پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- آذر صدارت - زندگی دنیا به دلیل نزدیک، ملموس و در دسترس بودن و از طرفی، نیازهای غریزی، فطری و درونی ما به پیرامونمان، بسیار جذاب است. جذابیت، تعلق و دلبستگی می آورد و گاهی موجب فریفتگی و مشغولیت جدی می شود. فریفتگی، چشم بینا و گوش ادراک را کور و کر می کند و طمع ورزی و آزمندی متولد می شود و به دنبالش، طغیان، ظلم و ستم، کفر و الحاد شکل می گیرد؛ مسیری که عاقبتش، سقوط است. با این حال، دنیا و زندگی دنیوی، بخشی از حیات ماست که باید در مسیر زندگی جاودانه از آن عبور کنیم و برای کسب سعادت ابدی، از فرصت های آن بهره ببریم. در واقع اگر به دنیا به چشم یک وسیله و ابزار نگاه کنیم، ابعاد آن باعث باز شدن چشم و هوشیاری است اما اگر به دنیا به عنوانِ یک غایت و نهایت نگاه کنیم، حجابی می شود که گمراهمان می کند. برای به سلامت گذشتن از جاده دنیا، باید آن را بشناسیم و در راه این شناخت، چه یاری گری بهتر از امیرمُلک کلام، حضرت علی(ع) که بر سنت های دنیا و حیات دنیوی تسلط کامل داشتند؟

امیرالمومنین به عنوانِ عالمی که با جانی بیدار، درکی بالا، اندیشه ای پویا و زبانی پرسشگر در بند قالب و ظاهر دین اسلام گرفتار نشد، به ژرفای حقایق دین سیر کرد و به شکلی عمیق و جامع، به بررسی مبانی و ریشه های مسائل دینی پرداخت. علی (ع) بهترین مرجع و ناب ترین سرچشمه شناخت دین و دنیا و زندگی دنیا و آخرت است. این شب های عزیز را غنیمت می شماریم تا با بررسی ابعاد مختلف زندگی دنیوی –نقطه ضعف اغلب ما آدم ها- در نگاه و کلام حضرت علی(ع)، گامی به سوی روشنی و قرار و آرامش برداریم. مطالب پیش رو، گزیده ای است از مجموعه بیانات استاد محمدعلی انصاری که به تشریح دنیا در نهج البلاغه بر مبنای ترجمه مرحوم دکترسیدجعفر شهیدی می پردازد. گفتنی است بخش هایی از متن که ترجمه بیانات امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه است، با گیومه و آدرس مشخص شده و بقیه مطالب، تفسیر ساده و مختصر استاد انصاری است.

واژه دنیا

واژه «دنیا» بر وزنِ فُعلی، مونثِ کلمه اَدنی است که به تایید غالب زبان شناسان از ماده دُنُو به معنی نزدیک و قریب است. برخی هم ریشه دنیا را دنائت، به معنی پستی و ناچیزی می دانند. در کتاب آسمانی ما مسلمانان، مثلا در آیات نورانی سوره انفال، واژه دنیا به معنای نزدیک استفاده شده. بر این اساس، حیاتِ دنیا به معنی زندگی نزدیک و قابل لمس و در دسترس است.

مفهوم دنیا

واژه «دنیا» معمولا در دو مفهوم کاربرد دارد.

یکی عالَم دنیا به معنی جهان با تمام زیبایی ها، محدودیت ها و ممنوعیت ها که عرصه جلوه وجودی خدای مهربان و تجلی گاهِ حیات است. دیگری، حیاتِ دنیا به معنی زندگی است. زندگی یعنی تمام داشته ها، نداشته ها، اعتبارات، ارتباطات، مفاهیم، موقعیت ها و فرصت ها. مفهومی که با سعادت و شقاوت، با زوال و کمال در هم تنیده شده است و تعبیر امیرالمومنین(ع) از دنیا، به همین مفهوم برمی گردد.

دنیا در نهج البلاغه

حیات دنیا در کلام حضرت علی(ع) در نهج البلاغه، به چند دسته تقسیم می شود:

شناخت دنیا، شامل ویژگی های بارز و ممتاز دنیا مثل: فناپذیری، ابتلا و امتحان، گذار و گذر، درس و عبرت و اقبال و ادبار. شکل های دنیا، شامل دنیای مذموم، دنیای ممدوح و ارتباط دنیا با عوالَم بعدی. و رابطه انسان با دنیا، شامل رابطه صواب و صحیح، رابطه ناصواب و نادرست و معرفی الگوهای برتر ارتباط با دنیا. که در این مجال اندک، ما فقط به شناخت ویژگی های دنیا می پردازیم:

سنت اقبال و ادبار دنیا

امام علی(ع) در توصیف ویژگی اقبال و ادبار دنیا می فرمایند:

«چه بگویم من و چگونه توصیف کنم خانه و سرایی را که آغاز آن بلاست و آخرش، فنا. در حلالش، دقت و حساب است و در حرامش، عِقاب. آن کسی که داراست، مورد هجوم مسئولیت و مدیریت و گرفتاری و حساب و کتاب است؛ آن کسی که ندارد، در اندوه و حسرتِ داشته های دیگران. آن ها که به سرعت می تازند، به خاطر موانع، دنیا را می بازند و آن ها که خسته و مانده اند، دنیا بهشان رو می کند. دنیا همواره در حالِ رو کردن و پشت کردن، در حالِ آمدن و رفتن است.». خطبه82

«بدان که زندگی دنیا دو روز است: یک روز با تو و یک روز علیه تو!» نامه72

همیشه یک بخش زندگی بر وفق مراد است و یک بخشی، برخلاف میل تو. دنیا در حالِ چرخیدن و چرخش است و تحت کنترل ما نیست. پس در زمانِ اقبال، مغرور نشو و در زمان ادبار، مایوس نباش. نه خودباخته باش، نه خودیافته و در هر دو حالت، آرامش و طمانینه ات را حفظ کن!

فناپذیری و ناپایداری دنیا

حضرت علی(ع) درباره فناپذیری دنیا می فرمایند:

«مردم آگاه باشید! بدانید دنیا خیلی وقت است تمام شده و این تمام شدن، بر هیچکس پوشیده نیست. باقی نمانده از دنیا به قدرِ جرعه ای. پس به سراغ اَمَل (آرزوی دور و دراز) و عَمَد (تصور غلط از فرصتِ زیاد) نروید، فریب قدرت و ثروت و جمال را که مظاهر این دنیا هستند نخورید، قاطع و جدی باشید و اراده کنید کوچ و رفتن و رهیدن را». خطبه 52

فلسفه و ماهیت دنیا، تبدیل و تغییر خوبی به بدی، زیبایی به زشتی، زلالی به کدورت، خوشی به ناخوشی و شیرینی به تلخی است؛ مثل تبدیل شادابی و زیبایی جوانی به خستگی و چین و چروکِ پیری. دنیا، همواره در حالِ راندن ساکنان خود به سمت خط پایان است، بی این که از خودشان اراده و اختیاری داشته باشند. دنیا، همواره آواز دلنشینی سر می دهد که لابه لایش، آوا و هشدار مرگ به گوش می رسد.

راه سعادت ابدی انسان

مولا علی(ع) درباره آزمون های دنیا می فرمایند:

«مردم! بدانید به سلامت گذشتن از دنیا ممکن نیست، مگر با بهره مندی از وسیله های همین دنیا». خطبه 63

«دنیا تیراندازی است که تیر بلا را در چله کمان گذاشته و مترصد است که با تمام توان به سوی شما تیراندازی کند. جراحت این تیر، درمانی ندارد. آن ها که سالم اند با تیر بیماری؛ آن ها که ثروتمندند با تیر فقر؛ آن ها که موفق اند با تیر ناکامی و همه آن ها که زنده اند با تیر مرگ مجروح می شوند. هیچکس از این دنیا به سلامت نمی گذرد، مگر این که با استفاده از فرصت های همین دنیا، ره توشه ای از سلامتی بردارد». خطبه 114

راه سعادت ابدی انسان از جاده ای به نام دنیا می گذرد که علیرغم دشواری، بی وفایی و فناپذیری اش، پله ای است برای ارتقا و باید با پذیرش آنچه که دست ما نبوده و مدیریتِ آنچه که در اختیار ماست، بهترین گام ها را برداریم. باید آنچه را که غیرقابل تغییر است بپذیریم و آنچه تغییر دادنی است با توکل و تلاش تغییر دهیم و فرق بین این دو را بدانیم و بابت هر دو شکرگزار باشیم.

دنیا سرای ابتلا و امتحان است و این آزمون ها، به این دلیل که عیار واقعی وجودِ هر کس را عیان می کند، ارزشمند است. انسان ها مجموعه سربسته ای از ظرفیت ها و استعدادها هستند که بلا، زمینه ظهور و بروز این توانمندی هاست. اینگونه است که اغلب آدم ها در روز قیامت، برای لحظاتی که در فراغت از ابتلا گذرانده اند، افسوس می خورند. برخی دچار ندامت، یعنی تاسف بر کارهای انجام داده هستند و برخی دچار حسرت، یعنی تاسف بر کارهای انجام نداده. از سنت ابتلا و امتحان دنیا برای رشد استفاده کنیم.

دنیا، محل گذار

امام علی(ع)، گذرا بودن زندگی دنیا را اینگونه بیان می کنند: «ایهاالناس! این است و جز این نیست که دنیا، محل گذر و گذار و عبور است و تنها، سرای آخرت محل بقا و پایداری. اما این به معنی جواز سستی و تنبلی و غفلت نیست. باید با جدیت و اقتدار، توشه ای مناسب برای محل استقرارِ واقعی تان برگیرید. حرمت وجود ارزشمندتان را دریابید و بیرون ببرید جانِ خود را از دنیا، قبل از این که بدنتان بیرون ببرد شما را». خطبه 203

این کلام نورانی پیامبر مهربانی ها هم هست که: موتوا قبل ان تموتوا. بمیرید، قبل از آن که بمیرانند شما را. گذشت و چشم پوشی کنید از زرق و برق دنیا، قبل از آن که به دست مرگ، مجبور به چشم پوشی شوید.

انسان ها در برابر خاصیت گذار دنیا، سه دسته اند:

* آن ها که ساری و جاری بودن زندگی را درک نمی کنند و همواره ایستا و منفعل اند.

* آن ها که گذر زندگی را می فهمند و در تلاش برای استفاده از فرصت ها هستند.

* و چابک سوارانِ فربه جانی که واقعیت گذرا بودن دنیا را با تمام وجود باور کرده اند و در چشم پوشی و گذشتنِ از آن، در سبقت اند.

دنیا، خانه عبرت

امیرالمومنین، حضرت علی(ع)، همواره تاکید بر عبرت گرفتن از دنیای پیرامون داشتند:

«مردم! عبرت بگیرید از آنچه در دنیا گذشته، برای آنچه پیش رو دارید. چرا که مراحل و سنت ها و قوانین دنیا، پایدار و یک شکل هستند». نامه69

ثابت شده است که ظلم پایدار نیست، ثابت شده است که تلاش و کوشش بی نتیجه نمی ماند، ثابت شده است که گناه، تو را به مقصود و مقصد نمی رساند. پس درس عبرت بگیرید. تمام ابعاد زندگی عبرت است اگر چشم ها را باز کنیم: بدن انسان، طبیعتِ پیرامون، قصه های تاریخی و...

عبرت، چشم آدمی را باز می کند اما طبیعت آدم این است که در برابر باز شدن چشم و بیدار شدن از خواب غفلت، مقاومت می کند. چرا که خواب و غفلت، بی خبری و سرخوشی به همراه دارد ولی هوشیاری، بیداری و درد به ارمغان می آورد.

خانواده پایدار با رهنمودهای ماندگار

مجید حسین زاده - «هر کس بد اخلاق باشد، خانواده اش از او خسته مى شوند (تحف العقول، ص214)»، «نشانه حسن خلق در 3 چیز است: دورى کردن از حرام، کسب روزی حلال و فراهم آوردن آسایش و رفاه براى خانواده. (بحارالانوار، ج 71، ص 394، ح 63)» و «همسرتان نزد شما امانت خداوند است، به او آزار نرسانید و بر او سخت نگیرید. ( مستدرک جلد 2 ص 551)». این چند حدیث تنها گوشه ای از احادیث امام علی(ع) درباره خانواده بود. همان طور که می دانید خانواده خمیرمایه و سنگ بنای جامعه بزرگ انسانی است. بنابر فطرت و آفرینش انسان، همه ما برای رشد و شکوفایی و رسیدن به آرامش و امنیت روانی به تشکیل خانواده نیاز داریم. به گزارش تبیان، در ادامه این مطلب به شمارش و تبیین عوامل تحکیم خانواده با توجه به سیره امام علی(ع) می پردازیم.

تعاون، همکاری و تقسیم کار

در یک خانواده منسجم، پویا و اعتدال گرا هر یک از اعضا در کارها و رفع سختی ها و مشکلات با یکدیگر مشارکت و همکاری دارند. ضروری ترین عامل در استواری هر کانون انسانی، تقسیم کار است و در تعیین چگونگی تقسیم کار، بیش از هر چیز باید به استعدادهای تکوینی مرد و زن نظر داشت. امام علی(ع) در خانه با همسرش همکاری می کرد. همان طور که شنیده اید کار خانه را حضرت زهرا(س) به اختیار خودشان انتخاب و امام(ع) به ایشان تحمیل نکردند. در عین حال امام(ع) به دلیل این که می خواستند فشاری بر همسرشان وارد نشود، در کارهای منزل به ایشان کمک می کردند در عین حال که انجام کارهای بیرون از خانه هم به حضرت سپرده شده بود.

پر کردن خانه از محبت و احترام

واضح است در خانه ای که جو حاکم بر آن سرشار از محبت، عاطفه، تفاهم، آرامش و احترام باشد، افراد متعادل و با شخصیت رشد یافته ای سر بر می آورند اما خانه ای که روح فرزندان خود را از کینه توزی، که اساس آن ترس و خشم است، تغذیه می کند افرادی منحرف و جنایتکار به سوی جامعه سرازیر می کند. اگر نیک بنگریم خواهیم دید که آن خانه گلی و خشتی که علی(ع) و فاطمه (س) در آن زیسته اند و فرزندانی چون جوانان اهل بهشت، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را تربیت کرده اند، در سایه محبت الهی و عطر الفت و پاکدامنی بوده است که بوی آن هنوز هم انسان ها را شیفته خود می سازد. پس محبت مانند آبی است که به گیاه می رسد، اگر نباشد گیاه می خشکد و اگر بیش از حد شود ریشه گیاه می گندد و خراب می شود و گیاه می خشکد. صحبت کردن با چهره بشاش موجب می شود رایحه دل انگیز دوستی، فضا و محیط خانه و خانواده را معطر گرداند. امام علی(ع) در حدیثی می فرمایند: «اهل خانه تان را زیبا خطاب کنید تا جوابی زیبا بشنوید».

ابراز و اظهار علاقه اعضای خانواده به یکدیگر

صفای زندگی به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگی و معاشرت است و اگر دوستی و علاقه نباشد، زندگی جهنمی سوزان و فضایی سرد و بی روح خواهد شد. ابراز عشق ومحبت در محیط خانواده میان زن و مرد و نیز نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل می کند.

چه دوزخ های سوزانی که حاصل کمبود محبت و عاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت شنیدن «عزیزم، دلبندم، تو را دوست دارم و ...» سال ها بر دل کودکان می ماند و گرفتار عقده کمبود محبت می شوند.

اگر اظهار علاقه در خانواده بنا به هر دلیل و توجیهی ترک شود، باید خود را آماده روییدن علف های هرز در کنار گل زندگی کرد. پس سخنان زشت و نیش دار، عیب جویی ها و ظن و گمان های ناروا درباره یکدیگر، زندگی را تلخ خواهد کرد. ما در سیره و رفتار خانواده امام علی(ع) طبق آن چه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا(س) به قدری برای حضرت علی(ع) مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی(ع) در این باره می فرمایند: «من که به چهره زهرا(س) نگاه می کردم، همین نگاه هر گونه غم و اندوه را از من بر طرف می کرد. (بحارالانوار ،ج 43،ص 134)»

رعایت عدالت در خانواده

دین اسلام بر رعایت مساوات و عدالت در خانواده تاکید فراوانی کرده و از هرگونه تبعیض و امتیاز بیجا به برخی یا یکی از فرزندان به شدت منع کرده است. همچنین از تبعیض بین 2 جنس، دختر و پسر و محبت بیش از اندازه به پسران که ریشه در عقاید عصر جاهلیت داشت، پدر و مادر را تنبه می دهد. امام علی(ع) می فرمایند: «پیامبر فردی را دید که 2 فرزند داشت. یکی را بوسید و دیگری را رها کرد. در این هنگام پیامبر خدا(ص) به مرد فرمود: چرا میان آنان یکسان عمل نکردی؟ (تحف العقول،ص113)» عدالت ورزی حتی در محبت و بوسیدن فرزندان باید رعایت شود تا مانع از حسادت و کینه ورزی آنان نسبت به هم شود.

مهم ترین نکته درباره تربیت صحیح فرزندان

امام علی(ع) در قالب وصایای خود و در فرآیند تربیت فرزند خویش به امام حسن مجتبی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه که مشتمل بر سفارش های ناب و ظریف و نکات اخلاقی- تربیتی است، به تبیین و تصویر درست رابطه پدر که یکی از ارکان مهم تشکیل دهنده خانواده است با فرزندان که میوه دل و گل خوشبوی خانواده هستند، می پردازد. با توجه به این نامه به موارد کلیدی که از سوی والدین باید به فرزندان منتقل شود، به طور اجمالی اشاره می شود. امام(ع) می فرمایند: « خواستم (تربیت) تو را به تعلیم کتاب خداوند و بیان آن و مقررات و احکام اسلام و حلال و حرام آن آغاز کنم.» از این رو هر معلم و مربی یا هر پدر مهربانی که واقعاً دلسوز فرزند خود باشد، در قدم نخست و قبل از آلوده شدن دل و درون باید حقایق دین را به فرزند خود بیاموزد وگرنه اگر تعلل کند و این مهم را به تأخیر بیندازد، دل جوان به عقاید انحرافی آلوده می شود و اصلاح کردن وی، زحمتی دو چندان می طلبد.

ایفای نقش همسری در کنار رهبری جامعه

برخورد حضرت علی(ع) با حضرت زهرا(س) از آغاز در شرایطی عالی قرار داشت که خود نشان دهنده این است که شوهر نسبت به زن باید با چه احترام و محبتی برخورد کند و بالعکس. همچنین در دوران خلافت ایشان هم اگر تاریخ را نگاه کنیم، می بینیم که در موارد متعددی حضرت نسبت به همسرشان احساس مسئولیت می کردند و کاملا معتقد بودند و سعی می کردند همان طور که نسبت به مردم مسئولیت دارند و باید آن را به نحو احسن انجام دهند، نسبت به خانواده و همسرشان هم از وظایف خود کم نگذارند.

از اراده مقتدرانه اش

حجت‌الاسلام محمدرضا زائری- خواجه گفت: «اگر شب‌ها همه قدر بودی، شب قدر بی‌قدر بودی!» آری، شب‌ها همه قدر نیست. و هر سال فقط یک شب است که از هزار‌ماه بهتر است! یک شب بهتر از سی هزار شب! شبی که خداوند تا سحر لبخند مهر و سلام می‌زند، شبی که شور و غوغایی در ملکوت برپاست، شبی که فرشتگان با روح‌القدس از آسمان به زمین می‌آیند شبی که امور عالم تا سال آینده تدبیر و تقدیر می‌شود، شبی که شب سرنوشت است.

همه ما در چنین لحظه‌هایی بی‌تابیم، وقتی برای نتایج کنکور منتظریم خوابمان نمی‌برد، وقتی برای جواب خواستگاری چشم به راهیم قلبمان می‌زند، یک جلسه کاری، وقتی گوش سپرده‌ایم برای اعلام حکم دادگاه، پشت در بی‌قرار می‌شویم.فرشتگان در شب نوزدهم پیش‌نویس پرونده یکسال آینده ما را تهیه کرده‌اند و در شب بیست و یکم تحریرش می‌کنند و در شب بیست و سوم برای امضا و مهر نهایی به محضر حق تقدیم می‌دارند.

حالا با شبی روبه‌رو شده‌ایم که قرار است سرنوشت یکسال ما و خانواده‌مان رقم بخورد، سرنوشت یکسال جامعه و کشورمان، سرنوشت یکسال جهان! نه یک سال که یک عمر، بلکه آینده چند نسل گاهی با یک ازدواج، با یک آشنایی و رفاقت، با یک موقعیت شغلی جدید رقم می‌خورد.

در حقیقت نظر خداوند مقتدر و قاهر در چنین شبی برای همه هستی سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده است.بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان به اندازه پشه‌ای در مقابل این خدای مقتدر اثر ندارند و هر چه اراده‌اش بخواهد می‌کند، تنها اوست که تصمیم می‌گیرد و رقم می‌زند و اجرا می‌کند و هرچه تصمیم بگیرد همان می‌شود.

اما در این میان فقط و فقط یک چیز در اراده مقتدرانه‌اش اثر دارد و می‌تواند تصمیمش را تغییر دهد، حتی در آخرین لحظه‌ها که فقط مهر و امضای نهایی سرنوشتمان باقی مانده... آه دردمندانه یک مادر، ناله سوزناک یک پدر، دعای فروتنانه یک نیازمند ناشناس در گوشه یک مسجد یا روی تخت بیمارستان یا میان انبوه مؤمنان می‌تواند همه‌‌چیز را عوض کند.

خدایی که در مقابل سلاح آهنین زورگویان عالم کوتاه نمی‌آید دلش برای یک ناله و التماس و تمنای بنده‌ای کوچک می‌لرزد و در مقابل چشم امیدوار یک مخلوق ناچیز نرم می‌شود، خدا فقط با دعا کوتاه می‌آید! و می‌گوید: «وقتی بنده‌ای دستش را به سوی من دراز می‌کند و چشمش را با امید به من می‌دوزد... شرم می‌کنم که در دستش چیزی نگذارم و نگاهش را بی‌جواب برگردانم... حتی اگر خودش نداند و نفهمد،» همان خدای مقتدر، همان خدای جبار و باشکوه، همان خدای عظیم بی‌نیاز این شب‌ها دل نازک‌تر و خجالتی‌تر از آن است که بتواند به کسی نه بگوید!... بی‌خود نیست که یک شب از هزارماه بهتر می‌شود، از هزار ‌ماه!

وظیفه ما در شب قدر

آیت‌الله العظمی جوادی آملی- شب قدر از دو جهت برای ما گرامی است. و ما هم غیر از این دو عنصر محوری چیزی نداریم و این شب می‌تواند جامع آن دو عنصر محوری باشد؛ یکی جریان «قرآن» است و دیگری جریان «عترت». این همان «ثقلین» و دو وزنه وزین است که رسول اکرم(ص) از طرف ذات اقدس اله به جوامع انسانی و اسلامی، بالاخص به مجامع شیعه معرفی کرد و فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین».1 شب قدر شب توسل به قرآن است و عترت. 

اینکه گفتند: «قرآن به دست بگیرید، دعایی دارد، بعد بر بالای سر بگذارید، دعایی دارد، و نام این چهارده معصوم را ببرید»، برای آن است که قرآن در کنار عترت است و عترت در کنار قرآن است و این دو ثقل و وزنة وزین، وسیله توسل ما به خدای سبحانند. توضیح کوتاهی درباره توسل به قرآن و عترت ارائه می‌شود تا انشاءالله با قلب باز، توسل به قرآن و عترت را موفق بشویم و آن برکات نهایی را از ذات اقدس اله مسئلت بکنیم. 

دور بودن بندگان در عین نزدیکی خدا 

در جریان قرب و بُعد زمانی یا زمینی این نسبت مساوی است؛ یعنی اگر چیزی به چیز دیگر نزدیک بود، آن هم به این نزدیک است؛ یا اگر از او دور بود، آن هم نسبت به این دور است. ولی در قرب و بعد معنوی این چنین نیست؛ ممکن است یکی نزدیک باشد و دیگری دور. خدای سبحان در عین حال که به همه نزدیک است، «هو معکم اینما کنتم»،2 ولی یک عده «ینادون من مکان بعید»3 هستند. کافران و ملحدان و منافقان از خدا دورند. در اضافه‌های اشراقی این گونه است، در قرب و بعد معنوی این گونه است که خدا نزدیک است، ولی بنده دور. 

اگر بنده دور، بخواهد به خدای نزدیک شود، «وسیله» می‌طلبد. عبادت او وسیله است، قرآن و عترت وسیله است؛ آیه «و ابتغوا الیه الوسیله»4 هم تثبیت کرده است که یک سلسله امور، وسیله‌اند. لکن شب قدر که بهترین شبهای ایام سال است، شب توسل به قرآن است و عترت. که ما این دو وسیله را محترم بشماریم، بالای سر بگذاریم، اسامی مقدسه را بر لبانمان جاری بکنیم، و به خدای سبحان متوسل بشویم تا این بُعدمان را به قرب نزدیک بکنیم و خود را نجات بدهیم، برای ابد رهایی پیدا کنیم. چون اگر خدای ناکرده کسی در این ایام خود را آزاد نکند، همیشه برده است؛ و انسان برده بدهکار را به گرو می‌گیرند. اگر کسی بدهکار بود و حق خدا را ادا نکرد، او را گرو می‌گیرند. 

گرو بودن جان انسان گنهکار 

اینکه در قرآن فرمود: «کل نفس بما کسبَت رهینه»،5 «کل امریء بما کسب رهین»،6 مرهون بودن، مال مدیونهاست. و در جریان دین عادی و مالی، ملک را رهن می‌گیرند؛ ولی در مسائل اعتقادی و اخلاقی، خود انسان را به گرو می‌گیرند. اگر کسی حق خدا را ادا نکرد، خود آن شخص را به گرو می‌گیرند. او دربند است و آزاد نیست تا اینکه حق را ادا کند. و در خطبه نورانی رسول گرامی(ص) آمده است: «انّ انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکّوها باستغفارکم»؛7 یعنی شما که گناه کردید، بدهکارید. مدیون باید رهن بدهد و خدا خود شما را گرو می‌گیرد، شما دربندید، در ماه مبارک رمضان با استغفار، خود را آزاد کنید. 

اشراف «مقربان» بر «احرار»

این توسل به قرآن و عترت برای آزادسازی خود ماست که بشویم جزو احرار. از آن به بعد هم مراحل فراوانی در پیش هست. اگر آزاد شدیم، تازه می‌شویم «اصحاب یمین»! از اصحاب یمین تا «مقربین» شدن فاصله فراوان است. «کل نفس بما کسبت رهینه الا اصحاب الیمین».8 آنها که اصحاب میمنت هستند، کارشان میمون و مبارک است، شر و فساد و فتنه‌ای در گفتار و رفتار و نوشتار آنها نیست، آنها آزادند، جزو احرارند؛ ولی بین آنها و بین مقربین فاصله فراوان است. آنها تحت اشراف مقربانند؛ هر کاری بکنند، مقربان می‌بینند. «انّ کتاب الابرار لفی علیین. و ما ادراک ما علییون؟ کتابٌ مرقوم. یَشهده المقربون».9 نامه اعمال ابرار تحت اشراف و اشراق مقربان است. مقربان درجات والایی دارند که ابرار فاقد آن درجاتند. 

توسل در شب قدر 

تلاش و کوشش ما در این شب باید این باشد که خود را جزو احرار و آزادمردان عالم بکنیم و بشویم جزو اصحاب یمین. بعد از آن امید نیل به مقام مقربان هم هست. آن وسیله مهمی که بتواند فکّ رهن کند، برده‌ای را آزاد کند، بسته‌ای را رها کند، قرآن و عترت است. و نمودار عترت و نماد عترت، علی بن ابیطالب است که این شبها متعلق به اوست. 

اگر کسی ولایت را در دل و قرآن را در جان داشته باشد، با این دو وزنة وزین به خدای سبحان متوسل بشود و قرآن به سر بگذارد، این یعنی قرآن در رأس امور ماست و بردن نام چهارده معصوم یعنی اینها مفسران قرآنند، اینها مجریان قرآنند، اینها مبیّنان قرآنند، اینها قرآن‌شناسانند، اینها حافظان حدود قرآنند و مانند آن. بنابراین وظیفه ما در شبهای قدر توسل به این دو ثقل و وزنه وزین است تا به خدا نزدیک بشویم. 

تجلی ویژه خدا در شب قدر 

مطلب دیگر آن است که همیشه می‌شود به این دو وزنه متوسل شد، لکن لیله‌القدر خصیصه‌ای دارد که لیالی دیگر و زمانهای دیگر فاقد آن خصیصه‌اند. برای جریان قوم موسای کلیم(ع) موفقیت‌هایی بود که خدای سبحان فرمود: «و ذکرهم بایام الله».10 به موسای کلیم فرمود: روزهایی هست که خدا در آنها تجلی ویژه دارد و باعث موفقیت بنی‌اسرائیل مستضعف است و مایه سرنگونی فراعنه. مردم را به آن ایام‌الله متذکر کن تا از صبور و صابربودن به صبّار بودن برسند و کامیاب شوند در پیروزی. در اسلام لیله‌ قدر به منزله ایام الله جریان موسای کلیم است. 

اگر کسی این لیله قدر را احیا کند، قرآن را احیا کند و ولایت را احیا کند، فرعونهای هر عصری هم سرنگون خواهند شد؛ دیگر نه ظلمی در عراق می‌بینیم، نه ستمی در افغانستان مشاهده می‌کنیم، و نه خونریزی و خونخواری در فلسطین و جاهای دیگر! به موسای کلیم فرمود: مردم را به ایام الله متذکر کن تا ستم برافتد. به نبی ما هم فرمود: مردم را به لیله قدر متذکر کن تا ستم برافتد. بنابراین این لیله قدر برای ما تعیین کننده است. 

سلاح مؤمنان 

ما چون برحقیم، باید به حقیقت متوسل شویم. بیش از آن مقداری که به «آهن» تکیه داریم، به «آه» تکیه می‌کنیم. سلاح ما در استجابت ادعیه، ناله و آه است که در دعای کمیل می‌خوانیم: «و سلاحه البکاء».11 خدایا، به ما گفتی مسلح بشو؛ سلاح ما اشک ماست و ما این اشک را در شبهای قدر ذخیره می‌کنیم. یک ملت ضعیف و قلیل، «کم من فئه قلیله» اگر بخواهد «غلبت فئهً کثیره» شود، باید «باذن الله» باشد. و خدای سبحان زمانی مردم عراق و افغانستان و فلسطین را نجات می‌دهد که شیعیان ایران با اشک از ذات اقدس اله نصرت آنها را طلب کنند. فقط تأسف و تأثر ظاهری اثری ندارد. همان بنی‌اسرائیلی که روزی از فرعون نجات پیدا کردند، امروز کار فراعنه را انجام می‌دهند! خدای سبحانی که به آنها فرمود: ما به شما قدرت دادیم «فینظر کیف تعملون»، «لننظر کیف تعملون»،21 به مسلمانها هم می‌فرماید: اگر مسلح بشوید به سلاح اشک و ناله و دعا، شما را هم موفق خواهیم کرد.

روایتی از آخرین روزهای زندگی امیرمؤمنان(ع)/ مروری بر عوامل تحکیم خانواده با توجه به سیره رفتاری امام علی(ع)

شهادت امیر المؤمنین، امام علی(ع)، برای امت اسلام، ضایعه ای جبران ناپذیر بود. آن حضرت، در روزهای پایانی عمر پربرکتشان، پیوسته همگان را به اتحاد و همبستگی برای مقابله با دشمنان اسلام فرا می خواندند. با این حال، بیشتر مردم، دعوت آن بزرگوار را اجابت نکردند و آن قدر در یاری اش سستی کردند تا دست دشمنان از آستین شقی ترین افراد بیرون آمد و فرق امام (ع) با شمشیر تحجر شکافته شد. آن چه در پی می آید، شرح مختصری از وقایع روزهای پایانی زندگی امیرمؤمنان(ع) است که توسط حضرت آیت ا...جعفر سبحانی، در کتاب ارزشمند «فروغ ولایت»، به رشته تحریر درآمده است.

امر خدا می آید

امام(ع) در ماه رمضان آن سال پیوسته از شهادت خود خبر می داد. حتى در یکى از روزهاى میانى ماه، هنگامى که بر فراز منبر بود، دست به محاسن شریفش کشید و فرمود: «شقی ترین مردم این موها را با خونِ سرم رنگین خواهد کرد». همچنین فرمود:«ماه رمضان فرا رسید وآن سَرور ماه هاست.

در این ماه در وضع حکومت دگرگونى پدید مى آید. آگاه باشید که شما در این سال در یک صف (بدون امیر) حج خواهید کرد و نشانه اش این است که من در میان شما نیستم.» اصحاب آن حضرت مى گفتند: او با این سخن خبر از مرگ خود مى دهد، ولى آن را درک نمى کنیم. به همین جهت، آن حضرت در روزهاى آخر عمر، هر شب به منزل یکى از فرزندان خود مى رفت.

شبى را نزد فرزندش حسن(ع) و شبى نزد فرزندش حسین(ع) و شبى نزد دامادش عبدا... بن جعفر، شوهر حضرت زینب(ع) افطار مى کرد و بیش از سه لقمه غذا تناول نمى فرمود. یکى از فرزندانش سبب کم خوردن وى را پرسید. امام(ع) فرمود:«امر خدا مى آید و من مى خواهم شکمم تهى باشد. یک شب یا دو شب بیشتر نمانده است».

وعده صادق

در شب شهادت، افطار را میهمان دخترش امّ کلثوم بود. هنگام افطار، سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از اوّل شب تا صبح در اضطراب وتشویش بود. گاهى به آسمان نگاه مى کرد و حرکات ستارگان را در نظر مى گرفت و هرچه طلوع فجر نزدیک تر مى شد تشویش و ناراحتى آن حضرت بیشتر مى شد و مى فرمود:«به خدا قسم، نه من دروغ مى گویم و نه آن کسى که به من خبر داده  دروغ گفته است؛ این است شبى که مرا وعده شهادت داده اند.» این وعده را پیامبراکرم(ص) به وى داده بود. على(ع) خود نقل مى کند که پیامبر(ص) در پایان خطبه اى که در فضیلت و احترام ماه رمضان بیان فرمود، گریه کرد.

عرض کردم: چرا گریه مى کنى؟ فرمود: براى سرنوشتى که در این ماه براى تو پیش مى آید:«کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ شَقِیقُ عاقِرِ ناقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلى فَرْقِکَ فَخَضَّبَ مِنْها لِحْیَتَکَ». یعنی: گویا مى بینم که تو مشغول نماز هستى و شقی ترین مردم جهان، همتاى کشنده ناقه ثمود، قیام مى کند و ضربتى بر فرق تو فرود مى آورد و محاسنت را با خون رنگین مى کند.

به سوی معشوق

بالاخره آن شب هولناک به پایان رسید و على(ع) در تاریکى سحر، براى اداى نماز صبح به سوى مسجد حرکت کرد. مرغابیانى که در خانه بودند در پى او رفتند و به جامه اش آویختند. بعضى خواستند آن ها را از او دور کنند. فرمود:«دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ صَوائِحُ تَتْبَعُها نَوائِحُ» یعنى: آن ها را به حال خود بگذارید که فریادکنندگانى هستند که نوحه گرانى در پى دارند. امام حسن(ع) گفت: این چه فال بدى است که مى زنى؟ فرمود: اى پسر، فال بد نمى زنم، لیکن دل من گواهى مى دهد که کشته خواهم شد. اُمّ کلثوم از گفتار امام(ع) پریشان شد و عرض کرد: دستور بفرمایید که جعده به مسجد برود و با مردم نماز بگزارد. حضرت فرمود: از قضاى الهى نمى توان گریخت. آن گاه کمربند خود را محکم بست و در حالى که این دو بیت را زمزمه مى کرد عازم مسجد شد:«أُشْدُدْ حَیازِیمَکَ لِلْمَوْتِ - فَإِنَّ الْمَوتَ لاقِیکا/ وَلا تَجْزَعُ مِنَ الْمَوْتِ - إِذا حَلَّ بِوادِیکا» یعنی: کمر خود را براى مرگ محکم ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ، آن گاه که به سوى تو درآید، جزع و فریاد مکن.

رستگار شدم ...

امام(ع) وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و تکبیر افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در این هنگام ابن ملجم در حالى که فریاد مى زد:«للّهِ الْحُکْمُ لا لَکَ یا عَلِیُّ»، با شمشیرِ زهرآلود ضربتى بر سر مبارک على(ع) وارد آورد و فرق مبارک آن حضرت را تا پیشانى شکافت ... خون از سر على(ع) در محراب جارى شد و محاسن شریفش را رنگین کرد. در این حال آن حضرت فرمود:«فُزْتُ وَ ربِّ الْکَعْبَةِ» : به خداى کعبه سوگند که رستگار شدم. سپس این آیه را تلاوت فرمود:«مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى» على(ع) وقتى ضربت خورد فریاد زد: او را بگیرید. مردم از پى ابن ملجم شتافتند وکسى به او نزدیک نمى شد مگر آن که او را با شمشیر خود مى زد. پس قثم بن عبّاس پیش تاخت و او را بغل گرفت و به زمین کوبید. چون او را به نزد على(ع) آوردند، به او گفت:پسر ملجم؟ گفت: آرى. وقتى حضرت ضارب را شناخت، به فرزندش حسن فرمود: مواظب دشمنت باش، شکمش را سیر و بندش را محکم کن. پس اگر مُردَم او را به من ملحق کن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج کنم و اگر زنده ماندم یا او را مى بخشم یا قصاص مى کنم. حسنین(ع) به اتّفاق بنى هاشم، على(ع) را در گلیم گذاشتند و به خانه بردند ... قدرى شیر براى آن حضرت آوردند. کمى از آن شیر را نوشید و فرمود به زندانى خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیّت نکنید.

هنگامى که امام(ع) ضربت خورد، پزشکان کوفه به بالین وى گرد آمدند. در بین آنان از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه مى کرد. وقتى او زخم را دید دستور داد شُش گوسفندى را که هنوز گرم است براى او بیاورند.

سپس رگى از آن بیرون آورد ودر محل ضربت قرار داد و آن گاه که آن را بیرون آورد، گفت: یا على وصیّت هاى خود را بکن، زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه مؤثّر نیست. در این هنگام امام(ع) کاغذ و دواتى خواست و وصیّت خود را خطاب به دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) نوشت.

وصیتی برای همگان

این وصیّت، گرچه خطاب به حسنین(ع) است، ولى در حقیقت براى تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیّت را عدّه اى از محدّثان و مورّخانى که قبل از مرحوم سیّدرضى و بعد از او مى زیسته اند با ذکر سند نقل کرده اند. البتّه اصل وصیّت بیشتر از آن است که مرحوم سیّد رضى در نهج البلاغه آورده است. اینک قسمتى از آن را مى آوریم:

أُوصِیکُما بِتَقْوَى اللهِ وَ أَنْ لا تَبْغِیَا الدُّنْیا وَ إِنْ بَغَتْکُما وَ لا تَأْسَفا عَلى شَیْء مِنْها زُوِیَ عَنْکُما وَ قُولا بِالحَقِّ وَ اعْمَلا لِلأَجْرِ وَ کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ شما را به تقوا وترس از خدا سفارش مى کنم و این که در پى دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید و بر آن چه از دنیا از دست مى دهید، تأسّف مخورید. سخن حق را بگویید و براى اجر وپاداش (الهى) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

أُوصِیکُما وَجَمِیعَ وَلَدِی وَأَهْلِی وَ مَنْ بَلغَهُ کِتابِی بِتَقْوَى اللهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَصَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُمْ، فَإِنّی سَمِعْتُ جَدَّکُمْ(ص)یَقُولُ: «صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّیامِ»؛ من، شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که این وصیتنامه به آنان مى رسد به تقوا و ترس از خداوند و نظم امور خود و اصلاح ذات البین سفارش مى کنم، زیرا که من از جدّ شما (ص) شنیدم که مى فرمود: اصلاح میان مردم از یک سال نماز و روزه برتر است.

الله الله فِی الأَیْتامِ فَلا تَغِبُّوا أَفْواهَهُمْ وَلا یَضِیَعُوا بِحَضْرَتِکُمْ.وَالله اللهَ فِی جِیرانِکُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِیَّةُ نَبِیِّکُمْ.ما زالَ یُوصِی بِهِمْ حَتّى ظَننّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ؛ خدا را، خدا را، در مورد یتیمان؛ نکند که گاهى سیر و گاهى گرسنه بمانند؛ نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگى، از بین بروند. خدا را خدا را، که در مورد همسایگان خود خوشرفتارى کنید، چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسایگان سفارش مى فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودى سهمیه اى از ارث برایشان قرار خواهدداد.

وَالله اللهَ فِی الْقُرآنِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ.وَ اللهَ اللهَ فِی الصَّلاةِ فَإِنَّها عَمُودُ دِینِکُمْ وَ اللهَ اللهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تَخَلُّوهُ ما بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَم تُناظَرُوا؛ خدا را، خدا را، در توجه به قرآن؛ نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند. خدا را، خدا را، در مورد نماز، که ستون دین شماست. خدا را، خدا را، در مورد خانه پروردگارتان؛ تا آن هنگام که زنده هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شوید و بلاى الهى شما را فرا مى گیرد.

وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهادِ بِأَمْوالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ. وَعَلیْکُمْ بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِیّاکُمْ وَالتَدابُرِ وَ التَّقاطُع. لا تَتْرُکُوا الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى َعَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجابُ لَکُمْ؛ خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال و جان ها و زبان هاى خویش در راه خدا و بر شما لازم است که پیوندهاى دوستى و محبّت را محکم کنید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلّط مى شوند و سپس هرچه دعا کنید مستجاب نمى شود.

سپس فرمود: اى نوادگان عبدالمطّلب، نکند که شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورید و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید امیرمؤمنان کشته شد و این بهانه اى براى خونریزى شود.

أَلا لا تَقْتُلُنَّ بِی إِلاّ قاتِلِی. أُنْظُرُوا إِذا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة، وَ لا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یَقُولُ:«إِیّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ؛ آگاه باشید که به قصاص خون من تنها قاتلم را باید بکشید. بنگرید که هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم، او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتى در برابر ضربتى باشد. زنهار که او را مُثله نکنید که من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:«از مثله کردن بپرهیزید، گرچه نسبت به سگ گزنده باشد.»

لحظات وداع با امیرمؤمنان(ع)

فرزندان امام(ع) خاموش نشسته بودند و در حالى که غم و اندوه گلوى آنان را مى فشرد، به سخنان دلپذیر و جان‌پرور آن حضرت گوش فرا مى دادند. امام(ع) در پایان این وصیت از هوش رفت و چون مجدداً چشمان خود را باز کرد، فرمود:«اى حسن، با تو سخنى چند دارم. امشب شب آخر عمر من است.

چون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده و کفن کن و خود شخصاً مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریکى شب جنازه مرا دور از شهر کوفه مخفیانه به خاک بسپار تا کسى از آن با خبر نشود.» على(ع) دو روز زنده بود و در شبِ جمعه نخستین روز از دهه آخر ماهِ رمضان(شب بیست ویکم سال 40 هجرى)، در 63 سالگى، بدرود حیات گفت. پسر گرامی اش امام حسن(ع) او را با دست خود غسل داد و بر او نماز خواند. در نماز هفت تکبیر گفت و سپس فرمود:«أَما إِنَّها لا تُکَبَّرُ عَلى أَحَد بَعْدَهُ». یعنى: بدانید که پس از على(ع) بر پیکر هیچ کس هفت تکبیر گفته نمى شود. على(ع) در کوفه، در جایى به نام «غرى» (نجف اشرف فعلى)، دفن شد. دوران خلافتش چهار سال و ده ماه بود.

فرازهایی از وصیت نامه امیرمؤمنان (ع)

سخن حق را بگویید و براى اجر وپاداش (الهى) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید

خدا را، خدا را، در مورد یتیمان؛ نکند که گاهى سیر و گاهى گرسنه بمانند؛ نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگى، از بین بروند.

امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلّط مى شوند و سپس هرچه دعا کنید مستجاب نمى شود.

خدا را خدا را، که در مورد همسایگان خود خوشرفتارى کنید، چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسایگان سفارش مى فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودى سهمیه اى از ارث برایشان قرار خواهدداد.

خدا را، خدا را، در توجه به قرآن؛ نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند

خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال و جان ها و زبان هاى خویش در راه خدا و بر شما لازم است که پیوندهاى دوستى و محبّت را محکم کنید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه برحذر باشید.

من، شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که این وصیتنامه به آنان مى رسد به تقوا و ترس از خداوند و نظم امور خود و اصلاح ذات البین سفارش مى کنم

در پى دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید و بر آن چه از دنیا از دست مى دهید، تأسّف مخورید.