به گزارش پارس نیوز، بعد از اتفاقات خونبار بازی استقلال خوزستان و پرسپولیس در ورزشگاه غدیر اهواز، کمتر کسی انتظار داشت یک جبهه درون‌خانوادگی جنگ در پرسپولیس گشوده شود. با این وجود چنین اتفاقی رخ داد و یک زخم کهنه سر باز کرد؛ زخمی که نه فقط بر تن پرسپولیس، بلکه بر پیکر همه تیم‌های پرهوادار فوتبال ایران جا خوش کرده و سال‌هاست که این باشگاه‌ها را آزار می‌دهد.

حرف در مورد تاخت‌وتاز جماعت بوقچی روی سکوی استادیوم‌ها است؛ کسانی که طی یک تطور تاریخی نام‌شان به «لیدر» تغییر کرد و حالا با شاه هم پالوده نمی‌خورند! حسین ماهینی به‌عنوان کاپیتان دوم سرخپوشان گفته بسیاری از حوادث ناگوار این سال‌ها در پرسپولیس و از جمله کشمکش دو هفته اخیر با هواداران اهوازی، ریشه در تحرکات بوقچی‌ها دارد؛ کسانی که حالا یکی از سرشناس‌ترین آنها در کانون هواداران باشگاه پست گرفته و کارش سر و شکل قانونی و رسمی پیدا کرده!

بعد از سخنان ماهینی، تقریبا همه بازیکنان پرسپولیس با انتشار پست‌هایی در فضای مجازی به حمایت از این بازیکن پرداختند و سیامک نعمتی در مصاحبه‌ای جداگانه مدعی شد این لیدرها در جریان تمرینات به بازیکنان خودی فحاشی می‌کنند. شاید شنیدن این مطالب برای کسانی که زیاد به فوتبال نزدیک نیستند و آن را از دور دنبال می‌کنند، بسیار عجیب باشد، اما آنچه گفته شده واقعیت دارد. حقیقت آن است که حریم بوقچی‌ها در این سال‌ها مدام بیشتر و بیشتر شده و آنها علاوه بر آیند و روند در رختکن و تمرینات تیم، در بسیاری از معادلات باشگاه هم نقش اثرگذار دارند.

دو تا بودند، شدند دویست تا
تا آنجا که به تاریخ شفاهی فوتبال ایران مربوط می‌شود، پرسپولیس و استقلال در دهه‌های پنجاه و شصت هرکدام یک بوقچی سرشناس داشتند که «محمد بوقی» در پرسپولیس از شهرت بیشتری نسبت به «حسن» یعنی همتای استقلالی‌اش برخوردار بود.

آنها به تنهایی استادیوم‌های شلوغ را ساماندهی می‌کردند و در مورد اینکه احیانا سهم‌خواهی یا سوءرفتاری در کارشان وجود داشته باشد، هرگز گزارشی به چشم نخورده است. به نظر می‌رسد بوق زدن در آن ایام مزایای چندانی نداشت و طبعا تقاضای زیادی هم برای نزدیک شدن به این حوزه در کار نبود. حتی گفته می‌شود مرحوم محمد بوقی که همزمان هواداران تیم‌ملی را هم هدایت می‌کرد، با هزینه شخصی برای تشویق این تیم راهی جام‌جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین شد.

ناگهان اما در این زمینه ورق برگشت. با نزدیک شدن به دهه هفتاد، به تدریج این دو صدای قدیمی روی سکوها خاموش شد و صداهای دیگری جای آن را گرفت؛ صداهایی که این بار نه از یک حنجره، بلکه از گلوی افراد متعدد خارج می‌شد و این بار نه‌تنها رایگان و از سر عشق و علاقه نبود، بلکه بیشتر جنبه تجاری و کسب درآمد داشت!

در این سال‌ها ظاهرا آرام آرام مدیران، مربیان و بازیکنان فوتبال ایران از ظرفیت پنهان بوقچی‌ها برای اثرگذاری روی افکار عمومی و تصمیمات مسوولان بالادستی آگاه شدند و سعی کردند با جلب رضایت آنها به شیوه‌های مختلف، لیدرها را در مشت خودشان داشته باشند. به این ترتیب مدیرها باج دادن به این جماعت را استارت زدند و آنها را صاحب دفتر و دستک، حقوق و مقرری ماهانه، حق سفر با تیم و دریافت پاداش و مزایا کردند. جالب است که در پرسپولیس و استقلال، گاه بعد از پیروزی‌های تیم به بوقچی‌ها هم درست مثل بازیکنان و مربیان پاداش نقدی پرداخت می‌شود! به این ترتیب بوق زدن حالا دیگر یک کار طاقت‌فرسا از سر عشق و خلوص نیست، بلکه در بسیاری از موارد مصداق کاسبکاری محض است.

ما حالا دیگر فقط با دو بوقچی عاشق و پا به سن گذاشته روی سکوهای سرخابی طرف نیستیم، بلکه دو جریان پیچیده را پیش رو داریم که فقط با شرایط خاص عضو جدید می‌پذیرند و گاه قدم به قدم سکوها را بین خودشان اجاره می‌دهند. البته بوقچی‌ها از رشد تکنولوژی هم عقب نمانده‌اند؛ چه اینکه این روزها در فضای مجازی هم به شکلی چشمگیر شاهد جولان آنها هستیم؛ جماعتی که سعی می‌کنند هدایت هواداران کم‌سال‌تر را در شبکه‌های اجتماعی به دست بگیرند و هر چه راحت‌تر به اهداف‌شان برسند.

گوشه‌ای از تاخت‌وتازها
براساس آنچه گفته شد، به‌خصوص در یک دهه گذشته بوقچی‌ها در فوتبال ایران قدرت روزافزون و به شدت قابل توجهی به دست آورده‌اند. به‌عنوان مثال در سال ۸۶ بعد از شکست چهار بر یک پرسپولیس برابر استقلال اهواز، بوقچی‌های تیم تهرانی وارد رختکن سرخپوشان شدند و با شکستن وسایل رختکن و داد و فریاد بر سر بازیکنان، از آنها زهر چشم گرفتند. آن فصل افشین قطبی از فرنگ برگشته سرمربی پرسپولیسبود و می‌گویند با دهان باز، هاج و واج این صحنه‌ها را تماشا می‌کرده!

در پرسپولیس دو بوقچی نام‌آشنا سابقه درگیری فیزیکی با احمدرضا عابدزاده و علی دایی را در کارنامه دارند و به پشتوانه قدرتی که از سوی مدیران وقت باشگاه گرفته بودند، این دو اسطوره محبوب را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند. البته وضعیت از این نظر در اردوگاه آبی‌ها هم چندان بهتر نیست. فقط کافی است به یاد بیاورید آندرانیک تیموریان بعد از شکست استقلال برابر پرسپولیس، به جرم استفاده از کلاه قرمز در تمرینات تیمش مورد حمله و فحاشی شدید بوقچی‌ها قرار گرفت و دو روز بعد در میانه فصل از استقلال جدا شد.

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم گاهی کارکرد بوقچی‌ها در فوتبال، شبیه کارکرد عناصر خودسر در فضای سیاسی و اجتماعی است. آنها خودشان را مطالبه‌گر و منادی حرف مردم می‌دانند، اما بعضا بیرون از مجرای قانونی کارهای مخربی انجام می‌دهند که ماهیتش روشن نیست و معمولا کسی هم مسوولیت آن را قبول نمی‌کند!

باج می‌گیرند؛ از همه!
البته که مثل هر پدیده دیگری اینجا هم استثناء وجود دارد و تعدادی بوقچی هنوز بدون چشمداشت آنچنانی از تیم محبوب‌شان حمایت می‌کنند، اما رویکرد غالب بین این جماعت چیز دیگری است. برابر روایت‌های متعدد رسمی و غیررسمی، گروه‌های مختلف در فوتبال ایران سابقه پرداخت رشوه به بوقچی‌ها را دارند.

بازیکنان ضعیف و پرحاشیه برای اینکه با فشار سکوها به ترکیب اصلی برسند یا مثلا قراردادشان با شرایط بهتری تمدید شود به راحتی وجهی را برای بوقچی‌ها در نظر می‌گیرند. همچنین مربیان یا مدیران مختلف هم برای افزایش دوران ماندگاری‌شان بعضا از راهکار تطمیع سکوها استفاده می‌کنند.

به‌عنوان مثال یک مربی ضعیف می‌تواند با هماهنگی سکوها تا مدتی جلوی سر داده شدن شعارهای اعتراضی را بگیرد و چند صباح بیشتر روی نیمکت باقی بماند. اگر فکر کرده‌اید فقط عوامل داخل تیم ممکن است با بوقچی‌ها زد و بند داشته باشند، در اشتباه هستید، چراکه اتفاقا عوامل خارج از باشگاه، جامعه هدف مطلوب‌تری برای این جماعت به شمار می‌روند.

بسیاری از اوقات ممکن است مدیری که پستش را در باشگاه از دست داده، از طریق بوقچی‌ها مدیر جدید را تحت فشار قرار بدهد و شانس بازگشت خودش به مجموعه را بالا ببرد. این موضوع در مورد مربیان و حتی ستاره‌های سرشناس معزول و اخراجی هم صادق است. به علاوه تصور نکنید که وقوع این قبیل اتفاقات تنها در پرسپولیس و استقلال ممکن است؛ چه اینکه این روزها هر باشگاهی که بیشتر از هزار نفر تماشاچی داشته باشد، بستر مناسبی برای تخلفات احتمالی بوقچی‌ها محسوب می‌شود! تنها کافی است عبارت: «به لیدرها باج نمی‌دهم» را در گوگل جست‌وجو کنید تا ببینید چند مربی و مدیر در چند باشگاه کشور سابقه به زبان آوردن جملاتی از این دست را دارند. واقعیت آن است که فساد در سکوها ریشه دوانده و این روزها تشخیص فریادهای پاک و ناپاک بسیار دشوار است.

بهترین راه‌حل؛ طوطی نباشیم
برای ریشه‌کن کردن بساط بوقچی‌های کاسب روی سکوها، می‌توان چشم به درایت مسئولان ارشد ورزش کشور یا مدیران باشگاه‌ها دوخت، اما می‌دانیم که چنین انتظاری بیهوده است! همچنین انتخاب مدیران و مربیان خوب و قدرتمند در باشگاه‌ها و اعتماد بلندمدت به آنها هم به شکل موثری از احتمال زدوبند با سکوها کم می‌کند، اما در عین حال سودمندترین راه‌ برای این معضل چیز دیگری است؛ اینکه هواداران فوتبال در ایران به‌صورت فرد به فرد به درجه‌ای از آگاهی و بلوغ فکری برسند که هر شعاری را روی سکو بعد از تفکر و تعمق کافی تکرار کنند.

کافی است «طوطی» نباشیم و مطابق عقل و خرد خودمان رفتار کنیم؛ این‌گونه بلندگوی رایگان کاسبکارها نخواهیم شد و منافع تیم محبوب‌مان هم بیش از پیش تضمین می‌شود. البته که رسیدن به این سطح از منطق و خویشتنداری در فضای هیستریک استادیوم نمی‌تواند کار راحتی باشد، اما قطعا غیرممکن هم نیست.