، موضع برحقی است) دفاع کند، چرا که هرگونه کوتاه آمدن در این مقطع، عواقب و تبعات جدی برای مدیریت آتی او بر شبکه ۳ به دنبال خواهد داشت.

با وجود فشار سنگین هجمه‌ها بر این مدیر جوان، او اگر در این مقطع بر موضع خود ایستادگی نکند، به مصداق آن ظریفی خواهد بود که «هم چوب را خورد و هم پیاز»، چرا که انفعال و تسلیم در برابر زیاده‌خواهی و گردن‌فرازی یک مجری، کار او را برای اداره بسیاری از مجری‌ها، سلبریتی‌ها و چهره‌های رسانه‌ای که فروغی لاجرم با آن‌ها در مجموعه خودسر و کار دارد، به‌شدت دشوار خواهد کرد.

عادل چهره محبوب و مشهوری است که بخشی از این شهرت و محبوبیت را از قضاء مدیون حمایت‌های اختصاصی و انحصاری است. با این حال، در مملکت استعداد خیزی چون ایران‌ که دریایی از خلاقیت و استعداد جوانانه در آن موج می‌زند، صدها چهره در تراز فردوسی‌پور دارد که فقط فرصت و روزنه برای ظهور و تجلی قابلیت‌ها (به مانند عادل) به آن‌ها نرسیده است و چه بسیار از همین استعدادها که در سایه و پشت سر عادل ماندند و بدون تجلی از دور خارج شدند. البته ما هم خوشحال خواهیم شد که همکاری با «برند» ی چون فردوسی‌پور (که سرمایه قابل‌توجهی از رسانه ملی برای به عرصه رسیدن او هزینه شده) از سوی شبکه ۳ ادامه یابد، به شرطی که هرکسی، جایگاه خود را بداند و به اصول حاکم بر کار رسانه پایبند بماند.

اگر هم‌چنین چیزی قابلیت تداوم نداشت، علی فروغی و همکاران جوانش باید به‌یقین بدانند که با حدی  از اراده و دانش کشف و متجلی کردن استعدادها و خلاقیت‌ها در جوانان عاشق و کار بلد، چندین و چند برنامه ورزشی و غیرورزشی در تراز ۹۰ و حتی بسیار بالاتر از آن به عرصه خواهد آمد. کافی است که مدیران سازمان با چشم بصیرت «فردوسی‌پور» های دیگر را در خیل جوانان عاشق کار رسانه ببینند و بالا بکشند.