به گزارش پارس نیوز، 

این فراموشی ها، بی اعتنایی ها، انکارها و عنادها - که در جوامع بشری کم هم نیست- چه دلیلی دارد؟ قرآن خود می فرماید : «نَسواللهَ فَنَسیهم » یا «نَسواللهَ فانساهم أنفسَهم » یا «فلا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا»[1]

یک جواب این است که تا انسان، انسان است، و هنوز هویّت او، به هویّتی دیگر تغییر نیافته، فطرت باقی بوده و در فطرت این شناخت وجود دارد، و غفلت همه چیز را نمی گیرد، و نسیان کلّی نمی آید؛ اما اگر هویّت انسانی تغییر یافت فطرت خداشناس و خداخواه هم تغییر می یابد، و دیگر وجود نخواهد داشت، و در این صورت فراموشی کامل سایه افکن خواهد شد، و یا اگر بهتر بگوئیم دیگر این فطرت وجود نخواهد داشت.

خلقت انسان تغییر نمی‌کند

نظر مطرح شده نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا آیه شریفه بطور اطلاق، تغییر خلقت انسان را نفی می کند: «لا تبدیل لخلق الله» پس هر تغییر و تحولی در انسان پیش بیاید بر پایه و فرض انسانیت اوست. یعنی او با اینکه انسان است، این تغییر را پذیرفته و همچون حیوان شده است، یعنی انسانی است که به عنوان مثال شبیه گرگ است، و یا سرانجام انسانی است که از هر حیوانی بدتر است[2]. در این صورت صفات حیوانی به عنوان فصل[3] آخرین –با حفظ همه فصول قبلی- در هویّت او حکومت و تعیین تکلیف می کنند.

وقتی فطرت فراموش می‌شود

انسان موجود زنده و متفکر  است؛ اما همه فکر و توان و همّتش در راه شهوت، یا غضب و یا حیله گری به کار می رود. پس انسان است؛ اما بدتر از هر حیوانی است، و چون انسانیت هنوز وجود دارد، پس فطرت هم موجود خواهد بود، و چون حیوانیت بر او حکومت می کند فطرت فراموش شده است[4].

هیچ‌کس در قیامت نمی‌تواند بهانه و عذر بیاورد

جواب درست اینست که این نسیانی که عارض می شود، نسیانی بنیادی نیست، و آن معرفت و شناختی که در قیامت مورد بازخواست قرار می گیرد، و بدان احتجاج می شود،معرفت و شناختی بنیادی است،و چون بنیادین است، تغییری نیافته و همچنان باقی مانده است؛[5] به همین دلیل قرآن در سوره اعراف معتقد است: هیچ کس در قیامت نمی تواند بهانه و عذر بیاورد که من غافل بوده ام.

در سوره روم نیز سخن از فطری بودن و مطابق خلقت بودنِ دین آمده است، و تصریح می شود این خلقت قابل تغییر نخواهد بود، و اینکه گفتیم نسیان خدا برای بشرِ گرفتار حسّ و ماده که دیگر هیچ چیز از خدا بیاد ندارد، نسیان بنیادین نیست، به این دلیل قرآنی است که در مورد خدا فراموشان مشرک می گوید: « فإذا رکبوا فی الفلک دعو الله مخلصین له الدین فلمّا نجّیهم الی البرّ اذا هم یُشرکون»: هنگامی که سوار کشتی می شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند)؛ امّا هنگامی که خداوند آنان را نجات داده و به خشکی رساند باز مشرک می شوند[6]، و یا «اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم بریحٍ طیبة و فرحوا بها جائتها ریح عاصف و جائهم الموج من کلّ مکان و ظنّوا أنّهم اُحیط بهم دعوا الله مخلصین له الدین لئن انجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین فلّما انجیهم اذا هم یبغون فی الارض بغیر الحق»[7] و یا «اذا مسّ الناس ضرُّ دعوا ربّهم منیبین الیه ثمّ اذا أذاقهم منه رحمة اذا فریق منهم بربّهم یشرکون»[8]: هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خودرا می خوانند، و توبه کنان به سوی او باز می گردند؛ اما همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، به ناگاه گروهی از آنان مشرک شوند.