سیده راضیه حسینی: سید روح‌الله موسوی در سال ۱۳۰۸ هجری خورشیدی با خدیجه ثقفی دختر میرزا محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد و از همان ابتدا زندگی مشترک‌شان لبریز از محبت بود. ایشان در جایگاه یک روحانی بلندپایه و مبارز سیاسی، تا زمان وفاتش علاقه‌ای مثال‌زدنی به همسرش داشت و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود. به همان اندازه که زندگی مبارزاتی و عرفانی امام خمینی رحمت‌الله علیه الگویی کامل برای کسانی است که می‌خواهند راه آزادگی در پیش بگیرند، زندگی شخصی ایشان و تعاملات‌شان با خانواده و به ویژه همسرشان نیز برای نمونه‌ای کامل برای تمام خانواده‌هایی است که می‌خواهند عشق و احترام و صمیمیت بر محیط خانه‌شان حاکم باشد.

محبتی که نظیر نداشت

علاقه امام به همسرشان بسیار منحصربفرد و ویژه بود و این محبت عمیق را به شکل‌های مختلف ابراز می‌نمود. یکی از زیباترین نمونه‌هایی که از ابراز علاقه ایشان به بانو ثقفی ثبت شده، نامه‌ایست که از لبنان برای ایشان می‌نویسند و این جملات را خطاب به همسر خود می‌گویند« تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‌] من با هر شدتى باشد می‌‌گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.» صدیقه مصطفوی دختر ایشان می‌گوید: «امام با مادرمان واقعاً ارتباط عاطفی عجیبی داشتند. هر وقت برای حضرت امام حادثه‌ای مانند بیماری اتفاق می‌افتاد، ایشان نزدیکان را فرا می‌خواندند و سفارش مادرمان را می‌کردند. از سختی‌ها و مشقّاتی که مادر مان کشیده است صحبت می‌کردند و می‌فرمودند: باید رضایت مادرتان را جلب کنید.»  و این علاقه زیاد تا آخرین لحظات عمر ایشان ادامه داشت. دختر امام نقل می‌کند «در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم بازمی‌کردند، اگر قادر به صحبت بودند، می‌گفتند: خانم چطورند؟ می‌گفتیم: خانم خوبند. بگوییم بیایند پیش شما؟ می‌گفتند: نه، خانم کمرشان درد می‌کند. بگذارید استراحت کنند»

دلتنگی‌های امام برای همسرشان وقتی از ایشان دور بود نیز زبانزد خانواده بود. نوه امام خاطره یک بار مسافرت بانو ثقفی را اینگونه روایت می‌کنند: «یک بار که خانم به مسافرت رفته بودند آقا خیلی دلتنگی می‌کردند . وقتی  ایشان اخم می‌کردند ، همه به شوخی می‌گفتند : اگر خانم باشند آقا می‌خندند ، وقتی نباشند آقا ناراحت هستند و اخم می‌کنند. خلاصه، ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم، اخم آقا باز نشد. بالاخره من گفتم خوشا به حال خانم که شما این قدر دوستش دارید. ایشان گفتند: خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کرده‌اند، هیچ کس نکرده‌ است. شما هم اگر مثل خانم باشید، همسرتان شما را این قدر دوست خواهد داشت»

امام در پاسخ به این سؤال که شما چرا این قدر به خانم علاقه دارید؟ می‌فرمودند: برای اینکه خیلی وفادار بوده، خیلی فداکار بوده. زجری که خانم کشیده، هیچ کس نکشیده. همیشه به خانم می‌گفتند: «از من راضی باش، من خیلی در حقت بدی کرده ام».

احترام و جایگاه ویژه برای همسر

به همان میزان که امام رحمت‌الله به همسرشان علاقه داشتند، احترامی خاص و منحصربفرد برایشان قائل بودند. صدیقه مصطفوی در این خصوص می‌گوید: امام به همسرشان احترام خاصی می‌گذاشتند. رفتار ایشان با خانمشان بسیار محترمانه بود. ما که اولادشان بودیم، کوچکترین بی‌احترامی یا تندی از امام ندیدیم. کوچکترین دستوری به مادرمان نمی‌دادند. حتی بگویند: «یک چای برای من بیاورید». اگر احیاناً چای می‌خواستند، می‌گفتند: خانم بگویید برای من چای بیاورند. همسر امام در این باره می‌گوید: امام همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی کردند. اگر لباس و حتی چای می‌خواستند، می‌گفتند: ممکن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟ گاهی اوقات هم خودشان چای می‌ریختند. در اوج عصبانیت، هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می‌کردند. تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها هم می‌گفتند صبر کنید تا خانم بیاید. حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم.

خانم فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام می‌گویند: احترام امام  به خانم بسیار زیاد بود و تا آخرین ساعات عمرشان این احترام در اعمال و رفتارشان مشهود بود و به همه حتی پسرشان نیز حفظ این روحیه را توصیه می‌کردند. فرزند ایشان نیز در مورد تاثیر این رفتار امام می‌گوید: ایشان آنقدر در خانه نسبت به خانم محبت و احترام قائل بودند که ما فرزندان هم تحت تأثیر تقیدشان قرار گرفته بودیم» احترامی که به شکل‌های مختلف به اعضای خانواده نشان می‌داند. دختر ایشان نقل می‌کند: یادم می‌آید که بچّه بودیم و با توپ توی اتاق بازی می‌کردیم و توپ را زدیم و شیشه را شکستیم. آقا خیلی ناراحت آمدند ما را تأدیب کنند که چرا این کار را کردیم؟ من گفتم: «خانم به ما گفتند بازی کنید، عیب ندارد.» تا من این را گفتم، ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند.

مصطفی کفاش‌زاده از نزدیکان امام در خصوص این تقید و توجه امام به همسرشان نقل کرده است: « وقتی که خانم به مسافرت می‌رفتند، در هر ساعتی از روز که بود. حتی اگر ساعت ۲ بعد از ظهر که ساعت استراحت امام بود؛ ایشان با همة نظمی که در برنامه روزانه خود داشتند، اما برای خانم احترام قائل بودند و تا در حیاط تشریف می‌آوردند و ایشان را بدرقه می‌کردند و زمانی که خانم می‌خواستند برگردند، امام اطلاع می‌دادند که خانم می‌خواهند برگردند و اگر فصل گرما بود امام دستور می‌دادند چیز خنکی درست کنید، هندوانه‌ای آماده کنید، یا اگر چیز خنکی نبود دستور می‌دادند که آب خنکی درست شود و اگر فصل سرما بود می‌گفتند اتاق را گرم کنید». یا در جای دیگر نقل شده امام آنقدر به خانم آزادی می‌دادند که هر جا راحت باشد استراحت کنند یا غذا بخورند. مثلاً اگر خانم یک روزی خیلی خسته می‌شدند، با این که امام خیلی در کارشان نظم داشتند، می‌فرمودند: اگر شما مایلید الآن غذا می‌خوریم و می‌خوابیم، که رعایت حال خانم شده باشد.

کار خانه را وظیفه همسر نمی‌دانستند

یکی از مهم‌ترین ابعادی که در زندگی خانوادگی امام و به ویژه در تعامل با همسرشان پررنگ بود، اعتقاد ایشان به موظف نبودنِ زن به انجام کارهای خانه بود. امام به پسر و نوه هایشان القا می‌کردند که از زنانشان انتظار کاری نداشته باشند واگر کار کردند، محبت کرده اند. البته به دخترها نیز توصیه می‌کردند که کار کنند. یکی از اعضای خانواده امام در این باره چنین می‌گوید: ویژگی امام در برخورد با مسائل خانواده، حرمت نهادن و درک شخصیت همسر بود، یعنی همسر را به عنوان خدمت کار یا عنصری که باید تدارکات و خدمات خانه را عهده دار شود، نمی دانست، بلکه همسر را یک همراه، هم راز و چه بسا یک هم فکر می‌دانستند. بارها شنیده‌اید که ایشان، هیچ‌گاه به همسرشان فرمانی ندادند.

همسر امام تعاملات ایشان در خصوص امورات منزل را اینگونه توصیف می‌کردند: آقا هیچ وقت دستور انجام کاری را به من نمی‌دادند. وقتی یک دکمه پیراهنشان می‌افتاد می‌گفتند: می‌شود این را بدهید بدوزند؟ نمی‌گفتند خودت بدوز یا احیاناً اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمی‌گفتند چرا ندوختید. می‌گفتند: کسی نبود بیاید بدوزد؟ تا آخر عمرشان به من نگفتند یک لیوان آب را به من بده؛ خودشان این کار را انجام می‌دادند» این موضوع در توصیفاتی که نزدیکان امام از نحوه برخوردشان با همسرشان نیز بارها مورد اشاره قرار گرفته. دخترشان می‌گوید: «اگر بگویم کوچکترین توقعی از همسرشان نداشتند، دروغ نگفته‌ام. حتی می‌توانم بگویم در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند.همیشه خودشان اقدام می‌کردند. اگر هم خودشان در شرایطی بودند که نمی‌توانستند، می‌گفتند: آب اینجا نیست؟ هیچ وقت نمی‌گفتند بلند شوید آب به من بدهید. نه تنها با خانم، حتی با ما که دخترهایشان بودیم و اگر آقا آب می‌خواستند، همه با سر می‌دویدیم که آب بیاوریم. ولی هیچ وقت از ما نخواستند که یک لیوان آب به دستشان بدهیم».

همسر ایشان می‌گوید :«احترام مرا نگه می‎داشتند و حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه می‎گفتند: جارو نکن. و اگرمی‎خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می‎آمدند و می‎گفتند: بلند شو، تو نباید بشویی. من پشت سرایشان اتاق را جارو می‎کردم... یک روز وقتی ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشویم. ایشان همین که دیدند من دارم ظرف ها را می‌شویم، به فریده، یکی از دخترها که در منزل ما بود، گفتند: فریده! بدو، خانم دارد ظرف می‌شوید حتی وقتی وارد اتاق می‌شدم، به من نمی‎گفتند که در را پشت سرم ببندم.»

همکاری در کارهای خانه

امام نه تنها انجام امورات منزل را وظیفه زن نمی‌دانستند بلکه خود را موظف به مشارکت در کارهای خانه و کمک به همسر می‌دانستند. فاطمه طباطبایی عروس امام اینگونه نقل می‌کنند: «خانم می‌گفتند که چون بچّه‌هایشان شب تا صبح گریه می‌کردند و ایشان مجبور بودند تا صبح بیدار بمانند، امام شب را تقسیم کرده بودند؛ مثلاً دو ساعت ایشان بچّه را ساکت می‌کردند و خانم می‌خوابیدند و بعد، دو ساعت خودشان می‌خوابیدند و خانم بچّه را نگه می‌داشتند. البته روزها که مشغول درس و بحث بودند، فرصتی برای نگهداری بچّه‌ها نداشتند. ایشان بعد از تمام شدن درس ساعتی را به بازی با بچّه‌ها می‌پرداختند و به این ترتیب به خانم در کار تربیت بچّه‌ها کمک می‌کردند». نگاه امام به این مشارکت در کارهای منزل بسیار زیبا بود. دختر ایشان نقل می‌کند: « در کارهای منزل کمک می‌کردند و به ما نیز می‌گفتند که کمک از بهشت آمده است؛ مثلاً خودشان چای می‌ریختند، حتی وقتی لیوان آبی می‌خواستند، به کسی دستور نمی‌دادند، خودشان به آشپزخانه می‌رفتند و وقتی می‌گفتیم که چرا به ما نگفتید؟ امام می‌فرمودند: خودم باید کار کنم.» فرزندانشان تعریف می‌کنند که ایشان با آن ها بازی می‌کردند یعنی بعد از تمام شدن درس، ساعتی را به بازی با بچه ها می‌پرداختند و به این ترتیب به خانم در کار تربیت بچه ها کمک می‌کردند.